امام حسين و ياران عليهم السلام (20)

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

بنا شد كه ذكر مصيبت ما، وداع باشد.
السلام عليك يا ابا عبدالله در وداع ابى عبدالله خيلى سوز و گداز است ، خيلى اسرار است .
خواهم تا بگريم چون ابر در بهاران

كز سنگ ناله خيزد وقت وداع ياران

خدايا! اين مصيبت را خودت شاهدى كه فقط محرم مى خوانم خودت گواهى كه هيچ وقت غير از محرم هرگز نخواندم اما امشب به نظر قاصرم رسيد كه اين را بخوانم، چرا كه دستهايم مى لرزد و مهمانى دارد تمام مى شود. خود آقا شاهد است به عمرم اين وداع را در غير محرم نخوانده بودم. نمى دانم چه عرض كنم؟ وداع خيلى مشكل است. مثل اينكه حاج آقا مرحوم كافى را اينجا مكرر خواب ديده بودند كه گفته بود: دلم گرفته براى مهديه وداع بخوانيد. اين هم يك سرى است. بالاخره هر كسى سنگ اول مهديه را بنا بگذارد و كلمه مهديه را به ذهن بياورد، امام زمان (عج) اين آدم را تنها نمى گذارد. (رحمة الله عليه). من هم امشب ثواب اين ذكر مصيبت را به مرحوم كافى (ره) اهدا مى كنم. عرض مى كنم، وداع را خيلى شنيديد و خوانده ايد. من از آن جراءتها ندارم؛ وداع خواندن من يك جور خاصى است. همين قدر به شما عرض مى كنم كه آقا آمد دم خيمه ها خداحافظى كند.
آقا يا ابا عبدالله! اى حبيب خدا! اسمت را مى آوريم . ديشب جوان هجده ساله ات را شفيع آورديم . امشب هم خودت را؛ آقا سفره جمع شد. اين سحرى هاى پر نور از دستمان رفت . تو پيش صاحبخانه خيلى عزيزى . ما را شفاعت كن ! با روى خوب بدرقه كن ! سر اين سفره بسيار بزرگ يك مهمان بود كه گمان نمى كنم اسم آن مهمان را بياورم و خدا رد كند. خدايا سر اين سفره ات همه رقم ، بندگانت بودند همه رنگ . خودت بهتر مى دانى . اين ديگر تعارف نيست به خداوندى خودت سر اين سفره يك مهمان داشتى به نام امام زمان عليه السلام . اين طور بود يا نبود؟ اين كه ديگر تعارف نيست . خدايا تو را به اين مهمان عزيزت قسم مى دهم كه اگر بد بوديم همه امان را به او ببخش ! خدايا مگر اسمت غفار نيست ؟ كريم نيست ؟ ارحم الراحمين نيست؟ اگر اين اسمها را نداشتى ، چراغ ها را خاموش نمى كرديم ، ناله نمى زديم . ما اين اسم ها را مى دانيم . آمديم در خانه ات يا اكرم الاكرمين ! يا الله ! يا تواب ! يا رحيم ! يا حليم ! يا كريم ! ما ديگر عقل مان نمى رسد. بزرگترين شفعاء را برايت آورديم. يا الله! خودت گفتى گدايى كن ! ما از تو طلب نداريم ما هميشه به تو بدهكاريم . آقا امام حسين عليه السلام آمد كه خداحافظى كند. اهل بيت عليهم السلام فهميدند كه دارد خداحافظى مى كند، نازدانه ، سكينه بيرون آمد، خانم سكينه عليهاالسلام يك خانم مخصوصى است ها! خيلى بزرگوار است ، خيلى بزرگوار است . خيلى . آمد بيرون گفت : (يا ابة ! اءاءسلمت للموت؟) (1) پدر جان ! آماده مرگ شدى ؟ فرمود: دخترم ! چگونه آماده مرگ نشود كسى كه تمام ياران او را كشتند. خب ! مى دانيد كه طايفه نسوان وقتى كه گرفتار شدند جز گريه ، ديگر راهى ندارند. حالا ديد كه خيلى مساءله جدى است فورى سكينه عليها السلام عرض كرد: پدر جان ! حالا كه اين طورى است ردنا الى حرم جدنا؛ ما را به مدينه برگردان ! يك مثل عربى هست كه آقا اين را فرمود. فرمود: دخترم ! هيهات ! لو ترك القطالنام بعد ديد خانم شروع كرد به گريه كردن ، ديد چاره اى نيست . اين گريه ، خيلى مهم بود اصلا مقتل را مطالعه مى كنم چند جايش جگرم را آتش زده يكى اش اينجاست . آقا برگشت گفت : دخترم ! با اين اشكت قلبم را مسوزان . آن وقت مى دانيد معناى آن جمله كه آقا فرمود: هيهات ! لو ترك القتال لنا. كجا ظاهر شد؟ آن جمله اين است . ردنا الى حرم جدنا كجا معلوم شد؟ آقا فرمود: با من به مدينه برگشتن امكان ندارد. آخر بعد از آن واقعه جانگداز مى رفتند، يك وقت سياهه مدينه از دور پيدا شد، در و ديوار و نخلستان ها پيدا شد، يك دفعه اين ها به يك صدا گفتند: (مدينة جدنا لا تعترينا) مدينه ! ما را ديگر نپذير. ما حسين و عباس و اكبر نداريم ما را نپذير ما شش ماهه نداريم.
---------------------------------------
1-بحارالاءنوار، ج 45، ص 47.
اءقول و فى بعض الكتب اءن الحسين لما نظر الى اثنين و سبعين رجلا من اءهل بيته صرعى التفت الى الخيمة و نادى يا سكينة يا فاطمة يا زينب يا اءم كلثوم عليكن منى السلام فنادته سكينة يا اءبة استسلمت للموت فقال كيف لا يستسلم من لا ناصر له و لا معين فقالت يا اءبة ردنا الى حرم جدنا فقال هيهات لو ترك القطا لنام فتصارخن النساء فسكتهن الحسين و حمل على القوم.
------------------------------
محمد رحمتى شهرضا