شعر «بوسه بر لب سنگ»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

غلامرضا دهقانی بیگدلی
بشتاب! هان! اي همسفر گاه درنگي نيست
اين آخر راه است اگر عمريست در راهيم
هان گوش کن آنک صدايي مي رسد از دور
شايد طنين روشن آواي ابراهيم ....
هان گوش کن،آنک شهادت مي دهد مردي:
غيرازخداوندي که من دارم خدايي نيست
شايد همين جا نقطه پرواز او بوده ست
يک جاي پا مانده ست و ديگر ردپايي نيست
از وادي غربت هراسي نيست در اين راه
وقتي خدا با کاروان ماست، يار ماست
هان! همسفر! از اين کوير ترشرو بگذر
شيرين ترين سرچشمه ها در انتظار ماست
هان! همسفر! در دور دست قله ها بنگر
غاري دهن بگشوده آنجا بر فراز کوه
آنک صداي مبهمي در دشت پيچيده ست
آواز جبرائيل، يا شايد نماز کوه
سنگ سياهي در کنار خانه استاده ست
مست از شراب بوسه لب هاي پيغمبر
بشتاب، شايد بوسه بر لب هاي خشک سنگ
ما را، نَمي، نوشاند از درياي پيغمبر
احرام بند از روشنايي جامه کن بشتاب
خود دور کن از خويش اين دامان رنگي را
سنگي به دست خويش بردار و بيا بشکن
با سنگ، قلب تيره شيطان سنگي را
برخيز، هان! مي خواند اين خانه تو را، برخيز
برخيز در پاس حرم احرام برداريم
در انتظار ما نشسته خانه توحيد
او را بيا چشم انتظار خويش نگذاريم
--------------------------------------------------
منبع : سايت لبيك