مجلس سى و چهارم : فاسئل الله الذى اكرم مقامك و اكرمنى بك

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

پس از خدايى كه مقام ترا بلند و گرامى داشت و مرا هم بواسطه دوستى تو عزت بخشيد سئوال و درخواست مينمايم كه : ان يرزقنى طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمد
شرح كرامت حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام
حقتعالى كرامات و مقاماتيكه براى انبياء و اولياء بوده از قرب بدرگاه احديت به آنحضرت عنايت فرمود و آن چند چيز است :
اول : دارا بودن معجزه
معجزه چيست ؟ معجزه عبارت از كار خارق العاده ايست كه جهات سه گانه زير در آن جمع باشد: 1 - اين كار بكلى خارج از حدود توانايى نوع بشر باشد و هيچكس حتى نوابغ جهان نتوانند به اتكاى نيروى انسانى آنرا بياورند.
2 - بايد توام با دعوى پيامبرى باشد. يعنى آورنده آن بعنوان يك سند زنده براى صدق گفتار خود در دعوى رسالت از طرف خدا آنرا انجام دهد و اين دعوى براى امامان و امام حسين بوده منتهى به اسم امامت و نه پيغمبرى .
3 - بايد توام با تحدى يعنى دعوت بمعارضه و مقابله باشد باين ترتيب كه از تمام انسان ها دعوت كند كه اگر ميتوانند و قدرت دارند مانند آنرا بياورند.
بنابراين اگر يكى از اين جهات سه گانه در آن نباشد معجزه ناميده نميشود از انيجا تفاوت معجزه با كارهاى نوابغ جهان و اكتشافات حيرت انگيز علمى اجمالا روشن ميشود زيرا كارهاى نوابغ و اكتشافات عجيب علمى اگر چه در نوع خود نادرست است و كم نظير ولى از قدرت و توانايى نوع انسان بيرون نيست و هيچ بعيد نيست كه نابغه ديگرى مثل آن و يا بهتر آنرا بياورد.
ولى معجزات بايد در وضع و شرايطى باشد كه هيچ احتمال نرود كه بشر ديگرى مثل آن را بياورد. مثلا معجزه صالح پيغمبر كه مطابق گفته قرآن شتر ماده با بچه اش از كوه بيرون آمد كه يك روز آب رود را ميخورد و روز ديگر به همان مقدار شير ميداد.
اين مطلب را ميتوان ضمن مثالى روشن ساخت اگر كودك 6 يا 8 ساله مانند يك سخنران ورزيده و ماهر با عبارات سليس و روان و دلنشينى صحبت كند اين يك نوع نبوغ فوق العاده است اما از حدود و توانايى نوع بشر بيرون نيست چه ممكنست كودك ديگرى پيدا شود كه به همين زيبايى و مهارت سخن بگويد به همين دليل نميتوان نام آن را معجزه گذاشت .
ولى از مريمى كه بدون شوهر بوده عيسى بن مريم كه تازه بدنيا آمده بمردم ميگويد: انى عبدالله اتانى الكتاب و جعلنى نبيا. اين را معجزه ميگويند چه از قوه هر بشرى خارج است .
مرحوم مجلسى از حضرت صادق (ع ) روايت كرده كه حضرت امام حسن عليه السلام با شخصى از اولاد زبير به عمره ميرفتند براى حضرت در زير درخت خرمايى فرش انداختند و براى آن زبيرى در زير درخت ديگر و آن درختان خشك بود زبيرى گفت اگر ايندرخت رطب ميداشت ميخورديم . حضرت فرمود ميل رطب دارى گفت بلى حضرت دست بآسمان كرد و دعايى خواند بزبانى كه آن شخص نفهميد در همانساعت آن درخت سبز شد و بار برداشت شتردارى كه همراه ايشان بود گفت والله اين سحر است حضرت فرمود سحر نيست دعاى فرزند پيغمبر است كه مستجاب شد.
حسين عليه السلام معجزات پيغمبران را هم دارا بوده از باب مثال ابن شهر آشوب روايت كرده كه روزى جبرئيل بصورت دحيه كلبى خدمت رسول (ص ) آمد و خدمت آنحضرت نشسته بود كه ناگاه حسنين عليهماالسلام داخل شدند چون گمان ميكردند دحيه كلبى دست به نزد او آمدند و از او هديه اى خواستند جبرئيل دستى بسوى آسمان بلند كرد سيبى و بهى و انارى براى ايشان فرود آورد و به ايشان داد چون آن ميوه ها را ديدند شاد گردند و نزد حضرت رسول (ص ) بردند حضرت از ايشان گرفت و بوئيد و بايشان رد كرد و فرمود كه بنزد پدر و مادر خود ببريد ولى اگر اول بنزد پدر ببريد بهتر است پس آنچه آنحضرت فرموده بود بعمل آوردند و اين ميوه ها را نزد پدر و مادر بردند و همگى از آن ميوه ها تناول ميكردند و هر چه ميخوردند چيزى از آن كم نميشد و آن ميوه ها بحال خود بود تا وقتى كه رسول خدا (ص ) از دنيا رفت و باز آنها نزد اهل بيت بود و تغييرى در آنها به هم نرسيد تا آنكه حضرت فاطمه عليهااالسلام رحلت فرمود پس انار برطرف شد و چون حضرت اميرالمؤ منين (ع ) شهيد شد و آن به از بين رفت و سيب ماند آن سيب را حضرت حسن (ع ) داشت تا آنكه حضرت امام زين العابدين (ع ) فرمود وقتى كه پدرم در صحراى كربلا محصور اهل جور و جفا بود آن سيب را در دست داشت و هر گاه كه تشنگى بر او غالب ميشد آنرا ميبوئيد تا تشنگى آن حضرت تخفيف ميافت چون تشنگى زياد بر آنحضرت غالب شد و دست از حيات خود برداشت دندان بر آن سيب فرو برد چون شهيد شد هر چند آن سيب را طلب كردند نيافتند پس آنحضرت فرمود كه من هر گاه بزيارت مرقد مطهر پدرم ميروم بوى آن سيب را ميشنوم و هر گاه از شيعيان مخلص ما در وقت سحر بزيارت آن مرقد مطهر برود بوى آن سيب را از آن ضريح منور ميشنود.
معجزه امام حسين عليه السلام و حفر چاه
چون شب عاشورا تشنگى و عطش بر حسين (ع ) و اصحاب و اهل بيت آنحضرت زياد شد آنحضرت تبرى برگرفت و از بيرون خيمه زنان نوزده قدم بطرف قبله گام برداشت آنگاه قدرى زمين را با تبر حفر كرد ناگاه آبى زلال و گوارا بجوشيد و اصحاب آنحضرت نوشيندند و مشكها را پر از آب كردند پس آن چشمه فروكش كرد و خشك شد و اثرى از آن باقى نماند در صورتيكه روز نهم حضرت باصحاب فرمود كه چاهى حفر كنند شايد آبى پيدا شود ولى هر چه كاوش كردند آبى نيافتند.
تا اينجا معلوم شد كرامات و مقاماتى از قرب بدرگاه احديت و داشتن معجزه براى همه انبياء بوده و براى امام حسين (ع ) هم بوده است .
دوم : مصونيت از خطا
دومين چيزى كه براى همه انبياء بوده مصونيت از خطا است پيامبران نه تنها بايد از گناهان مصونيت داشته باشند بلكه از هر گونه خطا و اشتباهى در تشخيص مطالب نيز بايد مصون باشند چه اگر اين مقام براى انبياء نباشد از گفته ها و تعليمات آنها مردم سلب اطمينان ميكنند و اين مقام هم براى حسين (ع ) و ساير امامان بوده است .
در اينجا سؤ الى پيش ميآيد كه امام حسين (ع ) از كشتن خود و اسيرى اهل بيتش خبرى داشت و يا بدون اطلاع از مكه و مدينه بطرف كربلا حركت كرد و اگر خبر داشت با آيه مباركه و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة سازش ندارد.
جواب اين سوال اينست كه امام حسن عليه السلام كاملا خبر از شهادت خود داشت و كرارا هم رسول اكرم صلى الله عليه و آله خبر شهادت را به او داده بود از جمله صدوق درامالى روايت مى كند كه روزى رسول گرامى در خانه ام سلمه فرمودند اى ام سلمه ، هيچكس راهگذار نزد من آيد، ام سلمه مى گويد: ناگاه حسين عليه السلام آمد و من نتوانستم كه جلوى او را بگيرم ، كه نزد رسول خدا نرود من به دنبال او رفتم ديدم كه بر سينه رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته و آن حضرت مى گريد و چيزى در دست دارد فرمود: اى ام سمله از اين كه جبرئيل است و مرا خبر ميدهد كه اين فرزند تو كشته خواهد شد و اين خاكيست كه بر روى آن كشته مى شود اين خاك را با خود بدار و هر وقت اينخاك خون شد حسين كشته گشته ، ام سلمه مى گويد من عرض كرم يا رسول الله خدا را بخوان تا او را ازين مهلكه نجات دهد و اين بلا را از وى بگرداند فرمود خدا را براى نجات او خواندم لكن خدا به من وحى فرستاد كه در مقابل اين شهادت براى او درجه اى خواهد بود كه هيچيك از مخلوقين من به آن درجه نمى رسند و او را شيعيانى است كه براى ديگران شفاعت ميكنند و شفاعت آنان نزد من پذيرفته خواهد شد و مهدى قائم آل محمد (ص ) از فرزندان او است خوشا كسى كه از دوستان و شيعيان حسين باشد و بخدا قسم كه آنان در قيامت رستگارانند.
در خبر ديگر است كه وجود مبارك پيغمبر (ص ) مشتى از خاك كربلا به ام سلمه دادند و فرمودند كه هر وقت ديدى اين خاك خون شد بدان كه حسينم را كشته اند. ام سلمه هم ميگويد من روزى كه سر آن شيشه را باز كردم ديدم كه آن خاك خون صافى كشته است .
نيز در خبر ديگريست كه چون حضرت امام حسين (ع ) قصد سفر به عراق را نموده ام سلمه خدمت آنحضرت رسيد عرض كرد شما ازين سفر صرفنظر فرمائيد چه من از رسول خدا (ص ) شنيدم كه فرمود فرزندم حسين در عراق كشته ميشود و بمن خاكى داد كه در شيشه كنم كه فعلا نزد من ميباشد حضرت فرمود بخدا قسم كه من كشته ميشوم اگر چه به عراق نروم ((يعنى بنى اميه هر كجا باشم مرا ميكشند)) و اگر ميخواهى من قبر خودم را بتو نشان بدهم تا جاى خوابگاه خودم و اصحابم را ديدار كنى پس با دست مبارك روى ام سلمه را مسخ نمود تا حقتعالى حجاب را از پيش چشم او برطرف نمود خاك كربلا قتلگاه حضرت و اصحابش را ملاحظه نمود آنگاه حسين (ع ) قدرى از آنخاك را برداشت و به ام سلمه داد كه در شيشه اى بريزد و فرمود هر گاه ديدى كه اينخاك خون تازه اى گشت بدان كه من كشته شده ام ، ام سلمه ميگويد در بعد ظهر عاشورا در خاك آن شيشه و آن خاكى كه رسول خدا بمن داده بود و در شيشه كرده بودم نظر كردم ديدم هر دو خون تازه شده صيحه زدم و دانستم كه حسين كشته شده و در آنروز هيچ سنگى را از جاى خود حركت ندادند مگر آنكه در زير آن خون صافى ديده شد تا اينجا معلوم شد كه حسين (ع ) بنا به فرمايش پيغمبر (ص ) از شهادت خود خبر داشته بلكه خود آنحضرت در موقع رفتن بيرون براى سفر كوفه ببرادرش محمد حنفيه فرمود: و الله يا اخى لو كنت فى حجر هامة من هوام الارض لا استخر جونى منه يقتلوننى .
يعنى اى برادر قسم بخدا هر گاه در سوراخى از سوراخهاى زمين پنهان هر آينه مرا از آن بيرون ميآوردند و ميكشتند پس امام حسين (ع ) ميداند كه مسلما بدست بنى اميه كشته ميشود و لو هر جاى از زمين باشد.
بنابراين امام حسين (ع ) كه ميداند كه كشته ميشود چرا به عراق حركت كرد و در سفرى كه از مدينه براى كربلا حركت نمود كرارا از قتل خبر ميداد و از حضرت يحيى ياد ميفرمود و اين عمل حضرت مخالف صريح آيه قرآنست كه ميفرمايد: و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه چه روى اين آيه فقها، فرموده اند اقدام به امريكه ضرر بلكه احتمال ضرر در آن باشد جايز نيست چه رسد بر يقين شخص در ضرر و هلاكت .
جواب : القاء بمعنى انداختن و مفعول آن محذوف و باء بايديكم براى سببيت و تعبير، بايديكم اشاره است به اينكه از روى اختيار خودتان خود را به مهلكه نيندازيد و مراد از تهلكه اعم از هلاكت دنيوى و اخروى است و مراد از القاء به تهلكه اقدام به هر عملى است كه موجب هلاكت انسان يا ترك عملى است كه باعث هلاكت آدمى گردد مثلا اگر مريض عملى انجام دهد كه باعث زيادتى مرض يا موت او گردد مانند پرهيز نكردن و خوردن خوراكيهايى كه براى مرض او مضر است و يا اينكه معالجه نكند و دارو استعمال ننمايد و به اين سبب موجب هلاكت گردد هر دو القاء در تهلكه ميباشد.
و در مقام جهاد اگر اقدام به جهاد و صرف مال در راه جهاد نكند تا دشمن مسلط شود و مردم به هلاكت بيفتند القاء به تهلكه است و بسا موارديكه بايد ساكت و صامت بود و تقيه نمود و اقدام به جهاد ننمود اگر اقدام كند و باعث هلاكت گردد القاء بتهلكه است و همچنين در مورد انفاقهاى مالى اگر نجل و رزد و حقوق واجبه را نپردازد و باعث شكنجه و به تنگ آمدن زندگانى فقراء و طغيان آنان گردد و يا تمام مال خود را صرف كند كه قدرت بر نفقه خود دواحب النفقه اش را نداشته باشد همه اينها القاء به تهلكه است چنانچه در آيه شريفه ميفرمايد: و لا تجعل يدك معلولة الى عنقك و لا تبسطها كل السبط فتقعد ملوما محسورا . (اسرا - 3)
و توهم نشود كه اين ايثار است بلكه ايثار بذل مال است بحديكه بواجبات لطمه نزند در موضوع بحث پيغمبرى و امامت بايد دانسته شود كه آنچه آنها بجا ميآوردند و به مردم ميگويند مطابق دستور الهى است و جاى ايراد بر ما نيست چه علت آنرا بفهميم يا نفهميم عمل رسول خدا (ص ) در حديبيه و ائمه هدى صلوات اله عليهم اجمعين شاهد بزرگى بر اين معنى است پس بر ما نيست كه بگوئيم به چه علت رسول خدا در حديبيه با مشركين صلح نمود و حضرت اميرالمؤ منين (ع ) 25 سال با خلفاء جور زمان خود با مسالمت رفتار مينمود و چرا حضرت امام حسن با معاويه صلح نمود و ساير ائمه نيز با خلفاء جور زمان خود با تقيه رفتار ميكردند و چرا حضرت سيدالشهدا (ع ) با علم بشهادت از مدينه به كربلا آمد اينها مطالبى است كه جوابش از لابلاى صفحات تاريخ معلوم ميشود يزيد چون در مقام محو كردن دين اسلام حتى ظواهر آن بود و به هر تقدير ميخواست سيدالشهداء را بقتل برساند چه اقدام كند و چه ساكت بنشيند آنحضرت چاره اى جز قيام نداشت و همان قيام بود كه اساس خلافت بنى اميه را مضمحل و نابود ساخت و آنحضرت مرگ با شرافت را بر قتل با ذلت ترجيح داد. پس چنين عملى را القاء در تهلكه نميگويند زيرا اين نفع برگشتش بجامعه و عموم افرادست .
جواب ديگرى كه در اين موضوع ميتوانيم بگوئيم اينست كه حضرت سيدالشهداء (ع ) در مقابل دوازده هزار نامه اى كه از اهل عراق بآنحضرت رسيده و آنحضرت را دعوت به كوفه نمودند كه امام ميخواهيم اگر بطرف آنها نميرفت ميگفتند خدايا ما براى هدايت خودمان امام خواستيم و از پسر پيغمبر دعوت نموديم ولى او دعوت ما را اجابت نكرد. چون نامه هاى كوفيان از حد گذشت و دوازده هزار نامه نزد حضرت سيدالشهداء جمع شد لاجرم آنحضرت نامه اى باين مضمون در جواب آنها نگاشتند.
بسم الله الرحمن الرحيم اين نامه ايست از حسين بن على به سوى گروه مسلمانان و مؤ منان كوفيان اما بعد بدرستى كه هانى و سعيد آخر كسى بودند از فرستادگان شما كه رسيد و نامه هاى شما را بما رسانيدند بعد از آنكه رسولان بسيار و نامه هاى بيشمار از شماها بمن رسيده بود و بر مضامين همه انها اطلاع يافتم و حاصل جميع آنها اين بود كه ما امامى نداريم و بزودى نزد ما بيا كه حق تعالى ما را ببركت شما براه حق و هدايت مجتمع گرداند اينك پسرعم وثقه اهلبيت خود مسلم بن عقيل را بسوى شما فرستادم پس اگر او براى من بنويسد كه عقلا و دانايان و اشراف شما بر آنچه در نامه ها نوشته بوديد مجتمع القول هستند همانا من بزودى بسوى شما حركت ميكنم . تا آخر نامه . و بعد مسلم آن نامه مفصل را نوشت و حضرت را دعوت به كوفه نمود.
ابن نما در مشيرالاحزان از حصين بن عبدالرحمن نقل ميكند كه اهل كوفه بحضرت امام حسين (ع ) نوشتند چهل هزار نفر از اهل كوفه با شما بيعت كردند و با كسى كه شما جنگ كنيد جنگ كنند، و با كسى كه شما صلح كنيد صلح كنند.
پس حسين (ع ) در اين سفر ميخواهد اتمام حجت كند و به آنها بفهماند كه شما دروغ ميگوئيد و نيمخواهيد هدايت شويد و نظر شما دينار و رياست است نه آخرت .
دليل بر اينمطلب كه آنها دروغ ميگفتند اينست كه چون امام حسين (ع ) وارد كربلا شد عمر سعد هم با سپاه خود از كوفه به كربلا آمد و پس از آنكه استراحتى نمود عروة بن قيس را كه از بزرگان كوفه خواست و باو گفت نزد حسين ميروى و از او ميپرسى كه شما به چه علت و قصدى باين سرزمين آمده ايد عروه گفت اى امير ازين كار معاف بدار و بديگرى محول نما چه من خود از اشخاصى هستم كه نامه دعوت بآنحضرت نوشتم لاجرم هر كه را عمر سعد ميگفت كه اين پيغام را نزد آنحضرت ببرد همان عذر عروة بن قيس را ميگفت تا بالاخره عمر سعد اين ماءموريت را به قر بن قيس الحنظلى داد و او نزد آنحضرت آمد پس از رساندن پيغام عمر سعد حضرت فرمود مردم شهر شما از من دعوت نمودند و من هم دعوت ايشانرا اجابت كردم اگر چنانچه از دعوت خود برگشته اند من از اينجا بطرف وطن و شهر خودم ميروم و قصد رفتن كوفه را ندارم .
و ضمنا معلوم ميشود كه امام حسين عليه السلام قصد رياست و سلطنتى نداشتند زيرا كسى كه ميداند كشته ميشود ديگر قصد رياست داشتن غلط است فقط قصد حضرت ازين سفر احياء دين جدش بوده كه باقى بماند و حكومت و خلافت بنى اميه كه مخالف دين اسلام بودند ريشه كن گردد.
و دليل بر اينكه بنى اميه دين نداشتند و مقصود آنها از بين بردن دين اسلام بود اينست كه ابن عباس نقل ميكند كه شبى در مسجد مدينه نماز خفتن را گذارديم و مردم پراكنده شدند و بغير از معاويه و ابوسفيان كسى در مسجد نماند و من در عقب ستونى نشسته بودم شنيدم كه ابوسفيان بمعاويه گفت ببين در مسجد كسى مانده است يا نه ابوسفيان در آنوقت كور شده بود چيزى را نميديد معاويه چراغى را بدست گرفت و اطراف مسجد را تفحص نمود و مرا نديد آنگاه ابوسفيان گفت اى پسرم ترا وصيت ميكنم بدين آباء و اجدادت كه تو بايد دين پدرانت را از دست ندهى و از اين محمد كه ادعاى پيغمبرى ميكند پرهيز كنى چه اين دين باعث فقر و پريشانى ما ميباشد و بواسطه اين دين مال و اسباب ما كم شد و از بزرگى به درويشى رسيديم زيرا اسلام جلوى دزدى و قتل و غارت آنها را گرفت زنهار كه ترا ترسى باشد از آنچه محمد راجع به جهنم و بهشت گفته كه اينها حرفهايى است كه اعتبارى ندارد چون حرفش تمام شد معاويه گفت خاطرجمع باش كه مرا نيز راءى و عقيده همين است و بدانكه تدراك آنچه را كه تو نتوانستى كرد من خواهم كرد و تقصيرى نخواهم نمود.
اگر كسى اشكال كند كه مقام عصمت كه در برابر هر نوع گناه و انحراف و خطا و مصونيت پيدا ميكند افتخار نيست زيرا خدا به هر كس كه اين نيروى مرموز را بدهد چنين حالى را پيدا خواهد كرد بنابراين ترك گناه و خطا و اشتباه نكردن براى پيغمبران و امامان فضيلتى نخواهد بود چه آنها به اراده خدا در برابر گناه بيمه شده اند و به همين دليل مزد و ثوابى هم براى آنها لازم نيست كه به آنها داده شود.
كسانيكه چنين ايرادى دارند پنداشته اند كه مصونيت پيغمبران و امامان از گناه و خطا مثلا چيزى شبيه مصونيت در برابر مالاريا و حصبه و وبا و مانند آنست كه با تزريق واكسنهاى مخصوص چه بخواهند و چه نخواهند مصونيت پيدا ميكنند.
نكته اشتباه همينجاست كه آنها مقام عصمت را يكنوع مصونيت غيرارادى و غيراختيارى پنداشته اند در حاليكه مطلب كاملا بعكس ‍ آنست چه عصمت پيمبران و امامان يك حالت كاملا ارادى و اختيارى است كه سرچشمه آن عقل و ايمان و علم آنهاست .
مثلا يك طبيب حاذق و كاملا مطلع هرگز حاضر نيست آبى را كه مملو از ميكروبهاى وبا و اسهال است و در آزمايشگاه بوسيله ميكروسكوپ ميكروبهاى آنرا با چشم ديده بياشامد در حاليكه يك دهاتى بيسواد و بيخبر از همه جا بسادگى و آسانى ممكن است كرارا از آن آب بنوشد و مريض شود.
پس آيا نوشيدن آب براى آن طبيب محال ذاتى است كه نميتوانند بخورد يعنى قدرت بر اين كار اصلا ندارد و يا بواسطه عملش كه ميداند اين آب داراى ميكروب است و منجر به مرض وبا و اسهال ميشود از خوردن آن صرفنظر ميكند بديهيست كه پاسخ دوم صحيح است زيرا علم و يقين او به ميكروب و مرض سد محكمى است كه جلوى خوردن آن آب را ميگيرد و تشنگى را تحمل ميكند.
پيغمبران و امامان چون علم و ايمان به عواقب وخيم گناه داشتند و آيات عذاب الهى را ميخواندند يقين داشتند كه سرانجام ارتكاب به گناه عذاب الهى خواهد بود لذا آنرا ترك ميكردند و خدا را در همه جا حاضر و ناظر ميدانستند پس باقدرت بر ارتكاب گناه هرگز از قدرت خود استفاده نميكردند.
اميرمؤ منان على (ع ) در ضمن نامه مشروحى كه براى عثمان بن حنيف فرماندار خود در بصره مينويسد ميفرمايد: من اگر بخواهم از عسل خالص و مغز گندم غذا و از ابريشم لباس براى خود تهيه كنم ميتوانم اين مكان براى من هست اما هيهات كه هواى نفس بر من چيره شود و بخوردن غذاهاى لذيذ بپردازم ولى در گوشه و كنار كشورم گرسنگانى باشند. ((نهج البلاغه ))
سوم : علم لدنى
راه ديگرى كه با آن ميتوان پيامبران واقعى را از مدعيان دروغى و قلابى شناخت موضوع علم آنها بوده كه بدون استاد و تحصيل عالم بودند زيرا كه پيغمبر بايد افضل و اعلم از همه امت خود باشد و همه علوم و تكاليف الهيه و مسائل شرعيه كه امت به آنها محتاجند بداند بدون آنكه معلمى داشته باشد و يا از كسى آموخته باشد فقط مطالب را بايد از وحى الهى و يا جبرئيل و يا كتاب آسمانى گرفته باشد.
و اين علم را ائمه ما صلوات الله عليهم اجمعين داشتند زيرا عقول بنى آدم به تنهايى و بدون مددگيرى از علوم انبياء كه علم لدنى دارد و فايده اى نمى بخشد چه عقل تنها مدرك كليات است و ميفهمد كه ظلم بد و احسان خوب و شكر منعم لازمست اما ظلم چه چيز است و احسان چه نوع است و تشكر از منعم به چه طرز است ؟ مدرك اين موضوعات جزيى عقل نبوده بلكه علم ميباشد و منشاء علم صحيح وحى الهى است كه در مقام تشبيه گفته اند عقل به منزله چشم و علم بمنزله چراغ است .
در شب تاريك اگر انسان بخواهد راه برود هم محتاج بچشم است و هم چراغ ، اگر چشم نباشد فرضا چراغ هم بر دست گيرد از تشخيص راه عاجز است و اگر چشم باشد و چراغ نباشد نيز راه را تميز نميدهد زيرا قوه بينايى براى فاصله محدود و معينى است و قدرت چراغ از آن ساخته نيست به تشبيه ديگر عقل مانند چشم و علم مانند علائمى است كه در جاده ها براى شناختن راه ميگذارند در روز روشن اگر چه چشم ميتواند راه را ببيند اما اگر بر سر دو راهى رسى چشم از تشخيص معبر صحيح و رساننده بمقصد عاجز بوده و محتاج به دليل و راهنما يا علائم منصوب در طريق راهنمايى ميباشد.
آن چراغ يا علائم منصوب همانا سلسله جليله پيغمبران و امامان هستند كه قرآن كريم پيغمبر اكرم (ص ) را به سراج منير يعنى چراغ فروزنده و مصباح و خورشيد و على عليه السلام را به ماه و ائمه را به نجوم و ستارگان تشبيه فرموده و علم امامان از پيغمبران به درجات بيشتر بوده بلكه جزء حوادث و امور گذشته و حاضر و آينده در حضورشان موجود و مجم بوده و هيچ نقطه اى از نظر ايشان پوشيده نيست اخبار و احاديث براى اثبات اين معنى بقدرى زياد است كه براى هر خواننده منصفى سبب قطع و يقين خواهد گرديد و اينك براى نمونه به خبر زير توجه فرمائيد.
در كتاب كافى ((باب فيه ذكر الصحيفة و الجفر و الجامعة )) از ابى بصير نقل ميكند كه گفت بحضرت صادق (ع ) عرض كردم ميخواهم از شما پرسش كنم آيا در اين خانه كسى هست زيرا مايل نيستم كسى سخنم را بشنود. حضرت پرده اى ميان اطاق خود و اطاق ديگر كشيد و سر برآورد و تفحصى فرمود و گفت بپرس گفتم شيعيان شما ميگويند رسول خدا يكباب از علم به على (ع ) آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده شد فرمود اى ابامحمد پيغمبر هزار باب از علم به او آموخت كه از هر بابى هزار باب علم گشوده گشت گفتم بخدا قسم اين علم بسياريست حضرت فرمود اين علم است اما دانش ما بيش از آنست اى ابامحمد نزد ما جامعه است و كسى نميداند جامعه كيست ؟ كتابيست بطول هفتاد ذراع از ذراع رسول خدا (ص ) كه پيغمبر املاء نموده و على بدست خود نوشته جميع حلال و حرام و حوائج علمى بشر در آن ثبت است حتى ديه خدشه اى كه به بدن كسى برسد آنگاه بمن فرمود اجازه ميدهى گفتم جانم متعلق به شماست دست خود را به غضب بر بدن من نهاد و فرمود ديه اين هم در آن كتاب معين شده ولى علم ما بيش از اينست در نزد ما جفر است عرض كردم جفر چيست ؟ فرمود ظرف علم آدم و جميع انبياء و اوصياء و علماء است و باز علم ما يازده بر اينهاست نزد ما مصحف فاطمه عليهاالسلام است گفتم مصحف فاطمه چيست فرمود سه برابر قرآن شما اما بخدا قسم يكحرف از اين قرآن در آن نيست .
باز فرمود علم ما منحصر به اينها نبوده بلكه نزد ما علم گذشته و آينده تا روز قيامت ميباشد بار ديگر فرمود اينها علم است اما علم ما تنها همين نيست گفتم پس چه چيز است فرمود ما علاوه بر آنها كه علم به كليات بود جزء جزء حوادث و وقايع كه بتدريج و تعاقب يكديگر ساعت بساعت و لحظه بلحظه تا روز قيامت اتفاق ميافتد همه را واقف و آگاهيم .
در اصول كافى از حضرت امام هادى (ع ) نقل ميكند كه آنحضرت فرمود نام اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و آنچه نزد آصف بر خيا بود يكحرف بود كه به آن تكلم كرد پس زمين برايش تا مملكت سبا شكافته شد و تخت بلقيس را برداشت به نزد سليمان آورد، سپس زمين بهم آمد و اينهمه در كمتر از يك چشم بهم زدن صورت گرفت آنگاه حضرت فرمود در نزد ما از آنحروف هفتاد و دو حرف وجود دارد و يكحرف آن نزد خداست كه از جمله علوم غيبى اختصاصى آن ذات بى همتاست .
از انضمام اين دو حديث بيكديگر چنين نتيجه ميگريم كه محمد و اهلبيت معصوم او بيش از انبياء گذشته واجد حروف اسم اعظم بوده اند و چون اقتدار بر حروف اين نام مبارك هر چه بيشتر باشد اقتدار بر علوم و معجزات و تصرفات ولايتى بيشتر است پس ائمه اطهار باينحساب عالمتر و قادرتر از انبياء سلف در شئون هستى ميباشد.
خواننده عزيز آن كسانى ميگويند آيا امام حسين (ع ) از كشته شدن خودش و داستان كربلا واقف بود يا نبود چرا رفت اين روايت و اخبار ديگرى كه درينموضوع رسيده مطالعه كنند تا بفهمند كه علم امام چه مقدار و از همه انبياء و اولياء بيشتر بوده و وقايع و حوادث را تا روز قيامت خبر داشته اند پس از اين جمله زيارت كه ميفرمايد: فاسئل الله الذى اكرم مقامك مقدارى از مقام امام حسين و ساير ائمه عليهم السلام معلوم شد.
صدوق در فقيه و عيون از موسى بن عبداله نخعى نقل كرده و از حضرت امام على النقى (ع ) خواهش كرده كه زيارتى با بلاغت و جامعيت به او تعلم دهد تا هر يك از ائمه را بخواهد بتواند به آن وسيله زيارت نمايد و حضرت زيارت جامعه كبيره را به او تعليم فرمودند و سند آن از نظر شيوعش در بين علماء و عمل قاطبه بزرگان فقهاء شيعه بر مداومت بآن جاى هيچگونه ترديدى در صحت و وثوق آن باقى نگذارده است .
محدث قمى در انوارالبهيه ضمن نقل كلمات حضرت هادى (ع ) گويد علامه مجلسى درباره زيارت جامعه كبيره ميفرمايد: انها اصح الزيارات سند و افصحها لفظا و ابلغها معنى و اعلاها شاءنا يعنى زيارت جامعه از تمام زيارتها سندا صحيحتر و از نظر لفظ فصيح تر و از جنبه معنى بليغتر و از نظر شاءن و رتبه عاليتر است اينك قسمتى از عبارات آن كه بزرگى مقام آنها را ميرساند نقل ميكنيم .
اصطفاكم بعلمه و ارتضاكم بغيبه و اختاركم لسره و اجتباكم بقدرته .
يعنى خدا شما را به علم ازلى براى كشف عالم غيب خود برگزيد و بر حفظ اسرار غيبى خويش انتخاب كرد و به توانايى و قدرت كامله مخصوص گردانيد.
و در فراز ديگر ميفرمايد: بابى انتم و امى و نفسى كيف اصف حسن ثناكم و احصى جميل بلائكم و بكم اخرجنا الله من الذل و فرج عنا غمرات الكروب و انقذنا من شفا جرف الهلكات و من النار بابى انتم و امى نفسى بموالاتكم علمنا الله معالم ديننا و اصلح ما كان فسد من دنيانا و بموالاتكم تمت الكلمة و عظمت النعمة و ائتلفت الفرقه و بموالاتكم تقبل الطاعة المفترضة و لكم المودة الواجبة و الدرجات الرفيعة و المقام المحمود و المكان المعلوم عند الله عز و جل و الجاه العظيم و الشاءن الكبير و الشفاعة المقبولة .
يعنى : پدر و مادرم و جانم فداى شما چگونه اوصاف نيكوى شما را بيان كنم حال صبر شما را در امتحانها شماره نمايم و حال آنكه به سبب شما خدا ما را از ذلتها و گرفتارى غمها نجات داد و ما را بوسيله شما از ورطه هاى هلاكت و آتش بدبختى نشآت رهايى بخشيد پدر و مادر و جانم فداى شما باد به ولايت شما خدا معلوم دين را به ما آموخت و مفاسد دنياى ما را اصلاح كرد و بولاى شما كلمه توحيد كامل گشت و نعمت خدا بزرگى يافت و تفرقه ها به وحدت مبدل گرديد و بموالات شما طاعات واجبه قبول ميشود و محبت شما بر مردم حتم و فرضست و از براى شما درجات رفيعه است و براى شما مقام محمود ((كه منصب شفاعت در آخرت است )) و مكانت معلوم مقرر شده است و جاه بزرگ و شاءن بلند و شفاعت مقبول براى شما خواهد بود.
تا آخر زيارت كه مضامين بسيارى بلند دارد اى خواننده عزيز كداميك از پيغمبران چنين مقامى داشتند و حال آنكه مقام امام حسين (ع ) و شفاعت او در عالم آخرت از همه پيغمبران و امامان برتر و بالاتر خواهد بود كه در جمله بعد كه ميفرمايد: و اكرمنى بك بيان خواهد شد.
در خاتمه بهتر است همان جملات آخر زيارت را بگويم .
يا اولياء الله بينى و بين الله و عز و جل ذنوبا لاياءتى عليها الا رضاكم فبحق من ائتمنكم على سرة و استرعاكم امر خلقة و قرن طاعتكم بطاعته لما استوهبتم ذنوبى و كنتم شفعائى فانى لكم مطيع من اطاعكم فقد اطاع الله و من عصاكم فقد عصى الله و من احبكم فقد احب الله و من ابغضكم فقد ابغض الله .
يعنى : اى اولياء خدا بدرستى كه بين من و خدايم گناهانى است كه جز با رضاى شما محو نخواهد شد پس بحق آنكس كه شما را امين سر خود و نگاهبان خلق خويش قرار داده و سرپرستى امر مخلوقات را بشما واگذارده و اطاعت شما را به اطاعت خود مقترن نموده بخشش گناهان مرا از خدا بخواهيد زيرا من مطيع شمايم و هر كس مطيع شما باشد مطيع خداست و هر كس نافرمانى شما را كند خدا را معصيت كرده دوست شما، دوست خدا و دشمن خدا و دشمن خدا خواهد بود.
---------------------------
حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page