شعر «لبیک»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

همایون علیدوستی
همه تن جان شدم اي جان که کنم جان به فدايت
سر سودايي خود را بکشانم به منايت
من به جان مي خرم اين هروله سعي و صفا را
مي کنم سعي در اين ره که برم پي به صفايت
کي شود همچو پرستو، به حريم تو کنم رو
نکنم روي بدان سو که نه آن است رضايت
همره خيل ملايک به لبم نغمه لبيک
پرِ حيرت بگشايم به گلستان لقايت
با دلي سوخته از غم، به لب چشمه زمزم
قدحي نوشم و آيم به سوي صحن سرايت
چه مبارک بود آن دم که به ياد تو زنم دم
زتو دردي بستانم، نکنم ميل دوايت
منم آن بنده مسکين که گناهش شده سنگين
تويي آن خسرو شيرين که چو درياست عطايت
همه کارم شده مشکل، دگر از گريه چه حاصل
چه کنم با دل غافل که نکرده ست هوايت
تويي آن سرور و مولا، کرمت بر همه پيدا
تو زبس خوبي و زيبا، نکند ديده رهايت
من اگر هر چه که هستم، ز مي عشق تو مستم
چه کنم گر نزنم اين همه پيوسته صدايت
گهِ تقصير شد اکنون، بگذر زين دل مجنون
که بجز لغزش و تقصير نياورد برايت
تو شه بنده نوازي، تو برازنده نازي
نگهي کن به گدايي که سرافکنده به پايت
--------------------------------------------------
منبع : سايت لبيك