سيره و سلوک علماء در زيارت و عزاداری سيد الشهداء

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

وحید بهبهانی
«معروف است که آقا محمد باقر معروف به وحید، زمانی که برای زیارت حرم سید الشهدا (ع) مشرف می‏شد، اول آستان کفش کن آن جناب را می‏بوسید و روی مبارک و محاسن شریف خود را بدان می‏مالید . پس از آن با خضوع و خشوع و رقت قلب به اندرون حرم مشرف می‏شد و زیارت می‏کرد و در مصیبت‏حضرت امام حسین (ع) کمال احترام را مراعات می‏کرد .» (1)
مرحوم آخوند، ملا آقای دربندی
در حالات این عالم جلیل القدر، که از شاگردان شریف استاد شیخ انصاری است، نوشته‏اند: «در اقامه مصیبت‏حضرت سید الشهداء (ع) اهتمامی فراوان داشت و بر آن مواظبت می‏نمود . در این امر به گونه‏ای بود که در بالای منبر از شدت گریه، غش می‏کرد و در روز عاشورا لباس‏های خود را از بدن در می‏آورد و پارچه‏ای به خود می‏بست و خاک به سر می‏ریخت و گل به بدن می‏مالید و با همان شکل و صورت بر منبر می‏رفت و روضه خوانی می‏کرد .» (2)
محدث قمی (ره) می‏نویسد: سید نعمت الله جزایری، چون در اوایل تحصیل، قادر به تهیه چراغ برای مطالعه نبود، از نور مهتاب استفاده می‏کرد و در اثر کثرت و مطالعه و نوشتن چشمش ضعیف و کم نور شد . از این رو، تربت‏سید الشهداء و سایر ائمه (ع) را به چشم خود می‏کشید و از برکت آن تربت‏ها روشنی دیده‏اش افزون می‏گشت، محقق قمی اضافه می‏کند: این موضوع ابدا جای شگفتی نیست، زیرا دمیری و دیگران نقل کرده‏اند که: افعی وقتی کور می‏شود، چشمانش را به گیاهی می‏مالد و در اثر آن، دوباره بینا می‏شود . پس در صورتی که خداوند متعال در آن گیاه این خاصیت را قرار داده است، چه عجب که در تربت فرزند پیغمبر (ص) چنین اثری وجود نداشته باشد؟ !
ایشان می‏افزاید: و این احقر نیز، هر گاه به سبب زیاد نوشتن چشمم ضعف پیدا می‏کند تبرک می‏جویم به تراب مراقد ائمه (ع) و گاهگاهی به مس کتابت احادیث و بحمد الله چشمم در نهایت روشنی است . (3)
زیارت نامه عشق
در شرح احوال مرحوم شیخ مرتضی انصاری، نواده ایشان آورده‏اند:
از جمله عادتش خواندن زیارت عاشورا بوده که در هر روز، دو بار صبح و عصر آن را می‏خواند و بر آن بسیار مواظبت می‏نمود . بعد از وفاتش کسی او را در خواب دید و از احوالش پرسش کرد، در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا . (4)
فقیه زاهد عادل، مرحوم شیخ جواد عرب، که مرجع تقلید گروهی از شیعیان عراق بوده، در شب 26 ماه صفر 1336 ه . ق در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائیل را می‏بیند .
پس از سلام از او می‏پرسد: از کجا می‏آیی؟
- از شیراز، و روح میرزا ابراهیم محلاتی راقبض کردم .
- روح او در عالم برزخ در چه حالی است؟
- در بهترین حالات و در بهترین باغ‏های برزخ و خداوند هزار ملک موکل او کرده است که فرمان او را می‏برند .
- برای چه عملی از اعمال به چنین مقامی رسیده است؟
- برای خواندن زیارت عاشورا .
وقتی که آن مرحوم از خواب بیدار می‏شود، فردای آن شب، به منزل آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی، میرزای دوم می‏رود و چون خواب خود را بر میرزا نقل می‏کند ایشان می‏گریند، سبب گریه را می‏پرسند می‏فرماید: میرزای محلاتی از دنیا رفت او استوانه فقه بود .
گفتند; شیخ خوابی دیده و واقعیت آن معلوم نیست . میرزا می‏فرماید: بلی خواب است اما خواب شیخ مشکور است نه خواب افراد عادی .
فردای آن روز، تلگراف درگذشت میرزای محلاتی از شیراز به نجف مخابره شد و صدق رویای شیخ آشکار گشت . (5)
چاره بلا
شهید دستغیب می‏نویسد: از مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، نقل شده است اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامراء به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده‏ای می‏مردند . روزی در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی، عده‏ای از اهل علم جمع بودند ناگاه مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند .
مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلی . فرمود: من حکم می‏کنم که شیعیان سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (ع) هدیه نمایند تا این بلا از آنان دور شود . اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند . از فردای آن روز تلف شدن شیعه موقوف شد و همه روزه تنها عده‏ای از سنی‏ها می‏مردند به طوری که بر همه آشکار گردید . برخی از سنی‏ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر از شما کسی تلف نمی‏شود چیست؟ آنان گفتند: زیارت عاشورا . آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها بر طرف گردید . (6)

________________________________________________
1 . قصص العلما، ص 202 .
2 . قصص العلما، ص 109 .
3 . فواید الرضویه، ص 695 .
4 . زندگانی و شخصیت‏شیخ انصاری، ص 377 .
5 . داستانهای شگفت، ص 273 و 274، داستان شماره 114 .
6 . داستانهای شگفت، ص 399 و 401، داستان شماره 148 
منابع مقاله:
ماهنامه دیدار آشنا ، شماره 33، قریشی ، مریم السادات؛