امام حسين و ياران عليهم السلام (15)

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

آيه قرآن مى فرمايد: و اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا (1) در قضيه حر بن يزيد رياحى ، اين را عنايت فرموديد: كه بدنش مى لرزيد. يك نفر گفت : چرا بدنت مى لرزد؟ گفت : (ارانى بين الجنة و النار) تذكر است ديگر. نمى دانم چه كار كنم ؟ بين بهشت و جهنم هستم ولى پشت سرش ، (فاذا هم مبصرون ) مى آيد. شخص روشن مى شود گفت : يك دفعه ديدند كه نه ! ديگر لرزه نيست دارد مى رود. گوش كردند ديدند مى گويد: من دوستان تو را اذيت كردم مرا ببخش . من اشتباه كردم . اين لرزيدن بدن را گاهى به دوستان مى گويم و احتمال مى دهم به اين دليل بود كه خيلى نگران بود. مى گفت : اگر خدمت ابى عبدالله برسم و بگويد دير آمدى ، حالا ديگر دير شده ، تو ديگر بدرد نمى خورى چه كنم ؟ اين شعر سعدى را به خاطر بسپاريد. خدايا به حق كريمه اهل بيت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام اين شعرى را كه براى اين ها مى خوانم ما را مشمول مصرع دومش قرار بده . به حق اين خانم ما را مشمول مصرع اول قرار مده شعر را گوش بدهيد چقدر زيباست مى گويد:
هر كو بدان كش به خويش براند
يعنى خدا او را براند به هر در ديگر بزند بدبخت است و آن را كه بخواند به در كس نتواند آنرا كه دستگيرى مى كند مى آورد. تمام مى شود جايى ندارد (و اورادى كلها وردا واحدا) آمد گفت كه : يا ابا عبدالله ! من بد كردم . خلاصه اش اين است . چند تا تعبير دارد كه بايد در مقاتل بررسى شود كدام يك از آنها صحيح تر است . يكى اين است گفت : (هل ترينى من توبة )؛ اين معلوم مى كند نگران بوده است . ممكن است به من بگويند برو! ديگر توبه به درد نمى خورد. (هل ترينى من توبة ) آقا! من به نظر شما راه توبه دارم يا نه ؟ ترجمه اش اين است ديگر .شايد يك حرفهايى و قسمهايى هم آماده كرده بود كه اگر آقا گفت بدرد نمى خورى ، آقا را به مادرش قسم بدهد. ولى كرم ابى عبدالله عجيب است كه نگذاشت كار به آنجا برسد. يك عبارت هم اين است كه آمد و گفت : (قد كان منى الذى كان ) آنچه كه از من سر زد، سر زد. (و قد اتيتك مواسيا بنفسى ). حالا آمدم جانم را قربانت كنم . عجب ! شما آقايان اهل علم هستيد. مى دانيد كه افعال قلوب ، دو تا مفعول بر مى دارد. شما اين جمله را چطور ترجمه مى كنيد؟ (فهل ترى من توبة لما كان منى ). دو تا مفعول برداشته . اگر كشته شوم . اگر كشته شوم اين توبه حساب مى شود يا نمى شود؟ اين قدر دل شكسته بود. اما آقا يك لحظه حتى بين اين حرفها فاصله نداد. فرمود: انزل . بيا! ديگر با هم رفيق و دوست شديم . خدا چطور سريع الرضا است . اين ها هم سريع الرضايند. از آقا اجازه گرفت و رفت و كشته شد. به آن درجات عاليه رسيد. وقتى افتاده بود در حين آن گرفتارى ديد؟ دستى دارد او را از زمين بلند مى كند. شايد فكر نمى كرد كه چه كسى باشد. چشمش را باز كرد و ديد كه ابى عبدالله دارد دستمال به سرش مى بندد. با زبان حال گفت : آقا من مى دانستم تو آقايى . بزرگوراى ولى فكر نمى كردم كه دستمال هم به سر من ببندى . السلام عليك يا ابا عبدالله و على اصحابك و ذريتك و محبيك.
---------------------------------------
1-سوره مباركه اعراف ، آيه 201.
ان الذين اتقوا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون.
------------------------------
محمد رحمتى شهرضا