به نقل ابن حجر عسقلانى يكى از مسلمانان صدر اسلام به نام ضمضم بن قتاده از زنى كه از قبيله بنىعجل داشت، داراى فرزندى سياه چهره شد كه در دِلَش نسبت به آن زن احساس بدبينى مىكرد. 198) اصابه، ابن حجر، ج5، ص199، شماره4192، به نقل از صحيح بخارى و مسلم؛الاسلام و الطّب، دكتر شوكت شطى، ص106-105، چ دمشق، 1379.
او نزد پيامبر صلي الله عليه وآله و سلم آمد و اين موضوع را گزارش داد و از زوجه اش شكايت كرد.
ناگفته پيداست كه شاكى از يك چنين قضيّه اى در هيجان عجيبى بسر مىبرد كه هيچ دليلى به سادگى نمىتوانست او را قانع سازد ، ولى پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم با منطقى مأنوس و خوشايند درصدد برآمد از خود ضمضم براى خودش سرنخِ جواب به دست آورد.
لذا از وى پرسيد: آيا شتر دارى؟!
گفت: آرى.
پرسيد: چه رنگى دارند؟
گفت: سرخ، سياه و غيره.
فرمود: اين رنگها از كجا آمده و مثلاً چگونه بچّه شترِ سياه رنگ ازشترِ سرخ موى به دنيا آمده، يا شتر زرد رنگ، بچهاش سرخ موى شده؟
عرض كرد: شايد رگِ نَسَبى (يعنى ريشه خانوادگى و به اصطلاحِ امروز ژن نژادى) بدان سرايت نموده و بر روى آن اثر نهاده، كه رنگ بچه شتر برخلاف رنگِ مادر شده.
پيامبر فرمود: فرزند تو نيز ممكن است عِرقِ نَسَبى او را تحت تأثير قرار داده باشد - كه سيَه چهره شده ، و بنابرين چگونه مىتوان نسبت به مادرِ اين بچه بدبين شد -.
سپس پيره زنهاى قبيله بنىعجل خبر دادند كه اين زن جدّهاى داشت كه سيه چهره بود(198)، و اين خبر، سيه چهرگى بچه را از ناحيه خانوادگى تأييد مىكرد.
و بدين ترتيب پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم سوء ظنّ آن مرد را تبديل به اعتماد و حسن ظنّ فرمود و نگذاشت آشيانه گرم يك خانواده از هم پاشيده گردد.
--------------------------------------