مناجات

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

در روايتى ديدم كه يك جوان مسيحى در زمان امام صادق عليه السلام توفيق تشرف به اسلام را پيدا كرده بود و مسلمان شده بود. در منا در جمعى كه به دور حضرت امام صادق عليه السلام حلقه زده بودند، گفت: يابن رسول الله! من مسلمان شدم و مادرم هنوز مسيحى است، قوم و خويش هايم هم مسيحى اند و با من رفت و آمد مى كنند. چه كنم؟ حضرت فرمود: گوشت خوك مى خوردند؟ عرض كرد نه؟ فرمود: شراب مى خوردند؟ عرض كرد: نه!. فرمود عيب ندارد. با اين ها رفت و آمد كن. به مادرت هم زياد احترام كن. آخر، مسلمان بايد عملش معرف او باشد و الا مرتب بگويى و عمل نكنى كارى از پيش نمى رود. تبليغ، در اصل، با عمل است . اين جوان رفت و به پيرزن مسيحى كه مادرش بود زياد احترام كرد. با اين كار نظر مادرش را جلب كرد. يك روز پرسيد: پسر! تو از وقتى كه دين تازه را يافتى، به من خيلى احترام مى كنى. قضيه چيست؟ گفت كه مادر، اين رهبرى كه دارم خيلى سفارش تو را كرده است . پيرزن گفت: سفارش به مادر كار انبياء است نكند اين پيامبر است؟ گفت: نه مادر! پيغمبر نيست وصى پيغمبر است. خلاصه نظرش جلب شد و گفت كه پسرم ! من هم مى خواهم مسلمان بشوم. اگر بخواهم مسلمان بشوم چه بايد بكنم؟ گفت: مادر جان! شهادتين را بگو. شهادت به وحدانيت پروردگار، به رسالت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم. مادر شهادتين را گفت. پسر گفت: مادر تو مسلمان شدى مباركت باشد. در اينجا يك حاشيه دو سه دقيقه اى دارم. وقتى پانزده بيست سال پيش اين حديث را ديدم، دود از سرم بلند شد. آى مردم! اين پيرزن كه مسلمان مى شود، زمانش نزديك به مغرب بوده. به پسرش مى گويد: حالا كه مسلمان شدم چه كار كنم؟ مى دانيد چرا دود از سرم بلند شد؟ گفتم اى طلبه! شيعه مسلمان، تو يك دفعه نگفتى چون مسلمانم، چه كار كنم. حرف بزرگى است. اگر اهل دين نيستى كه هيچ، اگر هستى حسابت جدا مى شود. مسئوليت به گردنت مى آيد. تقيدهايى به گردنت مى آيد. چون مسلمانم تقلب كنم؟! چون مسلمانم دروغ بگويم؟! چون مسلمانم كم بفروشم؟! آخر مسلمان كه شدى وظيفه، عوض ‍ مى شود.عزيز من! با عينك ديگر بايد به خودمان نگاه كنيم. ولى اين پيرزن، چقدر فهميده بود مى گويد: الان كه مسلمان شدم، چه كنم؟ گفت: مادر! حالا كه مسلمان شدى بايد نماز مغرب، بخوانى. وضو را يادش داد و بعد گفت: نماز بلد نيستم. پسر گفت: من به تو تلقين مى كنم. تلقين به اين مى گويند كه يكى بگويد و يكى هم از او ياد بگيرد و به زبان او بگويد. تلقين كرد و مادر هم نماز مغرب را با تلقين خواند. آن حمد را مى خواند اين هم مى خواند. سوره مى خواند اين هم مى خواند. نماز مغرب تمام شد. نشستند يك قدرى مادر و فرزند صحبت كردند بعد گفت كه پسر جان ! الان تا دم خواب ، در اين دين جديد وظيفه اى دارم يا نه ؟ گفت: مادر! يك وظيفه اى ديگر باقى مانده و آن يك نماز چهار ركعتى است . اين مطلب حديث است . مى دانيد اين حديث در كجاست ؟ اين حديث در كتاب درجه سه و چهار نيست در كتب اربعه شيعه اين حديث آمده است . فيض كاشانى كتب اربعه را جمع كرده و اسمش را وافى گذاشته است . وافى مجموعه كتب اربعه شيعه است . من اين حديث را در آن جا ديدم . مدركش را مى گويم كه خيالتان راحت شود. اسرارى در اين حديث است كه من آنها را چون وقت ضيق است ، انداختم . گفت : مادر! تا موقع خواب ، يك چهار ركعتى هم برگردنت هست . مادر گفت : هنوز ياد نگرفتم . گفت من تلقين مى كنم ، تو بخوان . اين چهار ركعت عشاء را هم با تلقين خواند. حديث مى گويد: پيرزن همين كه گفت : (السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ) مثل چراغ خاموش ‍ شد. آى مردم ! اين حديث به شما مى گويد فكر نكنيد كه نعوذ بالله عاقبت بخيرى يا عاقبت به شرى بى حساب و كتاب است . خدا نكرده اگر عمدا اين مطلب را بگويى ، استكانت را بايد آب بكشند. نمى توانى اين حرف را بزنى . حساب كتاب دارد. حساب و كتابش چيست ؟ شب عيد است و عرايض ما تمام مى شود ولى يك يادگار هم به شما مى دهم ؛ان شاء الله خاطر نازنينتان باشد.
من و تو، ماه رمضان را سپرى كرديم . شب هاى قدر را سپرى كرديم يعنى به اندازه اين پيرزن مسيحى هم نمى شويم كه يك چيزى از خدا بگيريم ؟ حاشا به كرم خدا! عمرى در مسيحيت بود. يك دفعه روشن شد. يك نماز مغرب و عشاء خواند تمام شد و رفت در بهشت . حالا بيا امشب بگوييم خدايا! ما اصلا اين شب قدرها و بك يا الله ها را به رخ نمى كشيم . ما تو را بدهكار نمى دانيم . خودت بيا با تفضلت عيدى به ما بده . عيدى ما اين باشد كه ما را ببخشى و دعاهايمان را قبول كن .
نكته
شب قدر، چقدر عظمت دارد امشب ! خدايا دست ما را بگير خدايا تو كريمى . ياد جمله آقا ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى كه مى افتم مى لرزم . مى فرمايد: يكسال به شب قدر مانده به فكر شب قدر باشيد. يعنى در اين يك سال كارى نكنى كه شب قدر آن عمل بيايد و مثل سنگ در سر راهت قرار بگيرد.
------------------------------
محمد رحمتى شهرضا