حضرت على عليه السلام (21)

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

آقا يا امير المؤ منين ! شيعيانت عزادار تو هستند. يا حضرت فاطمه معصومه ! مردم ، عزادار جدت اميرالمؤ منين هستند. چون مى دانند كه صداى گريه منزل آقا تمام نشده . يك شام غريبانى براى حضرت در تهران گرفتيم جسارت كردم گفتم يا امير المؤ منين ! ما از روى روايات و اخبار در آورديم كه شما اول مظلوم عالم هستيد و اين شيعيانت هم براى تو گريه مى كنند. شام غريبان براى تو گرفته اند. الان اگر با چشم دل نگاه كنيد نشسته اند و به جاى خالى آقا نگاه مى كنند اشك مى ريزند، آنجا كه آقا رختخوابش افتاده بود از آنجا رد مى شوند، بچه ها اشك مى ريزند، خلاصه خيلى سخت است ، خيلى ! ولى يك اجازه اى از خود امير المؤ منين گرفتم و يك جمله گفتم ؛ حالا از ما حضرت فاطمه معصومه عليها السلام اجازه مى گيرم خانم ما را ببخشيد گفتم : زينب كبرى عليها السلام آن شب خيلى گريه كرد ولى يا امير المؤ منين ! يك فرقى با شام غريبان حسينت داشت ، آن هم اين بود كه زينب كبرى عليها السلام گريه مى كرد. مى سوخت . قبول دارم آن مصيبتى كه او در شهادت آن آقا درك مى كرد، اصلا از عقول ما خارج است ولى مى گفتم ، او ديگر دنبال بچه گم شده نمى گشت ؛ اشك مى ريخت ولى نمى گفت فلان نازدانه كجا رفت . گفت :
اگر صبح قيامت را شبيه است آن شب است امشب
حبيب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب
------------------------------
محمد رحمتى شهرضا