حضرت على عليه السلام (13)

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اميرالمؤ منين در خانه فقير و يتيم مى رفت ، نماز شب مى خواند گريه مى كرد. من و تو باشيم تا دو ركعت نماز بخوانيم ، از خدا طلبكار مى شويم ! ولى آن دو نفر كه در منزل آقا خوابيده بودند، مترصد حالش بودند، مى گويند آمد و مثل يك آدم واله ، دستش را بر روى ديوار گذاشت و گفت : و ليت شعرى اءناظر انت الى فى فعلاتى اءم معرض عنى خداى من ! محبوب من ! اى كاش مى دانستم در برنامه روزانه ام به من نگاه كنى يا روى گردان هستى؟! اى مردم مگر ما شيعيان اين آقا نيستيم؟ خدا كند اين سخن آويزه گوش ما بشود. جان من به قربانت اى اول مظلوم عالم! در اين شبها دائما در منزل امير المؤ منين گريه بود. از بيت آقا، فقط صداى گريه شنيده مى شد. اين گريه تعطيل نشد، چنانچه گريه خودش هم تعطيل نشد. مى دانيد از چه وقت؟ امام زمان عليه السلام ما را بخشيد. خدايا معذرت مى خواهم؛ وقتى رفت و بدن نازنين صديقه كبرى عليها السلام را به خاك سپرد. مى دانيد چه مى گفت ؟ بعد از اين ، كارم روزها گريه است و شبها ديگر خواب ندارم . اين جمله ها تكرار مى شود، اين جمله يك بار ديگر هم تكرار شد، كجا بود؟ آن وقتى بود كه سيد الساجدين ، بدن نازنين ابى عبدالله عليه السلام را به خاك سپرد، فرمود: ديگر بعد از اين، گريه و غصه من، دائمى است.
------------------------------
محمد رحمتى شهرضا