حضرت امام حسن عليه السلام (4)

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

مى خواهم بگويم : خانم ! مى خواستيم به شما تبريك عرض كنيم اما مظلوميت آقا زاده هم يادمان نرفته . منتهى ديشب شب عيد بود نمى شد گفت . اين قدر آقا مظلوم است كه خدا مى داند. يكى از مظلوم ترين چهره هاى عالم است . مردم ! نيمى از ماه رمضان گذشت . نزديك شب هاى قدر مى شويم . خدايا! به حق حضرت مجتبى عليه السلام ، مردم هر چه مى خواهند مرحمت كن . وقتى بدن نازنين آقا را بلند كردند مى دانيد چه شد؟ شنيديد كه تيراندازى شد. اين تيراندازى يك فلسفه اى دارد. من متعهدم فقط در بيست و هشت صفر بگويم يا وقتهاى ديگر كه صلاح بدانم . حالا نمى توانم بگويم . حالا اين طور كه من از تاريخ فهميدم احتمال دادم اين تيراندازى دو تا فلسفه داشته است . اول يك چيزى مى خواهم برايتان روشن كنم ما به بدن مرده جنازه مى گوييم در عربى به تابوت مى گويند. يادتان باشد. اگر به بدن مرده هم تسامحا اطلاق مى شود من انكار نمى كنم ، ولى نوعا به تابوت گفته مى شود. تابوت آقا را كه مى بردند تيراندازى شروع شد. دو فلسفه به ذهنم رسيد. احتمال است اين ها به گمان باطل خودشان خيال مى كردند. آقا را در جوار قبر جدش مى خواهند ببرند دفن كنند. در صورتى كه آقا به علم امامت مى دانست و وصيت فرموده بود: اين كار را نكنيد من راضى نيستم كه كمترين خون ريخته شود.
دوم اينكه حضرت خيلى محبوبيت داشت. تشييع جنازه حضرت عليه السلام خيلى ازدحام بود. تاريخ طبرى يك چند تا ذيلى دارد، چيزهايى كه در تاريخ طبرى نياورده، در آن ذيل آورده اند. آن هم سنى است. نويسنده اش در آنجا مى نويسد كه پاى تابوت حضرت مجتبى عليه السلام آن قدر ازدحام شد كه عبارتش اين است لو طرحت ابرة لما وضعت الا على راءس الانسان ابر (1) با همزه به معناى سوزن است. معادل فارسى هم دارد. مى گوييم سوزن مى انداختى به زمين نمى رسيد. اين ها مى گويند: سوزن مى انداختى روى سر مردم مى افتاد، به زمين نمى افتاد. گمان مى كنم يكى از فلسفه هاى تيراندازى هم اين بود، كه اين ها گفتند ما عمرى زحمت كشيديم آقا را منزوى كنيم . حالا يك همچنين ازدحامى بشود؟ اين ها همه به ضرر دشمنان است شما تشييع جنازه امام راحل را يادتان هست . تشييع جنازه امام به چشم دشمنان خارى بود، به هر حال شروع كردند به تيراندازى بالاخره بدن نازنين را در بقيع آوردند و بر زمين گذاشتند. ما نمى دانيم كه قبر صديقه كبرى عليها السلام كجاست . چه كسى مى داند؟ هيچ كس . امام زمان عليه السلام مى داند. چند وقت پيش ، يك بچه نه ساله پيش من آمد بچه ها سؤال مى كنند. ولى اين سؤ ال اين بچه طورى بود كه انگار من از خواب بيدار شدم بچه با آن فطرت پاكش بعنوان يك سؤ ال به من گفت آقا! قبر حضرت زهرا عليها السلام كجاست ؟ گفتم : نمى دانم . صاحب كتاب مروج الذهب كه مسعودى باشد، مى نويسد در زمان ما در قبرستان بقيع سنگ مرمرى وجود دارد. مسعودى كهنه است قديمى است . مى نويسد كه در زمان ما، كه خودش ديده است ، در بقيع سنگ مرمرى وجود داشته كه بر روى آن نوشته : الحمد لله مبيد النعم و مبير الامم هذا قبر فاطمة بنت رسول الله و الحسن بن على و نام سه امام ديگر را هم نوشته است . اين سنگ مرمر، به اين كيفيت تا زمان مسعودى بوده است . حالا ما ديگر نمى دانيم . بالاخره محتمل بوده است . بعضى از سنى ها هم اين طور مى نويسند كه حسن بن على عليه السلام را در كنار قبر مادرش آوردند. آن ها خيال مى كنند كه واقعا آن جاست . ما شك داريم . نمى دانيم آنجاست يا كنار قبر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است . ما چه مى دانيم ؟ ان شاء الله خواهيد دانست اين چشمان گنهكار، وقتى فرزندش را ببيند، كارها مشخص مى شود. خلاصه اين صورت نازنين را آوردند. آن مقام امام، به جاى خود محفوظ، اين صورت نازنين حضرت مجتبى عليه السلام كه اين قدر زيبا بود حضرت زهرا مرا ببخش كه وقتى مى خواست بيرون برود، مردم تماشا مى كردند. راه ، بسته مى شد. مى گوييم اباعبدالله! چطور آن را روى خاك گذاشت؟ همان جا بود كه فريادش بلند شد. فرمود: برادرم ! ديگر بعد از اين نه عطر مى زنم، نه روغن استعمال مى كنم. مى گويم مقام حضرت مجتبى عليه السلام يقينا بالاتر از قمر بنى هاشم عليه السلام است . اما ما نمى دانيم چه شد كه اينجا گفت : هيچ وقت عطر نمى زنم . عطر زدن و نزدن كاشفيت دارد و مى خواهد بگويد كه هميشه عزادار مى مانم. مى خواهد اين طور بگويد، اما مى دانيد در كربلا گفت كه: برادر كمرم شكست .( الان قد انكسر ظهرى و قلت حيلتى.)
---------------------------------------
1-لسان العرب، واژه ابر
الابرة مسلة الحديد، و الجمع ابر و ابار، قال القطامى: و قول المرء ينفذ بعد حين اءماكن، لا تجاوزها الابار. و صانعها اءبار. و الابرة: واحدة الابر.
------------------------------
محمد رحمتى شهرضا