فصل سوم: شهادت

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

طبل و شيپور

صداى طبل و شيپور   كه در جنگ است مشهور

بگو شايد به هر آن   ز فوج آل سفيان

رسد از دور و نزديك   به كيهان صورت موزيك

بلند آواز از طبل   كه بگسست از حسين حبل

همى گويد نقاره   به لشكر البشاره

بشارت قوم ناكس   حسين گرديده بى كس

بشارت فوج فاجر   كه گشته جنگ آخر

شده كشته جوانان   فنا شد پهلوانان

نمانده غير يك تن   ترن تن تن ترن تن (19)

نهال باغ حيدر   شده بى برگ و بى بر

تنه مانده و ريشه   كنون بايد به تيشه

درخت از ريشه كندن   ترن تن تن ترن تن

على اكبر جوانش   برادر زادگانش

برادرهاى شيرش   جوانان دليرش

رجال جانثارش   صغير شير خوارش

همه از دست رفته   به خون و خاك خفته

نمانده غير يك تن   ترن تن تن ترن تن

بكوشيد اى دليران   كه از جسمش رود جان

زمان آن رسيده   سرش گردد بريده

ببايد سعى كردن   ترن تن تن ترن تن

زنان و دخترانش   تمام خاندانش

همين شب دستگيرند   بدست ما اسيرند

بخواهيم آن زنان را   گروه بى كسان را

به شام و كوفه بردن   ترن تن تن ترن تن

حمله شديد

سپاه پر توحّش   همه گرم تعيّش

كه مه روى يد الله   مصور گشت ناگاه

ز خيمه شد به ميدان   نژاد شاه مردان

به كف شمشير بران   مثال شير غران

صفوفى كه دمى قبل   منظم بود چون حبل

ز هم بگسيخت آنسان   كه گردد مهره پاشان

قيامت گشت پيدا   چو زد خود را بر اعدا

يكى نيزه فكنده   سوى كوفه دونده

چو گربه از پلنگى   گريزد بى درنگى

دگر كس كرده چون موش   ره خود را فراموش

فكنده يك سپاهى   به شط خود را چو ماهى

يكى گرديده چون مار   گريزان جانب غار

يكى را شد پسر گم   يكى را خود سر گم

يكى شمشيرش از دست   بيفتاد و ز صف جست

يكى از ترس جانش   فتاد از كف كمانش

قصد آب

چَو شد از هيبت شاه   مثال جمع روباه

فرارى قوم هرزه   حسين چون شير شرزه

پى آنها دوان شد   به سوى شط روان شد

چو مير آن جماعت   نظر كرد اين شجاعت

بشد لرزان تن وى   بزد بر فوج خود هى

كه هان اى تيره روزان   در اين گرماى سوزان

اگر نوشد حسين آب   ظفر بينيد در خواب

لب او گر شودتر   سيه ما راست اختر

به هر قيمت كه باشد   اگر چه جان خراشد

به سويش روى آريد   از آبش باز داريد

ز هر جانب بتازيد   ز شطاش دور سازيد

شدت جنگ

سپاه ترس خورده   قشون دل فسرده

به تحريك سر افسر   دوباره شد دلاور

قرارى ها ز هر سو   به هم دادند بازو

صف پاشيده از هم   دوباره شد منظم

هر آن قوه كه موجود   در آن قوم دنى بود

مرتب ساختندش   به كار انداختندش

كه گردد شاه مظلوم   ز شرب آب محروم

ز يك سو بارش تير   هو را كرده چون قير

ز يك سو پرش سنگ   فضا را ساخته تنگ

هجوم آور سواران   همه شمشيرداران

به كف نيزه پياده   سوى شر رو نهاده

شه دين چست و چالاك   نكرده نيم جو باك

در آن درياى لشكر   چو ماهى شد شناور

به دستش خون چكان تيغ   چو يك آتشفشان ميغ

يكى را بر كمر زد   دگر كس را به سر زد

بقدرى سر ز تن ريخت   كه دشمن باز بگريخت

صف اشرار بگسست   دل فجار بشكست

سپاه شوم دشمن   ز بس سر ديد بى تن

ز ميدان منزجر شد   جراد منتشر شد

ورود به شط

چو بر آن كشتى نوح   ره شط گشت مفتوح

شه لب تشنه چون بط   فرس را راند در شط

ننوشيده هنوز آب   كه تيرى گشت پرتاب

به فهم آمد چنانش   كه پر خون شد دهانش

شه از شط تشنه برگشت   ز شرب آب بگذشت

هنوز از آن جراحت   نكرده استراحت

كه آمد از صف جنگ   به پيشانى او سنگ

حسين را چهره شق شد   رخ از خون چون شفق شد

دو چشم اش خون گرفته   ز جسم اش قوه رفته

كه تير يك معاند   بقلبش گشت وارد

و تينش گشت مقطوع   روان شد خون چو ينبوع

در آن دم زد لعينى   به فرقش تيغ كينى

زدش ديگر سيه رو   يكى نيزه به پهلو

نماند از زخم كارى   در او تاب سوارى

ز پشت اسب افتاد   جبين بر خاك بنهاد

طبل و شيپور

صداى طبل و شيپور   كه در جنگ است مشهور

بگو شايد به هر آن   ز فوج آل سفيان

رسد از دور و نزديك   به كيهان صورت موزيك

بلند آواز از طبل   كه بگسست از حسين حبل

همى گويد نقاره   به لشكر البشاره

بشارت قوم ناكس   حسين گرديده بى كس

بشارت فوج فاجر   كه گشته جنگ آخر

شده كشته جوانان   فنا شد پهلوانان

نمانده غير يك تن   ترن تن تن ترن تن (19)

نهال باغ حيدر   شده بى برگ و بى بر

تنه مانده و ريشه   كنون بايد به تيشه

درخت از ريشه كندن   ترن تن تن ترن تن

على اكبر جوانش   برادر زادگانش

برادرهاى شيرش   جوانان دليرش

رجال جانثارش   صغير شير خوارش

همه از دست رفته   به خون و خاك خفته

نمانده غير يك تن   ترن تن تن ترن تن

بكوشيد اى دليران   كه از جسمش رود جان

زمان آن رسيده   سرش گردد بريده

ببايد سعى كردن   ترن تن تن ترن تن

زنان و دخترانش   تمام خاندانش

همين شب دستگيرند   بدست ما اسيرند

بخواهيم آن زنان را   گروه بى كسان را

به شام و كوفه بردن   ترن تن تن ترن تن

حمله شديد

سپاه پر توحّش   همه گرم تعيّش

كه مه روى يد الله   مصور گشت ناگاه

ز خيمه شد به ميدان   نژاد شاه مردان

به كف شمشير بران   مثال شير غران

صفوفى كه دمى قبل   منظم بود چون حبل

ز هم بگسيخت آنسان   كه گردد مهره پاشان

قيامت گشت پيدا   چو زد خود را بر اعدا

يكى نيزه فكنده   سوى كوفه دونده

چو گربه از پلنگى   گريزد بى درنگى

دگر كس كرده چون موش   ره خود را فراموش

فكنده يك سپاهى   به شط خود را چو ماهى

يكى گرديده چون مار   گريزان جانب غار

يكى را شد پسر گم   يكى را خود سر گم

يكى شمشيرش از دست   بيفتاد و ز صف جست

يكى از ترس جانش   فتاد از كف كمانش

قصد آب

چَو شد از هيبت شاه   مثال جمع روباه

فرارى قوم هرزه   حسين چون شير شرزه

پى آنها دوان شد   به سوى شط روان شد

چو مير آن جماعت   نظر كرد اين شجاعت

بشد لرزان تن وى   بزد بر فوج خود هى

كه هان اى تيره روزان   در اين گرماى سوزان

اگر نوشد حسين آب   ظفر بينيد در خواب

لب او گر شودتر   سيه ما راست اختر

به هر قيمت كه باشد   اگر چه جان خراشد

به سويش روى آريد   از آبش باز داريد

ز هر جانب بتازيد   ز شطاش دور سازيد

شدت جنگ

سپاه ترس خورده   قشون دل فسرده

به تحريك سر افسر   دوباره شد دلاور

قرارى ها ز هر سو   به هم دادند بازو

صف پاشيده از هم   دوباره شد منظم

هر آن قوه كه موجود   در آن قوم دنى بود

مرتب ساختندش   به كار انداختندش

كه گردد شاه مظلوم   ز شرب آب محروم

ز يك سو بارش تير   هو را كرده چون قير

ز يك سو پرش سنگ   فضا را ساخته تنگ

هجوم آور سواران   همه شمشيرداران

به كف نيزه پياده   سوى شر رو نهاده

شه دين چست و چالاك   نكرده نيم جو باك

در آن درياى لشكر   چو ماهى شد شناور

به دستش خون چكان تيغ   چو يك آتشفشان ميغ

يكى را بر كمر زد   دگر كس را به سر زد

بقدرى سر ز تن ريخت   كه دشمن باز بگريخت

صف اشرار بگسست   دل فجار بشكست

سپاه شوم دشمن   ز بس سر ديد بى تن

ز ميدان منزجر شد   جراد منتشر شد

ورود به شط

چو بر آن كشتى نوح   ره شط گشت مفتوح

شه لب تشنه چون بط   فرس را راند در شط

ننوشيده هنوز آب   كه تيرى گشت پرتاب

به فهم آمد چنانش   كه پر خون شد دهانش

شه از شط تشنه برگشت   ز شرب آب بگذشت

هنوز از آن جراحت   نكرده استراحت

كه آمد از صف جنگ   به پيشانى او سنگ

حسين را چهره شق شد   رخ از خون چون شفق شد

دو چشم اش خون گرفته   ز جسم اش قوه رفته

كه تير يك معاند   بقلبش گشت وارد

و تينش گشت مقطوع   روان شد خون چو ينبوع

در آن دم زد لعينى   به فرقش تيغ كينى

زدش ديگر سيه رو   يكى نيزه به پهلو

نماند از زخم كارى   در او تاب سوارى

ز پشت اسب افتاد   جبين بر خاك بنهاد

لشكر به حرمسرا مى روند

لشکر به حرمسرا می روند

سپاه ترس خورده   قشون دل فسرده

چون اين حالت بديدند   ز دل نعره كشيدند

بر آمد از ميانه   نفير شاديانه

شدند اعراب جاهل   به نهب مال مايل

به سوى خيمه اعراب   روان شد مثل سيلاب

امام صاحب اعجاز   به رب خويش دمساز

به خون رخسار شسته   وصال يار جسته

چو بشنيد اين هياهو   نظر انداخت آن سو

حقيقت را چو دريافت   براى دفع بشتافت

ولى از زخم وافر   نشد بر دفع قادر

ز جا برخاست چون باد   ولى بر خاك افتاد

چو نامد كارش از دست   سر دو پاى بنشست

زبان وعظ بگشود   به آن جهّال فرمود

كه اى اوباش فاجر   عرب هستيد آخر

عرب را نخوتى هست   حيا و غيرتى هست

شما را كو هميت ؟   كجا شد آدميت ؟

بگفتش شمر مردود   از اين حرفت چه مقصود

بگفتا مقصد اين است   اگر انصاف و دين است

كه تا كارم نسازيد   سوى خيمه نتازيد

بگفتش شمر سهل است   حسين هم رزم اهل است

ببايد دفع او كرد   سپس در خيمه رو كرد

به حكمش قوم منفور   شدند از خيمه ها دور

زينب سلام الله عليها در قتلگاه

ولى زينب خبر شد   كه خاك او را بسر شد

دمى كه ديد خواهر   سوى اسب برادر

كه زينش غرق خون است   سر و دم غرق خون است

بر آمد آن زكيه   به تل زينبيه

فكند آن دخت زهرا   نگاهى سوى صحرا

در آن صحرا چه بيند   الهى كس نبيند

حسين افتاده بر خاك   ميان قوم سفاك

به دورش بيشماره   پياده و سواره

همه بى رحم و خونريز   به كف ها اسلحه تيز

هر آن حربه كه دارند   به جسم اش مى گذارند

ستاده شمر بدخو   بقصد كشتن او

سپه سالار دل سنگ   كه گشته فاتح جنگ

سلاح از تن گسسته   تماشاگر نشسته

نبيند هيچ خواهر   به اين حالت برادر

گفتار خواهر

چو زينب ديد پامال   برادر را به آن حال

به سرعت شد روان او   به سوى مير اردو

به مژگان صد گوهر سفت   به آن بيدادگر گفت

كه اى از مردمى دور   ز حس رحم مهجور

چه سان اين حال بينى   تماشاگر نشينى

در اين غوغا كه برپاست   كجا جاى تماشاست

حسينم اوفتاده   قوا از دست داده

كنندش پاره پاره   كنى سويش نظاره

چو مقدارى سخن گفت   جواب از خصم نشنفت

دويد او چشم خونبار   به سوى شمر خونخوار

به شمر شوم فرمود   هر آن چه گفتنى بود

نداد او چون جوابش   فزون شد اضطرابش

در آن دم كرد زينب   برادر را مخاطب

عزيز جان زارم   چراغ شام تارم

ضياء هر دو عينم   شه بى كس حسينم

انيس قلب ريشم   شه بى قوم و خويشم

حسين مه جبينم   چه حال است اينكه بينم

چه آمد بر سر تو   بميرد خواهر تو

الهى كور باشم   نصيب گور باشم

ببينم قلب پرسوز   تو را من در چنين روز

كنم سويت نظاره   ندارم هيچ چاره

بيابان پر ز دشمن   نباشد دوست يك تن

نه يك با غيرت راد   كه از وى جويم امداد

برادر اى برادر!   مرا شد خاك بر سر

گفتار برادر

بلاكش زينب من   مكن زارى به دشمن

كه اين قومند بى شرم   در آنها نيست آزرم

مبادا دشمنانت   رسانندت اهانت

هزاران زخم بر تن   به است از طعن دشمن

مرا در راه معبود   شهادت بود مقصود

به مقصود رسيدم   همين ساعت شهيدم

تو را دارد لياقت   كه سازى صبر و طاقت

به هر درد و بليه   به هر رنج و رزيه

على را دخترى تو   ز زنها برترى تو

تو را زهراست مادر   بود جدت پيمبر

مشو مانند زنها   عزيزم ناشكيبا

به زنها ياورى كن   به طفلان مادرى كن

به خيمه روز ميدان   مشو خواهر تو گريان

عن ابى جعفر (عليه السلام ) قال سمعته يقول :
من اراد ان يعلم انه من اهل الجنة فليعرض حبنا على قلبه فان قبله فهو مومن و من كان لنا محبا فليرغب فى زياره قبر الحسين (عليه السلام ) فمن كان للحسين (عليه السلام ) زوارا عرفناه بالحب لنا اهل البيت و كان من اهل الجنة ، و من لم يكن للحسين (عليه السلام ) زوارا كان ناقص ‍ الايمان .
((كامل الزيارات ، ص 212))
راوى مى گويد از حضرت باقر (عليه السلام ) شنيدم مى فرمود:
كسى كه مى خواهد بداند از اهل بهشت است دوستى ما را بر قلبش عرضه بدارد اگر پذيرفت مومن است و هر كس كه عاشق ماست رغبت در زيارت قبر حسين (عليه السلام ) مى نمايد، پس كسى كه زائر حسين (عليه السلام ) است ، او را به محبت خود مى شناسيم و اهل بهشت است و آن كه زائر حسين (عليه السلام ) نيست ايمانش ناقص است .
-----------------------------------------
19- صداى شيپور.
----------------------------------
حسين محمدى گل تپه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page