مجلس نهم : وابن سيدالوصيين

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

و اى پسر آقاى اوصياء
در مجلس گفتيم مردم وقتى بخواهند كسى را وصى خود قرار دهند بايد داراى درستى و امانت و شرافت در حسب و نسب و كاردانى باشد، پس پيغمبريكه ميخواهد وصى براى خود تعيين كند بطريق اولى بايد اين شرايط را در نظر داشته باشد راجع بدرستى و امانت على بن ابيطالب وصى بلافصل پيغمبر در مجلس قبل مطالبى ذكر شد. بيش از اين وقت مجلس را نميگيريم چون نظر ما اينست كه راه را به شنوندگان گرامى نشان دهيم بعدا خودشان در فكر و جستجوى بيشترى برآيند. اينك بخواست خداوند در موضوع شرافت حسب و نسب على اميرالمؤ منين (ع ) گفتگو ميكنيم .
نسب على (ع ) دو جنبه دارد يكى نورانى و ديگر جسمانى و آنحضرت در هر دو قسمت بعد از رسول خدا منحصر بفرد بود.
از جهت نورانيت على (ع ) علماء شيعه و سنى بيانات و رواياتى نقل كرده اند كه بعضى از آنها را به اختصار نقل مى كنيم .
روايات عامه در خلقت نورانى على (ع )
((امام احمد بن حنبل )) در كتاب ((مسند)) خود و ((مير سيدعلى همدانى )) فقيه شافعى در كتاب ((المودة القربى )) خود و ((ابن مغازلى )) شافعى در كتاب ((مناقب )) و ((محمدبن طلحه )) شافعى در ((مطالب السئول فى مناقب آل رسول )) و ديگران از رسول خدا (ص ) نقل كرده اند كه آنحضرت فرمود: كنت انا و على بن ابيطالب نورا بين يدى الله قبل ان يخلق ادم باربعة عشر الف عام خلق الله تعالى ادم ركب تلك النور فى صلبه قلم يزل فى نور واحد حتى افترقانى فى صلب عبدالمطلب ففى النبوة و فى على الخلافة .
يعنى : من و على نورى هستيم در اختيار خداى تعالى چهارده هزار سال قبل از اينكه آدم را خلق كنيد پس چون آدم را خلق فرمود خداى متعال ما را كه نور بوديم در صلب او قرار داد و از صلب او پيوسته با هم بوديم تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شديم پس در من نبوت و در على خلافت را ظاهر ساخت .
((مير سيدعلى همدانى )) در ((مودة القربى )) و ((ابن مغازلى )) شافعى از ((عثمان بن عفان )) خليفه سوم نقل ميكند كه او گفت ، رسول خدا فرمود: خلقت انا و على من نور واحد قبل ان يخلق ادم باربعة الاف عام فلما خلق الله ادم ركب ذلك النور فى صلبه يزل شى ء واحد افترقافى صلب عبدالمطلب ففى النبوة و فى على الوصية .
در خبر ديگر بعد از اين خبر نقل ميكند كه خطاب به على نموده فرمود: ففى النبوة و الرسالة و فيك الوصية و الامامة يا على .
يعنى : من و على از يك نور خلق شديم چهارده هزار سال قبل از اينكه آدم را خلق كند پس از آنكه آدم را خلق نمود خداى متعال آن نور را در صلب او قرار داد پيوسته با هم بوديم تا آنكه در عبدالمطلب از هم جدا شديم پس در من نبوت و در على وصايت را قرار داد.
ازين قبيل روايات با اختلاف در عبارات و الفاظ زياد از طرق عامه نقل شده كه بهمين مقدار اكتفا ميكنيم .
روايات از طرق خاصه در خلقت نورانى على (ع )
هل اتى على الانسان جين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا . ((هل اتى - 1))
مفسرين در معنى اين انسان چند نقل قول كرده اند كه يكى از آنمعانى وجود مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام ميباشد چه او انسان كامل ميباشد، بنابراين معنى استفهام انكارى خواهد شد و معنى چنين ميشود كه نيامده است براى انسان زمانى كه نبوده باشد شى ء مذكور بوده بنابراين تا اين ساختمان جهانى بوده على هم كه انسان كامل است بوده و وقتى نبوده كه درين دنيا نبوده باشد، البته نمى گوئيم هميشه بوده چه اين بودن مخصوص خداست ولى ميگوئيم وقتى على بوجود آمد كه هيچ چيز غير از خدا و نور پيغمبر نبود اين دنيا و اين كرات با عظمت و نه عرش و قلم و نه ملك مقرب .
شواهدى هست كه مرد از انسان در اين آيه على (ع ) است :
اول
قول خداى تعالى در سوره الرحمن كه ميفرمايد: الرحمن علم القران خلق الانسان علمه البيان .
يعنى خداوند رحمان قرآن را بحضرت رسول (ص ) تعليم كرد و على بن ابيطالب را خلق كرد و بيان هر چيزى را كه در قرآن است باو تعليم كرد.
بلكه بنا بر روايت حضرت رضا (ع ) فرمود: خلق الانسان يعنى اميرالمؤ منين . ج البيان يعنى به آنحضرت تعليم كرد هر چيزيكه محتاج اليه مردم باشد.
پس همانطور كه مراد از انسان در سوره الرحمن اميرالمؤ منين عليه السلام است ، انسان در سوره هل اتى هم آنحضرت ميباشد.
دوم
دليل ديگرى كه مراد از انسان على (ع ) است سوره اذا زلزله است كه ميفرمايد: او قال الانسان مالها.
ابن بابويه از حضرت فاطمه عليهماالسلام روايت كرده كه فرمود: در زمان ابوبكر زلزله شديدى در مدينه آمد بطوريكه كه عموم مردم ترسيدند و نزد ابوبكر و عمر رفتند ديدند كه آندو نفر هم از شدت ترس به شتاب نزد على (ع ) ميروند مردم هم به تبعيت از آنها حضور آنحضرت رسيدند، حضرت از منزل خارج شد، ابوبكر و عمر مردم در عقب آن بزرگوار رفتند تا به باروى او رسيدند، آنحضرت بر روى زمين نشست ، مردم هم در اطراف آنحضرت نشستند ديوارهاى مدينه مانند گهواره حركت ميكرد، اهل مدينه از شدت ترس صداهاى خود را بگريه و زارى بلند كرده و فرياد ميزدند يا على بفرياد ما برس كه هرگز چنين زمين لرزه اى را نديده ايم ، لبهاى مبارك آنحضرت بحرك درآمد و با دست مبارك بر زمين زد و فرمود: اى زمين آرام و قرار گير، زمين به اذن خدا ساكت شد و قرار گرفت مردم از اطاعت و فرمانبردارى زمين از اميرالمؤ منين (ع ) تعجب كردند فرمود تعجب كرديد كه زمين اطاعت امر من نمود؟ عرض كردند بلى يا اميرالمؤ منين ، فرمود: من همان انسانى هستم كه خداوند در قرآن ميفرمايد: و قال الانسان ما لها.
سوم
ابن شهر آشوب و ابوالفتح رازى و صاحب تفسير ((منهج الصادقين )) گفته اند كه در تفسير اهل بيت مذكور است كه مراد از انسان سوره هل اتى اميرالمؤ منين (ع ) است و هل درينجا بمعنى ماى نافيه است يعنى هيچ زمانى بر انسان نگذشت كه او در آنزمان مذكور نبوده باشد بلكه هميشه مذكور و معروف بوده است .
پس از اين روايت هم استفاده ميشود كه انسان مذكور در همه ازمنه و بلكه قبل از زمان وجود مبارك على (ع ) بود.
وقتى سلمان از امام حسين (ع ) سئوال كرد كه سن پدر بزرگوار شما چقدر است ؟ فرمود: حقتعالى پنجاه هزار عالم و پنجاه هزار آدم قرار داد كه بين هر عالم و آدمى تا عالم ديگر پنجاه هزار سال فاصله بوده ، خداوند پدر مرا پنجاه هزار سال پيش از عالم و آدم اولى خلق كرد.
((سيد نعمت اله جزايرى )) در كتاب ((انوار انعمانيه )) و ((حاج ملامحمد اشرفى )) در ((كتاب اسرارالشهادة )) نقل نموده اند كه جبرئيل بصورت دحيه كلبى نزد رسول خدا نشسته بود كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) آمد در حاليكه جوان خردسالى بود، جبرئيل برخاست تعظيم آنحضرت نمود، حضرت رسول (ص ) فرمود اى جبرئيل آيا اين شخص جوان را تعظيم ميكنى ؟ عرض كرد بلى ، اين معلم منست . وقتى كه خداوند عالم مرا خلق نمود با من تكلم فرمود: من انت و من انا يعنى : تو كيستى و من كيستم ؟ من معطل ماندم اين جوان آنجا حاضر شد مرا ياد داد كه بگو: انت الرب الجليل و اسمك الجميل و انا العبد الذليل و اسمى جبرئيل . و من خلاص شدم .
پيغمبر فرمود: اى جبرئيل تو چقدر عمر دارى ؟ عرض كرد كه در ساق عرش ستاره اى است كه در هر سى هزار سال يك دفعه طلوع ميكند و من سى هزار بار آنرا ديده ام آنگاه اميرالمؤ منين (ع ) فرمود اگر آن كوكب را ببينى ميشناسى ؟ عرض كرد بلى ، پس اميرالمؤ منين (ع ) عمامه خود را از حسين مبارك بالا زد، جبرئيل آن كوكب را در جبهه مبارك آنحضرت مشاهده نمود.
ازين قبيل روايات و مشابه آن زياد است و ميرساند كه نور جناب علوى از قبيل خلقت آسمان و زمين خلق شده اند و لذا خود حضرتش فرمود: كنت وليا و ادم بين الماء والطين .
نجات دادن اميرالمؤ منين (ع ) سلمان را
در ((تفسير خلاصة المنهج )) و كتاب ((حسن الكبار)) و كتاب ((مناقب مرتضوى )) است كه روزى شاه ولايت در سن بيست و هفت سالگى بر بام غرفه اى نشسته بود و رطب تناول ميفرمود و سلمان فارسى در پائين غرفه خرقه خود را ميدوخت ، شاه ولايت يك حصه خرما بر او انداخت و او را بدان مشرف ساخت سلمان گفت من پير سالخورده ام و روى براه آخرت آورده و شما خردسال مناسب نيست كه با من چنين كنى .
البته اينعمل اميرالمؤ منين و حرف سلمان از روى مزاح و شوخى بود. حضرت فرمود سلمان تو خود را بزرگ ميدانى و من را خردسال ميخوانى ، مگر فراموش كرده اى و ترس دشت ارژنه را از ياد برده اى ، ياد ندارى كه چه كسى در نجات بروى تو گشاد كه تو را از شير محفوظ ساخت و مجددا حيات بخشيد، سلمان متحير گشت گفت يا اميرالمؤ منين از قصه دشت و شير بيان فرما، فرمود، تو در ميان آب بودى و از بيم شير جزع و فرياد مينمودى در آنحال روى بدعا آوردى و از براى نجات خود دعا كردى و دعاى تو باجابت مقرون گشت من در آنجا در گذر بودم و در آنصحرا عبور ميكردم ، آن سوارى كه نيزه بر كتف و تيغ بر دست داشت و شير را دو نيم كرد و ترا نجات داد من بودم ، سلمان گفت اينداستان يك نشانى هم دارد آنرا بيان فرما حضرت يكدسته گل تر و تازه با طراوت از آستين بيرون آورده فرمود اين هديه تو بود كه به آن سوار دادى سلمان بيشتر متعجب شد، ساعتى در تفكر بود تا خدمت رسول اكرم رسيد و داستان خود را عرضه داشت كه يا رسول اله من در انجيل قبل از اسلامم صفات شما را خواندم و محبت شما در قلبم جاى گير شد و دين شما را بر تمام اديان ترجيح دادم ولى عقيده خود را از پدرم پنهان ميداشتم و پيش و ازين حرفها نميزدم تا اينكه پدرم از حالم آگاه كرديد و در مقام كشتن من برآمده مرا برنجانيد لكن بملاحظه مادرم از كشتنم درگذشت ولى مرا اذيت ميكرد و كارهاى مشكل بمن ارجاع مينمود از اينجهت روى بفرار نمودم تا بدشت ارژنه رسيدم چون ساعتى خوابيدم محتلم شدم بعد از بيدارى بر سرچشمه آبى رسيدم خواستم خود را بشويم كه ناگاه شيرى پيدا شده روى بمن نهاد من روى بسوى قاضى الحجات نمودم و از خدا خواستم كه مرا از شر آن شير نجات دهد ناگاه سوارى پيدا شده آن شير را با تيغ دو نيم كرد و من از آب بيرون شدم ركاب آن شخص را بوسيدم و چون فصل بهار بود و صحرا از گل و رياحين خرم پر بود و دسته گلى چيدم هديه آن سوار نمودم ولى يك وقت سوار ناياب شد به هر طرف رفتم اثرى از او نديدم سيصد و چند سال ازين واقعه گذشته من در اينمدت به كسى اظهارى نكردم ولى الحال اين ابن عم شما اظهار اين قضيه را نمود.
حضرت رسول (ص ) فرمود اينچنين چيزها از برادر من عجيب نيست كه من از ازين عجيب تر ديده ام ، اى سلمان چون بمعراج رفتم و از سدرة المنتهى گذشتم و بمقامى رسيدم كه جبرئيل از همراهى من فروماند يك تنه بسوى عرش الهى روان شدم در آنحال على را ديدم و چون از معراج برگشتم على رازى را كه در ميان من و خدا گذاشته بود كلمه به كلمه بيان نمود، اى سلمان از زمان آدم تاكنون هر كس از انبياء و صلحاء و اتقياء كه به بلا و محنتى گرفتار ميشد على ايشانرا نجات ميداد.
در حديث قدسى است كه : يا احمد ارسلت عليا مع كل نبى سر او معك سر او علانية .
در ((مشارق الانوار برسى )) است كه جنى نزد پيغمبر نشسته بود كه اميرالمؤ منين (ع ) وارد مجلس آنحضرت شد، آن جن چون حضرت را ديد براى تعظيم و خوف از آنجناب كوچك شده اظهار فروتنى نمود و حضرت رسول عرض كرد يا رسول اله من با ماردين طايفه جن پانصد سال پيش از خلقت آدم در آسمان بودم اين جوان را ديدم كه آمد و مرا از آسمان بيرون كرده بجانب زمين انداخت ، پس من از شدت انداختن او بزمين هفتم رسيدم چون نظر كردم اين جوان را در زمين هفتم ديدم همانطور كه در آسمان ديده بودم .
و همين برسى در كتاب ((لوامع الانوار)) خود نقل ميكند كه روزى جنى نزد حضرت رسول نشسته بود كه على (ع ) وارد شد و آن جن به استغاثه و التماس درآمد و گفت يا رسول اله مرا از چنگ اينجوان نجات ده ، فرمود اين جوان با تو چه كرده كه چنين اضطراب ميكنى ؟ عرض كرد من در عهد سليمان بودم و از فرمان آنحضرت تمرد كردم سليمان جمعى از جنيان را بر من گماشت كه مرا بگيرند نتوانستند پس اين جوان آمده مرا گرفت و مجروح ساخت و اين جاى ضربت اوست كه بر من زده كه تا كنون التيام نيافته است .
((سيد جزايرى )) در ((انوار نعمانيه )) اين روايت را با اين زيادتى نقل ميكند كه حضرت رسول (ص ) به آن جنى فرمود كه نزد على برو تا جراحت ترا بهبودى دهد پس او از شيعيان آنحضرت شده ايمان آورد.
و ايضا همين ((حافظ برسى )) در كتاب لوامع الانوار خود نقل ميكند كه روزى يكنفر جنى خدمت حضرت رسول (ص ) بود و از قضاياى مشكل ميپرسيد كه ناگاه على (ع ) از دور پيدا شد جنى از مشاهده آنحضرت كوچك شده مانند گنجشكى گرديد و به رسول خدا پناه برد، رسول اكرم فرمود از چه كسى مى ترسى تا ترا از او خلاص كنم گفت از اين جوان كه ميآيد، فرمود اين جوان با تو چه كرده گفت روز طوفان خواستم كشتى نوح را غرق كنم يك ركن كشتى را گرفتم و به غرق كردن نزديك كردم اين جوان حاضر شد و ضربتى بر دست من زد كه دستم را قطع كرد پس آن جنى دستش را بيرون آورد كه بريده بود.
نسب جسمانى على عليه السلام
و اما جنبه جسمانى على (ع ) از نظر پدر و آباء و ام داراى شرافتى بزرگ بوده كه همه آنها تا به آدم ابوالبشر موحد و خداپرست بودند و ابدا در صلب و رحم ناپاكى آن نور پاك قرار نگرفته و اين افتخار از براى احدى از مردم عالم نبوده غير از پيغمبر زير آباء على (ع ) غير از ابوطالب همان آباء پيغمبر ميباشد و آباء آنحضرت با پنجاه و يك پشت به آدم ابوالبشر ميرسد كه هفده نفر آنها از سلاطين و هفده هزار نفر آنها از پيغمبران و هفده هزار نفر از آنها از اوصياء بوده اند و آباء آنحضرت بقرار ذيلست :
على
1 - ابن ابيطالب 2 - بن عبدالمطلب 3 - بن هاشم 4 - بن عبدناف
5 - بن قصى 6 - بن كلاب 7 - بن مره 8 - بن كعب
9- بن لوى 10 - بن غالب 11 - بن فهر 12 - بن مالك
13 - بن الخضر 14 - بن كنانه 15 - بن خزيمه 16 - بن مدركة
17 - بن الياس 18 - بن مضر 19 - بن نزار 20 - بن معد
21 - بن عدنان 22 - بن اد 23 - بن ادد 24 - بن السيع
25 - بن الهميس 26 - بن بنت 27 - بن سلامان 28 - بن حمل
29 - بن قيدار 30 - بن اسماعيل 31 - بن ابراهيم 32 - خليل الرحمن
33 - بن تارخ 34 - بن تاحور 35 - بن شاروع 36 - بن ابرغو
37 - بن تالغ 38 - بن عابر 39 - بن شالح 40 - بن ارفخشد
41 - بن سام 42 - بن نوح 43 - بن ملك 44 - بن متوشلخ
45 - بن اخنوخ 46 - بن يارد 47 - بن مهلائل 48 - بن قينا
49 - ابن اتوش 50 - بن شيث 51 - بن آدم ابوالبشر
دليل بر اينكه پدران على (ع ) همگى موحد بودند اينست كه قبلا گفتيم پدران على غير از ابوطالب همان پدران پيغمبر هستند و بايد پدران پيغمبران پاك و موحد بوده باشند زيرا اگر مشرك و كافر باشند نفوس مردم از پيغمبران منزجر خواهد بود.
اشكال
اگر كسى بگويد يكى از اجداد پيغمبر و على حضرت ابراهيم خليل است و مطابق قرآن پدر ابراهيم آزر مشترك بوده ، پس در بين اجداد پيغمبر بوده است ، خداوند در سوره انعام آيه 74 مى فرمايد:
و اذ قال ابراهيم لابيه آزر اتتخذ اصناما الهة انى اريك و قومك فى ضلال مبين .
يعنى ياد كن وقتى را كه ابراهيم بپدرش آزر. عمو يا شوهرمادر و مربى او كه عرب بر آنها اطلاق پدر ميكند. گفت آيا بتها را بخدايى اختيار كرده اى ؟ براستى تو و همراهانت را در گمراهى آشكار مى بينم .
جواب
چون اسلاف و آباء بعضى از صحابه پيغمبر و خليفه اول و دوم و سوم مشرك و كافر بودند بعضى از علماء عامه خواستند اين نقص ‍ نسبى را از آنها دور نمايند و پدر مادر مشرك را سبب نقص ندانند.
و لذا گفتند كه در آباء و اجداد و پيغمبران هم مشرك و كافر بوده تا اسلاف خلفاء را ازين نقص مبرا سازند و اينكه ميگويند پدر حضرت ابراهيم آزر بوده خلاف عقل و منطق و قرآنست زيرا درباره آزر دو نقل قول كرده اند يك قول گفتند كه آزر عموى ابراهيم بود و مادر حضرت ابراهيم را گرفت كه سرپرستى ابراهيم را كند لذا ابراهيم باو پدر خطاب ميكرد قرآن هم قواعد عرف عمو را پدر خطاب كرده و آن آيه اينست كه ميفرمايد: درباره سئوال و جواب حضرت يعقوب با فرزندانش هنگام مرگ اذ قال لنبيه ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد الهك و اله ابائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الها واحدا .
يعنى جناب يعقوب به فرزندان خود گفت شما پس از مرگ من كه را ميپرستيد گفتند خداى تو و خداى پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را كه معبود يگانه است .
شاهد مقصود ازين آيه شريفه كلمه اسماعيل است كه او پدر يعقوب نبوده بلكه اسحاق پدر يعقوب بوده و اسماعيل عموى او ميشد ولى در قرآن روى قاعده و عرف كه عمو را پدر خطاب ميكنند پدر خوانده است . چون فرزندان يعقوب عرفا عمو را پدر ميخواندند لذا در جواب پدر هم عمو را پدر خواندند هم عين همان سئوال و جواب را نقل ميكند.
روى همين قاعده حضرت ابراهيم عمو و يا شوهرمادرش را پدر خطاب ميكند بهترين دليلى كه آباء گرامى پيغمبر ما مشرك و كافر نبودند آيه 218 سوره شعراست كه ميفرمايد: و تقلبك فى الساجدين و به انتقال تو در اهل سجود و به دوران تحولت از اصلاب شامحه بارحام مطهر آگاه است .
((شيخ سليمان بلخى حنفى )) در باب 2 ((ينابيع المودة )) و ديگران از ابن عباس نقل ميكنند كه در معناى آيه شريفه فوق فرموده يعنى خدا پيغمبر را از اصلاب اهل توحيد از پشت آدم بر پشت پيغمبر بعد از پيغمبرى ميگرداند تا آنكه او را از صلب پدر او از نكاح بيرون آورد نه زنا.
در تفسير ((ثعلبى )) و ((ينابيع المودة )) روايت ميكنند از ((ابن عباس )) و او از پيغمبر (ص ) كه فرمود:
اهبطنى الله الى الارض فى صلب ادم و جعلنى فى صلب نوح فى السفينة و قذف بى فى صلب ابراهيم ثم لم يزل الله ينقلنى من الاصلاب الكريمة الى الارحام الطاهرة حتى اخرجنى من بين ابوى لم يلتقيا على نكاح قط .
خداوند مرا در صلب آدم بسوى زمين فرود آورد و در صلب نوح در كشتى قرار داد و در صلب ابراهيم انداخت و پيوسته از اصلاب كريمه بسوى رحمهاى طاهره پاكيزه منتقل كرد تا آنكه از پدر و مادرى بيرون آورد كه هرگز يكديگر را ناپاك ملاقات نكردند تا مرا به آلودگيهاى جاهليت آلوده نگرداند.
و نيز در كتاب مودة القربى از جابر عبداله انصارى و او از پيغمبر حديثى نقل ميكند راجع به اول ما خلق الله و حضرت بياناتى ميفرمايد تا آخر حديث كه ميفرمايد: و هكذا ينقل الله نورى من طيب الى طيب و من طاهر الى طاهر الى ان اوصله الله صلب ابى عبدالله بن عبدالمطلب و اوصله الله الى رحم امى امنة ثم اخرجنى الى الدنيا فجعلنى سيدالمرسلين و خاتم النبيين .
يعنى همچنين خداى تعالى نور مرا از طيب و طاهر و پاك و پاكيزه نقل داد تا آنكه به صلب پدرم عبداله و از او به رحم مادرم آمنه واصل نمود پس مرا بدنيا آورد و مرا سيدالمرسلين و خاتم همه پيغمبران قرار دارد.
اميرالمؤ منين عليه السلام در نهج البلاغه در خطبه 93 ميفرمايد:
فاستودعهم فى افضل مستودع و اقرهم فى خير مستقرتنا سختهم كرائم الاضلاب الى مطهرات الارحام كلما مضى منهم سلف قام منهم بدين الله خلف حتى افضت كرامة الله سبحانه الى محمد (ص ) فاخرجه من افضل المعادن منبتا و اعز اءلارومات مغرسا من الشجرة التى صدع منها انبيائه و انتخب منها امنآنه . يعنى خداوند پيغمبران را در برترين امانتگاه كه صلب پدران باشد امانت نهاد و در بهترين جايگاه ((رحم مادران )) قرار داد و آنانرا از صلبهاى نيكو به رحمهاى پاك و پاكيزه انتقال داد هر گاه يكى از ايشانرا از دنيا ميرفت ديگرى بعد از او براى نشر دين خدا قيام مينمود و به تبليغ احكام الهى مشغول ميگشت تا اينكه منصب نبوت پيغمبرى از جانب خداوند سبحان بحضرت محمد (ص ) رسيد پس آنحضرت را از نيكوترين معدنها كه صلبهاى پيغمبران پيشين باشد رويانيد و در عزيزترين اصل ها ((رحمها)) غرس نمود از شجره اى كه نسل حضرت ابراهيم باشد كه پيغمبرانش را از آن آشكار نمود و امين هاى خود را از آن برگزيد.
اگر بخواهيم از اين قبيل اخبار طرق شيعه و سنى نقل كنيم زياد است و دقت مجلس را ميگيرد و به همين مقدار اكتفا ميشود.
---------------------------
حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page