حضرت على عليه السلام (5)

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

يا اميرالمؤ منين ! ما در آستانه شهادت شمائيم . اى خدا! هنوز ضربت، به فرق آقا اصابت نكرده. به ! چه آقائى .
شب ز اسرار على آگاه است . خوشا به حال شهريار. آقا عجيب اين شهريار برنده شد. مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفى (رضوان الله عليه ) مى گويد: هيچ وقت اصلا شهريار را نمى شناختم . شهريار جوان بوده و گوشه تبريز. مرحوم آيت الله مرعشى يك شب از خواب بلند مى شود و مى فرمايد كه سيد محمد حسين شهريار كيست ؟ او را پيدا كنيد. پيدا مى كنند. گفتند يك جوانى است در تبريز كه شعر مى گويد. گفتند آقا چه شده ؟ مى گويد: خواب ديدم كه محشر به پا شده شعراى اميرالمؤ منين را رديف چيده اند و آقا جايزه مى دهد. آقا اميرالمؤ منين يك دفعه مى پرسد سيد محمد حسين شهريار پس كجاست ؟ آقا فرمودند كو؟ يك روايتى هم اين جورى نقل مى كنند كه آقا فرموده بود (اين شاعرنا)؛شاعر ما كجاست ؟
على اى هماى رحمت تو چه آيتى خدا را

كه به ما سوا فكندى همه سايه هما را

در تمام جهان خوانده مى شود.
شب ز اسرار على آگاه است

دل شب محرم سر الله است

ببينيد چقدر زيباست ! خدايا اين ناله ها بلند شد. يك دعا مى خواهم بكنم . خدايا! ما را از اميرالمؤ منين جدا مكن . تو را به عزت و جلالت قسم مى دهم كه وسواس را از ما دور كن . مرضا را شفا مرحمت كن
سخنانش چو در آويزه گوش

مسجد كوفه هنوزش مدهوش

يك قضيه بگويم هم گريه كنيد و هم عبرت بشود. در آستانه شب قدر هستيم يك مقدارى پاكيزه تر شويم .
دو تا از محرمان اميرالمؤ منين مى گويند منزل آقا رفتيم . صحبت كرديم ، آقا فرمود: همانجا استراحت كنيد ما هم خوابيديم اما چه خوابى ؟ فرشته ها منتظرند برنامه نصف شب آقا را ببينيد ما برويم بخوابيم ؟! آقا تشريف بردند بيرون . نفهميديم كجا رفتند. اين امير المؤ منين است شب مى رود در خانه يتيم ، مسكين . نماز شب دارد، نخلستان دارد، كارش يكى دو تا نيست . يك وقت ديديم آقا آمد، حالا خلاصه مى گويم هم گريه كنيم هم عبرت بشود. ان شاء الله اين را به لوح دل بنگاريم مى فرمايد كه ما خوب نگاه مى كرديم ؟ ببينيم آقا چكار مى كند. نيمه شب است همه خوابيدند عين الله بيدار است . خدا اينها را رحمت كند دو نفرند يكى نوف بكالى است يكى حبه عرنى .
خدا رحمتشان كند كه اين گزارش را از نيمه شب امير المؤ منين آورده اند خيلى ارزش دارد. مى گويند: آقا آمد و ما هم خوب داريم نگاه مى كنيم . (فوضع يده على الحائط)؛ دستش را روى ديوار گذاشت . آنجا ديوار كهنه اى بود. خوش به حال آن ديوار! يك نگاهى به آسمان كرد و فرمود: (ليت شعرى ) واى خدا! ببين اين جور با خدا حرف زدن . (ليت شعرى )؛ كاش ‍ مى دانستم . چه چيز را؟ البته اين را بگويم با آن كه سنگين است . گفت كه :
محنت قرب ز بعد افزون است

دلم از هيبت قربش خون است

يادتان باشد يك وقت در دعاها ببينيد كه (ظلمت نفسى ) (13) و امثال اين ها درست است كه يك مقدارش براى ياد دادن به من و شماست بله ! از اين طرف هم مى بينيم كه گوينده معصوم است . هيچ گناهى نكرده ، ترك اولى هم نكرده است . اين است كه اهل قرب هميشه دست و پاشون مى لرزد. من كه چيزى ندارم ، چرا دست و پايم بلرزد؟! آن كه تمام جام او را پر كردند، دست و پايش مى لرزد. مى گويد نكند يك وقت ردم كنند.
محنت قرب ز بعد افزون است

دلم از هيبت قربش خون است

خلاصه مى گويد گفت : (ليت شعرى). خدا اى كاش مى دانستم چى اءناظر انت الى فى فعلاتى اءم معرض عنى. اى شيعه! اين را امشب به لوح دلت بنويس. گفت اى كاش مى دانستم در اين برنامه روزمره كه دارم، از من راضى هستى؟ به نظر رحمت، مرحمت مى كنى يا روگردانى ! اى قربان ناله هايت ! اى اول مظلوم عالم! آقا! گنهكاريم. امشب، فردا شب هم شب قدر است ما از خودت مى پرسيم، گنهكارها، رو سياهها، يك مولا مثل تو داشته باشند او را شفيع نمى آورند؟ علامه امينى (ره) مى فرمايد: كه يك شاعر سنى داستانش مفصل است يك جمله فقط بگويم توبه كرد. از اين رو به آن رو شد وقتى مداح اميرالمؤ منين نجف آمد. يك نفر آنجا بود به نام ابن حماد. ابا و اجداد او شيعه بودند. ديد تازه رسيده است؛ گفت: من بهتر از تو براى امير المؤ منين قصيده مى گويم . گفت بابا! تو از راه تازه رسيدى چى مى گوئى ؟ عرض كرد ما خودمان و اباء و اجدادمان شيعه بوده اند. گفت : داورى آقا را قبول دارى يا نه ؟ سنى كه تازه شيعه شده بود گفت : بله ! قبول دارم . ابن حماد يك قصيده اى را در ضريح مطهر انداختند. مال سنى آمد، با آب طلا نوشته بود احسنت . دلش شكست گفت : باشه آقا! اين ديروز، پريروز رسيده با آب طلا نوشتى ؟ من و پدرانم عمرى است كه در خانه شماييم . دلش شكست و ناراحت شد و رفت خوابيد. در عالم رؤ يا آقا به خوابش آمد و فرمود: ناراحت شدى ؟ گفت بله آقا. فرمود تو سابقه دارى تو خودمانى هستى . اين تازه رسيده بود. تو هم بگو آقا اگر من خيلى روسياهم من را هم تازه رسيده حساب كن.
---------------------------------------
1-مفاتيح الجنان، دعاى كميل ص 86.
------------------------------
محمد رحمتى شهرضا