دستور ترور امام حسين عليه السلام از طرف يزيد

(زمان خواندن: 10 - 19 دقیقه)

يزيد كه از حركت حسين عليه السلام بسوى كوفه باخبر شد انديشيد كه ترور حسين عـليه السلام در مـيان غـوغـاى اعـمـال حج ساده تـر از جنگـيدن با او است كه با اين شكل مـمـكن است اصلا يزيد مطرح نشود لذا عمروبن سعيد بن عاص را با سپاهى عظيم از مـدينه به مـكه فـرستـاد و او را امـير الحاج نمود و به او سفارش كرد كه امام حسين را پـنهانى دستگير كند و اگر دستگيرى او ممكن نشد وى را ترور نمايد و اگر امام در مقام كارزار بر آمـد با او نبرد كند عمروبن سعيد روز ترويه با سپاه بسيار وارد مكه شد و امـام دانست كه قـصد او را دارند لذا حج را به عـمـره مـفـرده تـبديل نمـود و پس از طواف خانه كعبه و سعى بين صفا و مروه و تقصير (كوتاه كردن مـوى) از احرام خارج شد و قصد خروج از مكه را نمود زيرا بيم آن داشت كه احترام حرم امن را نگـه ندارند و خونش را در حرم محترم بريزند بعلاوه امكان داشت كه با ترور قضيه را لوث نمـايند و به ديگران نسبت دهند و در نتيجه خونش هدر رود و نهضتى را كه قرار است در بيابان خشك و سوزان و دور از آبادى صورت گيرد تا نداى حق طلبى و آزادگى و مـبارزه عـليه استكبار و سلطه جو بگوش همه جهانيان برسد و گيتى را تحت الشعاع خـود قرار دهد و براى هميشه و ابدالدهر باقى و زنده و پايدار بماند در نطفه خفه شود فلذا در خطبه اى كه خواهد آمد اصحاب و ياران را به آن نهضت آگاه ساخت.
يزيد به همـين اندازه اكتفا نكرد بلكه از شام سى نفر را ماءمور ساخت به مكه روند و لباس احرام بپـوشند و شمـشير در زير لباس حمايل كنند و هر كجا حسين را يافتند بكشند حتى اگر به پرده كعبه چسبيده باشد.(1)
خطبه امام حسين به هنگام عزيمت به عراق
حسين عـليه السلام روز سه شنبه يا چـهارشنبه هشتـم ذى حجه سال 60 از مـكه بسوى عـراق رهسپار شد و در شب هشتم ذيحجه اصحاب و ياران را جمع نموده خطبه اى بدين شرح ايراد فرمود:
الحمـد لله و مـا شاء الله و لا قوّة الا باللّه ، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جيد الفتاة و ما او لهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف و خير لى مصرع انا لاقيه كانّى باوصالى يتقطّعها عسلان الفلوات بين النّواويس و كربلا فيملان منّى اكراشا جوفـا و اجربة سغـبا لا مـحيص عـن يوم خـطّ بالقـلم ، رضى الله رضانا اهل البيت ، نصبر عـلى بلائه و يوفـينا اجور الصّابرين لن تـشذّ عـن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لحمته بلى هى مجموعة له فى حظيرة القدس تقرّبهم عـينه و ينجز لهم وعـده اءلا و مـن كان فـينا باذلا مـهجته ، موطنا على لقاء اللّه نفسه فليرحل معنا فانّى راحل مصبحا انشاءالله .
((سپـاس خـداى را و آنچه او بخواهد و هيچ نيرويى نيست مگر آنكه از خدا است قلاده مرگ بر گـردن آدمـيزاده همـچـون گردنبندى است بر گردن زن جوان (يعنى همانطوريكه زن جوان گردنبند را از خود دور نمى سازد مرگ هم مانند گردنبند همواره با آدميزاد همراه است) و اشتـياق مـن به پيوستن به گذشتگانم همچون اشتياق يعقوب است به ديدار يوسف و براى مـن مـصرع و مـقـتـلى اخـتـيار شده است كه ناگزير از ديدار آنم ، گويا مى بينم گـرگـان صحرا بين نواويس و كربلا اعضاء مرا پاره پاره نمايند و از من شكمها و انبان هاى خالى را انباشته مى سازند از روزى كه قلم رفته است گريزى نيست و ما اهلبيت به رضاى خدا خشنوديم و بر بلاى او شكيبا و مزد صابران را از او دريافت خواهيم كرد.
هرگز پاره تن رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد از او جدا نمى شود بلكه در حظيره القـدس ( هشت برين) به او مـى پـيوندند و چـشم رسول خـدا به آنها روشن مى شود و وعده او تحقق مى پذيرد بدانيد كه من بخواست خدا فـردا صبح حركت مى كنم هر كس در راه ما از بذل جان نمى انديشد و حاضر است كه به لقاء الله بپيوندد و جانش را در اين راه فدا نمايد با ما حركت كند.))(2)
نامه حسين عليه السلام به بنى هاشم
حسين عليه السلام چون تصميم گرفت بسوى عراق حركت كند نامه مختصر و كوتاه در عين حال گـويا براى بنى هاشم نوشت و آنان را از تصميم خود آگاه ساخت تا هر كه سر يارى حسين دارد به او ملحق گردد و متن نامه چنين است :
از حسين بن على به برادرش محمد و كسانى كه از بنى هاشم در مدينه اند اما بعد، هر كه از شمـا به مـن بپيوندد شهيد مى شود و هر كه به ما نپيوندد فتح و پيروزى را نخواهد ديد والسلام .
نگارنده: حسين عليه السلام تعميه و فريبكارى در كارش نيست و از عاقبت حركت خود نيز آگـاه است و لذا با اين صراحت سخـن مـى گـويد و راستى لقب اءبى الضّيم و اءبى الاحرار شايسته او است .
نكته لطيف در اين نامه آن است كه اين حركت را فتح و پيروزى مى داند و حقيقتا حسين پيروز است و هر كس برنامه و حركت او را دنبال كند نيز پيروز خواهد بود چنانكه گاندى مصلح و رهبر هندوستـان با الهام از سخنان حسين بن على سرور آزادگان بر استعمار انگليس پـيروز گـشت و رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران و ملت شهيد پرور ما هم به پيروى از حسين مـظهر آزادى و آزادگـى به پيروزى نهائى بر طاغوت زمان و استكبار جهان دست يافتند.
وقـتـى نامه امام عليه السلام در مدينه به بنى هاشم رسيد گروهى از بنى هاشم براى نيل به شهادت و سعادت ابدى و پيروزى حركت كردند و در مكه به حسين عليه السلام مـلحق شدند كه از جمله برادران و عموزادگان بودند و محمد حنفيه هم هر چند با حركت امام مخالف بود معهذا همراه آنان حركت نمود.(3)
سخنان بزرگان مكه با امام و پاسخ آنحضرت
وقـتـى بزرگـان مـكه و مـدينه از تصميم امام عليه السلام با خبر شدند خدمت آنحضرت شرفـياب و هر يك درباره عزيمت امام به عراق سخنانى ايراد نمودند، عمر بن عبدالرحمن بن حارث مـخزومى و عبدالله عباس و مسوربن محزمه و عبدالله بن عمر وعده زيادى از جمله ابوبكر مخزومى و عبدالله بن جعده و جابر بن عبدالله انصارى حضرت را از رفتن به عراق نهى نمودند.
امـام عـليه السلام به بعضى از دوستانش پاسخ اجمالى مى داد، چنانكه در جواب عمر بن عـبدالرحمـن فـرمـود: خـدا ترا پاداش نيكو دهد كه در عقيده خود كوشا و ساعى هستى ولى آنچه را كه خدا بخواهد و حكم فرمايد خواهد شد.
با بعـضى مـفـصل به سخـن پرداخته است كه ما به ذكر برخى از آنها خواهيم پرداخت .(4)
امام حسين عليه السلام و ابن عباس
عـبدالله بن عـباس كه شنيد حسين عليه السلام عازم كوفه است با يكدنيا غم و اندوه شتابزده خود را به حسين رسانيد و پرسيد: مردم مى گويند: شما عازم عراق شده ايد آيا چنين است ؟
امـام ـ آرى تـصميم گرفته ام در يكى دو روز آينده به كوفه بروم و به پسر عمم مسلم بن عقيل بپيوندم .
ابن عباس ـ آه پناه بر خدا، مگر مردم كوفه در مقام يارى شما چه كرده اند، آيا اميرشان را كشتـه اند، شهر را در اختيار خود گرفته اند؟ اگر چنين كرده اند بايد در رفتن شتاب كنى ، اما اگر ترا دعوت كرده اند و هنوز فرماندارشان در مسند خود قرار دارد، و بر مردم حكومت مى كند، و خراج و ماليات را براى او جمع مى كنند، ترا براى جنگ دعوت كرده اند مـطمـئن نيستـم كه تـرا فريب ندهند و به تو دروغ نگفته باشند و ترا نفروشند آنگاه همانها دشمن تو باشند.
امام ـ از خدا طلب خير مى كنم تا خدا چه خواهد؟!
ابن عـباس ـ هر چـه مـى خـواهم صبر كنم و اين تـصمـيم شمـا را تـحمـل نمـايم نمـى تـوانم زيرا شمـا بسوى مـرگ و قتل مى رويد، مردم عراق جمعيتى فريبكارند نزديك آنها مرو، و در همين شهر امن بمانيد كه شمـا سيد و بزرگ اهل حجازيد و اگر مردم عراق ترا مى خواهند براى آنها بنويس كه فـرماندارشان را بيرون كنند آنگاه به كوفه تشريف ببريد، و اگر نمى خواهى در مكه بمـانى به يمـن برو كه كشورى پهناور و داراى قلعه ها و دژهاى محكمى است قسمتهاى كوهستـانى دارد كه مـى تـوانيد در آنجا محفوظ باشيد و علاوه شيعيان پدر شما در آنجا زيادند، دوستان را مى فرستى تا مردم را به ياريت بخوانند اميد است به هدف برسى .
حسين عـليه السلام : پـسر عـم مـى دانم كه تو مهربان و خيرخواه منى ، ليكن مسلم بن عقيل به من نوشته كه مردم كوفه برايم بيعت كرده و آماده ياريم هستند.
ابن عباس : پسر پيغمبر! اكنون كه مى خواهى بروى پس زنان و دختران را همراه مبر زيرا مـى ترسم كه ترا بكشند و زنان و دخترانت ناظر جريان باشند كه خدا داند به آنان چه خـواهد گذشت ، حسين جان به خدا قسم اگر مى دانستم كه با چنگ زدن به موى سر شما و درگـير كردن خـود را با شما مردم جمع مى شوند و تو را قانع مى كنند كه به كوفه نروى هر آينه اين كار را مى كردم ولى چه كنم كه با هيچ قدرت و اقدامى نمى توانم شما را منصرف كنم .(5)
نگـارنده : البتـه آنچه را كه ابن عباس پيش بينى مى كرد بر حسين عليه السلام مخفى نبود ليكن حسين عليه السلام در تعقيب انجام وظيفه است كه از طرف خدا مسئوليتش به عده اش نهاده شده است . و به اضافه مى داند كه اگر به پرده خانه كعبه چسبيده باشد خونش را مى ريزند و احترام خانه خدا را از بين مى رود.
حسين و ام سلمه
ام سلمه وقتى شنيد كه حسين عازم عراق است با گريه و زارى به حسين عرض كرد:
فـرزندم مـرا با رفـتن به عراق محزون و اندوهناك مگردان ، كه از جدت رسولخدا صلى الله عـليه و آله شنيدم فرمود: يُقْتَلُ وَلَدِىَ الحُسَيْنِ باَرْضِ الْعراقِ فى اءرْضٍ يُقالُ لَها كَربَلا. ((فـرزندم حسين در عراق در زمينى كه كربلا ناميده مى شود كشته خواهد شد))
و خاك قبر تو را كه رسول خدا به من داده در شيشه اى نگهداشته ام .
حسين عليه السلام فرمود: مادرم مى دانم كه كشته مى شوم و سرم را از بدن جدا مى كنند و خـدا خـواستـه است حرمـم را در شهرها به بيند و اطفالم را بعضى سر بريده و بعضى اسير در قـيد و بند باشند و هر چه كمك بطلبند كسى را نيابند كه آنها را يارى كند ام سلمـه صدايش را به گـريه بلند كرد و عـرضه داشت : وا عـَجَبا فـَاَيْنَ تَذْهَبُ مَقْتُولٌ. ((شگفتا پس كجا مى روى با اينكه مى دانى كشته خواهى شد؟))
حسين كه به مرگ لبخند و به زندگى نيشخند مى زند و زيستن با ذلت را ننگ و عار مى داند و مرگ با افتخار را بر زندگى ذلت بار ترجيح مى دهد مى فرمايد:
مـادرم ، اگـر امـروز نروم فـردا خـواهم مرد و اگر فردا نميرم روز بعد بايد بميرم ، از مردن گريزى نيست ، من روزى را كه در آنروز كشته مى شود، و ساعتى را كه در آن ساعت كشته مى شوم و قبرى را كه در آن مدفون مى گردم مى شناسم چنانكه ترا مى شناسم و آن را مى بينم چنانكه ترا مى بينم .(6)

يزيد كه از حركت حسين عليه السلام بسوى كوفه باخبر شد انديشيد كه ترور حسين عـليه السلام در مـيان غـوغـاى اعـمـال حج ساده تـر از جنگـيدن با او است كه با اين شكل مـمـكن است اصلا يزيد مطرح نشود لذا عمروبن سعيد بن عاص را با سپاهى عظيم از مـدينه به مـكه فـرستـاد و او را امـير الحاج نمود و به او سفارش كرد كه امام حسين را پـنهانى دستگير كند و اگر دستگيرى او ممكن نشد وى را ترور نمايد و اگر امام در مقام كارزار بر آمـد با او نبرد كند عمروبن سعيد روز ترويه با سپاه بسيار وارد مكه شد و امـام دانست كه قـصد او را دارند لذا حج را به عـمـره مـفـرده تـبديل نمـود و پس از طواف خانه كعبه و سعى بين صفا و مروه و تقصير (كوتاه كردن مـوى) از احرام خارج شد و قصد خروج از مكه را نمود زيرا بيم آن داشت كه احترام حرم امن را نگـه ندارند و خونش را در حرم محترم بريزند بعلاوه امكان داشت كه با ترور قضيه را لوث نمـايند و به ديگران نسبت دهند و در نتيجه خونش هدر رود و نهضتى را كه قرار است در بيابان خشك و سوزان و دور از آبادى صورت گيرد تا نداى حق طلبى و آزادگى و مـبارزه عـليه استكبار و سلطه جو بگوش همه جهانيان برسد و گيتى را تحت الشعاع خـود قرار دهد و براى هميشه و ابدالدهر باقى و زنده و پايدار بماند در نطفه خفه شود فلذا در خطبه اى كه خواهد آمد اصحاب و ياران را به آن نهضت آگاه ساخت.
يزيد به همـين اندازه اكتفا نكرد بلكه از شام سى نفر را ماءمور ساخت به مكه روند و لباس احرام بپـوشند و شمـشير در زير لباس حمايل كنند و هر كجا حسين را يافتند بكشند حتى اگر به پرده كعبه چسبيده باشد.(1)
خطبه امام حسين به هنگام عزيمت به عراق
حسين عـليه السلام روز سه شنبه يا چـهارشنبه هشتـم ذى حجه سال 60 از مـكه بسوى عـراق رهسپار شد و در شب هشتم ذيحجه اصحاب و ياران را جمع نموده خطبه اى بدين شرح ايراد فرمود:
الحمـد لله و مـا شاء الله و لا قوّة الا باللّه ، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جيد الفتاة و ما او لهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف و خير لى مصرع انا لاقيه كانّى باوصالى يتقطّعها عسلان الفلوات بين النّواويس و كربلا فيملان منّى اكراشا جوفـا و اجربة سغـبا لا مـحيص عـن يوم خـطّ بالقـلم ، رضى الله رضانا اهل البيت ، نصبر عـلى بلائه و يوفـينا اجور الصّابرين لن تـشذّ عـن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لحمته بلى هى مجموعة له فى حظيرة القدس تقرّبهم عـينه و ينجز لهم وعـده اءلا و مـن كان فـينا باذلا مـهجته ، موطنا على لقاء اللّه نفسه فليرحل معنا فانّى راحل مصبحا انشاءالله .
((سپـاس خـداى را و آنچه او بخواهد و هيچ نيرويى نيست مگر آنكه از خدا است قلاده مرگ بر گـردن آدمـيزاده همـچـون گردنبندى است بر گردن زن جوان (يعنى همانطوريكه زن جوان گردنبند را از خود دور نمى سازد مرگ هم مانند گردنبند همواره با آدميزاد همراه است) و اشتـياق مـن به پيوستن به گذشتگانم همچون اشتياق يعقوب است به ديدار يوسف و براى مـن مـصرع و مـقـتـلى اخـتـيار شده است كه ناگزير از ديدار آنم ، گويا مى بينم گـرگـان صحرا بين نواويس و كربلا اعضاء مرا پاره پاره نمايند و از من شكمها و انبان هاى خالى را انباشته مى سازند از روزى كه قلم رفته است گريزى نيست و ما اهلبيت به رضاى خدا خشنوديم و بر بلاى او شكيبا و مزد صابران را از او دريافت خواهيم كرد.
هرگز پاره تن رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد از او جدا نمى شود بلكه در حظيره القـدس ( هشت برين) به او مـى پـيوندند و چـشم رسول خـدا به آنها روشن مى شود و وعده او تحقق مى پذيرد بدانيد كه من بخواست خدا فـردا صبح حركت مى كنم هر كس در راه ما از بذل جان نمى انديشد و حاضر است كه به لقاء الله بپيوندد و جانش را در اين راه فدا نمايد با ما حركت كند.))(2)
نامه حسين عليه السلام به بنى هاشم
حسين عليه السلام چون تصميم گرفت بسوى عراق حركت كند نامه مختصر و كوتاه در عين حال گـويا براى بنى هاشم نوشت و آنان را از تصميم خود آگاه ساخت تا هر كه سر يارى حسين دارد به او ملحق گردد و متن نامه چنين است :
از حسين بن على به برادرش محمد و كسانى كه از بنى هاشم در مدينه اند اما بعد، هر كه از شمـا به مـن بپيوندد شهيد مى شود و هر كه به ما نپيوندد فتح و پيروزى را نخواهد ديد والسلام .
نگارنده: حسين عليه السلام تعميه و فريبكارى در كارش نيست و از عاقبت حركت خود نيز آگـاه است و لذا با اين صراحت سخـن مـى گـويد و راستى لقب اءبى الضّيم و اءبى الاحرار شايسته او است .
نكته لطيف در اين نامه آن است كه اين حركت را فتح و پيروزى مى داند و حقيقتا حسين پيروز است و هر كس برنامه و حركت او را دنبال كند نيز پيروز خواهد بود چنانكه گاندى مصلح و رهبر هندوستـان با الهام از سخنان حسين بن على سرور آزادگان بر استعمار انگليس پـيروز گـشت و رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران و ملت شهيد پرور ما هم به پيروى از حسين مـظهر آزادى و آزادگـى به پيروزى نهائى بر طاغوت زمان و استكبار جهان دست يافتند.
وقـتـى نامه امام عليه السلام در مدينه به بنى هاشم رسيد گروهى از بنى هاشم براى نيل به شهادت و سعادت ابدى و پيروزى حركت كردند و در مكه به حسين عليه السلام مـلحق شدند كه از جمله برادران و عموزادگان بودند و محمد حنفيه هم هر چند با حركت امام مخالف بود معهذا همراه آنان حركت نمود.(3)
سخنان بزرگان مكه با امام و پاسخ آنحضرت
وقـتـى بزرگـان مـكه و مـدينه از تصميم امام عليه السلام با خبر شدند خدمت آنحضرت شرفـياب و هر يك درباره عزيمت امام به عراق سخنانى ايراد نمودند، عمر بن عبدالرحمن بن حارث مـخزومى و عبدالله عباس و مسوربن محزمه و عبدالله بن عمر وعده زيادى از جمله ابوبكر مخزومى و عبدالله بن جعده و جابر بن عبدالله انصارى حضرت را از رفتن به عراق نهى نمودند.
امـام عـليه السلام به بعضى از دوستانش پاسخ اجمالى مى داد، چنانكه در جواب عمر بن عـبدالرحمـن فـرمـود: خـدا ترا پاداش نيكو دهد كه در عقيده خود كوشا و ساعى هستى ولى آنچه را كه خدا بخواهد و حكم فرمايد خواهد شد.
با بعـضى مـفـصل به سخـن پرداخته است كه ما به ذكر برخى از آنها خواهيم پرداخت .(4)
امام حسين عليه السلام و ابن عباس
عـبدالله بن عـباس كه شنيد حسين عليه السلام عازم كوفه است با يكدنيا غم و اندوه شتابزده خود را به حسين رسانيد و پرسيد: مردم مى گويند: شما عازم عراق شده ايد آيا چنين است ؟
امـام ـ آرى تـصميم گرفته ام در يكى دو روز آينده به كوفه بروم و به پسر عمم مسلم بن عقيل بپيوندم .
ابن عباس ـ آه پناه بر خدا، مگر مردم كوفه در مقام يارى شما چه كرده اند، آيا اميرشان را كشتـه اند، شهر را در اختيار خود گرفته اند؟ اگر چنين كرده اند بايد در رفتن شتاب كنى ، اما اگر ترا دعوت كرده اند و هنوز فرماندارشان در مسند خود قرار دارد، و بر مردم حكومت مى كند، و خراج و ماليات را براى او جمع مى كنند، ترا براى جنگ دعوت كرده اند مـطمـئن نيستـم كه تـرا فريب ندهند و به تو دروغ نگفته باشند و ترا نفروشند آنگاه همانها دشمن تو باشند.
امام ـ از خدا طلب خير مى كنم تا خدا چه خواهد؟!
ابن عـباس ـ هر چـه مـى خـواهم صبر كنم و اين تـصمـيم شمـا را تـحمـل نمـايم نمـى تـوانم زيرا شمـا بسوى مـرگ و قتل مى رويد، مردم عراق جمعيتى فريبكارند نزديك آنها مرو، و در همين شهر امن بمانيد كه شمـا سيد و بزرگ اهل حجازيد و اگر مردم عراق ترا مى خواهند براى آنها بنويس كه فـرماندارشان را بيرون كنند آنگاه به كوفه تشريف ببريد، و اگر نمى خواهى در مكه بمـانى به يمـن برو كه كشورى پهناور و داراى قلعه ها و دژهاى محكمى است قسمتهاى كوهستـانى دارد كه مـى تـوانيد در آنجا محفوظ باشيد و علاوه شيعيان پدر شما در آنجا زيادند، دوستان را مى فرستى تا مردم را به ياريت بخوانند اميد است به هدف برسى .
حسين عـليه السلام : پـسر عـم مـى دانم كه تو مهربان و خيرخواه منى ، ليكن مسلم بن عقيل به من نوشته كه مردم كوفه برايم بيعت كرده و آماده ياريم هستند.
ابن عباس : پسر پيغمبر! اكنون كه مى خواهى بروى پس زنان و دختران را همراه مبر زيرا مـى ترسم كه ترا بكشند و زنان و دخترانت ناظر جريان باشند كه خدا داند به آنان چه خـواهد گذشت ، حسين جان به خدا قسم اگر مى دانستم كه با چنگ زدن به موى سر شما و درگـير كردن خـود را با شما مردم جمع مى شوند و تو را قانع مى كنند كه به كوفه نروى هر آينه اين كار را مى كردم ولى چه كنم كه با هيچ قدرت و اقدامى نمى توانم شما را منصرف كنم .(5)
نگـارنده : البتـه آنچه را كه ابن عباس پيش بينى مى كرد بر حسين عليه السلام مخفى نبود ليكن حسين عليه السلام در تعقيب انجام وظيفه است كه از طرف خدا مسئوليتش به عده اش نهاده شده است . و به اضافه مى داند كه اگر به پرده خانه كعبه چسبيده باشد خونش را مى ريزند و احترام خانه خدا را از بين مى رود.
حسين و ام سلمه
ام سلمه وقتى شنيد كه حسين عازم عراق است با گريه و زارى به حسين عرض كرد:
فـرزندم مـرا با رفـتن به عراق محزون و اندوهناك مگردان ، كه از جدت رسولخدا صلى الله عـليه و آله شنيدم فرمود: يُقْتَلُ وَلَدِىَ الحُسَيْنِ باَرْضِ الْعراقِ فى اءرْضٍ يُقالُ لَها كَربَلا. ((فـرزندم حسين در عراق در زمينى كه كربلا ناميده مى شود كشته خواهد شد))
و خاك قبر تو را كه رسول خدا به من داده در شيشه اى نگهداشته ام .
حسين عليه السلام فرمود: مادرم مى دانم كه كشته مى شوم و سرم را از بدن جدا مى كنند و خـدا خـواستـه است حرمـم را در شهرها به بيند و اطفالم را بعضى سر بريده و بعضى اسير در قـيد و بند باشند و هر چه كمك بطلبند كسى را نيابند كه آنها را يارى كند ام سلمـه صدايش را به گـريه بلند كرد و عـرضه داشت : وا عـَجَبا فـَاَيْنَ تَذْهَبُ مَقْتُولٌ. ((شگفتا پس كجا مى روى با اينكه مى دانى كشته خواهى شد؟))
حسين كه به مرگ لبخند و به زندگى نيشخند مى زند و زيستن با ذلت را ننگ و عار مى داند و مرگ با افتخار را بر زندگى ذلت بار ترجيح مى دهد مى فرمايد:
مـادرم ، اگـر امـروز نروم فـردا خـواهم مرد و اگر فردا نميرم روز بعد بايد بميرم ، از مردن گريزى نيست ، من روزى را كه در آنروز كشته مى شود، و ساعتى را كه در آن ساعت كشته مى شوم و قبرى را كه در آن مدفون مى گردم مى شناسم چنانكه ترا مى شناسم و آن را مى بينم چنانكه ترا مى بينم .(6)

حسين عليه السلام با ابن عمر

حسين عليه السلام با ابن عمر
عبدالله بن عمر يكى از كسانى بود كه با حسين عليه السلام ملاقات كرد و پيشنهاداتى ارائه داد، عـبدالله بخدمت پسر پيغمبر رسيد و اظهار داشت : يا ابا عبدالله خدا ترا مورد لطف و رحمـت خـود قرار دهد، شما دشمنى بنى اميه را با خاندانتان مى دانيد، بالاخره مردم يزيد را حاكم قـرار داده اند و مـن مـى تـرسم كه مـردم به خـاطر زر و زيور به او تمايل پيدا كنند و ترا بكشند و در هوادارى تو جمعيت زيادى كشته مى شوند.
كه مـن از رسول خـدا شنيدم كه مى فرمود: حُسَيْنٌ مَقْتُولٌ وَ لَئِنْ قَتَلُوهُ وَ خَذَلُوهُ وَ لَنْ يَنْصُروهُ لَيَخْذُ لَهُمْ اللّهُ الى يَومِ القِيامَةِ. ((حسين كشته مى شود و اگر او را بكشند و ياريش نكنند خداوند آن جمعيت را تا قيامت خوار مى سازد.))
مـن صلاح مـى دانم كه شمـا هم مـانند مـردم عـمـل كنيد و مـسائل را تـحمـل نمـائيد چـنانكه زمـان مـعاويه تحمل مى كرديد اميد است كه خدا فرجى برساند.
حسين : عـجبا يعنى من با يزيد بيعت كنم و با او صلح نمايم با آن گفتارى كه پيامبر درباره او و پدرش گفته است!!
ابن عمر: بالاخره از اين تصميم و رفتن به كوفه منصرف گرديد و به مدينه برويد و اگر بيعت نمى كنيد از مردم كناره بگيريد و سوژه اى به دست خاندان بنى اميه ندهيد كه مى دانيد آنها هر چه بتوانند مى كنند، اميد است كه يزيد زندگى زيادى نداشته باشد.
حسين : اف بر اين سخن كه چه زشت است ، آيا فكر مى كنى من اشتباه مى كنم ؟ اگر اشتباه مى كنم مرا متوجه اشتباهم كن كه خاضعانه خواهم پذيرفت .
ابن عـمـر: نه به خدا قسم ، خدا هرگز پسر دختر پيامبرش را به اشتباه نمى اندازد كه شمـا در پـاكى و اصالت و نجابت خانوادگى با يزيد برابر نيستيد اما مى ترسم اين چـهره زيبا در برابر شمشير قرار گيرد و از مردم حركتهائى را مشاهده كنى كه دوست ندارى ، با مـا به مدينه برگرد اگر نخواستى بيعت كنى در خانه ات بنشين و هرگز بيعت مكن .
امام ـ پسر عمر چنين نيست كه تو فكر مى كنى اينها دست از من نمى كشند تا به اجبار از من بيعت نگيرند، و اگر بيعت نكنم مرا خواهند كشت .
مـگـر نمـى دانى كه پـستـى دنيا است كه سر يحيى بن زكريا را براى ستمكارى از ستمكاران بنى اسرائيل هديه مى برند، در حاليكه سر بريده يحيى سخن مى گفت و بر آنها اتمام حجت مى نمود.
آيا نشنيده اى كه بنى اسرائيل در فاصله طلوع صبح و آفتاب هفتاد نفر از پيامبران را كشتـند و سپـس در مـغـازه هاشان به خـريد و فـروش پـرداخـتـند مـثـل اينكه هيچ كارى نكرده اند و خدا هم به آنها مهلت داد تا در موعد مقرر آنان را به كيفر خود رسانيد.(7)
نگـارنده : حسين عـليه السلام در گـفـتـگـوى با عـبدالله بن عـمـر نتـيجه سكوت را كامل و روشن بيان فرمود كه اگر قيام نكند و با عزت به شهادت نرسد به سادگى و بى سر و صدا او را خـواهند كشت چـنانكه هفـتـاد نفـر از پـيامـبران بنى اسرائيل را مى كشند و آب از آب تكان نمى خورد.
و نيز تـشابه كامل سرنوشت خود با يحيى بن زكريا را ذكر مى كند كه سر او را نيز براى يزيد مـى برند در حاليكه در بالاى نى و در طشت سخن مى گويد چنانكه سر يحيى نبى سخن گفت .
حسين و محمد حنفيه
نامـه امـام حسين عليه السلام در مدينه به محمد بن حنفيه رسيد و چون خبر شد كه حسين از مـكه قـصد كوفه كرده است به منظور پيشگيرى از تصميم امام به مكه آمد، تصادفا در شبى وارد مكه شد كه امام فرداى آن قصد حركت داشت لذا نزد امام آمد و عرض كرد: برادر تـو از مـكر و حيله و خـيانت اهل كوفه باخبرى كه با پدر و برادرت چه كردند و من مى تـرسم كه با تـو هم مـانند گذشتگانت خيانت ورزند اگر در حرم بمانى عزيز خواهى بود.
حسين عليه السلام ضمن تشكر از نصيحت و خير خواهى برادر فرمود: برادرم مى ترسم يزيدبن مـعاويه حرمت حرم را نگه ندارد و خونم را در حرم بريزد و به وسيله من احترام خانه كعبه از بين برود.
مـحمد: اگر از اين لحاظ بيم دارى پس به يمن يا سرزمين ديگرى برو كه بتو دسترسى نيابند.
امـام : در اين باره فكر مى كنم ، و چون سحرگاه هشتم ذيحجه امام حسين آماده حركت گرديد و مـحمـد حنفيه باخبر شد در حاليكه مشغول وضو بود گريست و نزد امام آمد و مهار ناقه اش را گـرفـت و گـفـت : برادر قرار بود درباره سخنانم انديشه كنى چرا اينك در حركت شتاب مى كنى ؟
قـالَ عـَلَيهِ السّلام : بَلى وَلكن اَتـانى رَسُولُ اللّه صلّى اللّه عَليه وَ آلِه بَعْدَ ما فارقْتُكَ فَقالَ: يا حسينُ اُخرُجْ فَاِنّ اللّه قَدْ شاءَ اءنْ يُراكَ قَتِيلاً.
((بعـد از آنكه از تـو جدا شدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بخوابم آمد و فرمود: اى حسين حركت كن كه خدا مى خواهد تو را كشته ببيند.
فـَقـالَ مـُحَمَّدُ بُن الْحَنَفيّةِ اِنّا لله و انا اِليه راجعُون فَما مَعْنى حَمْلِكَ هؤ لاء النَّسوةِ مَعَكَ وَ اَنْتَ تَخْرُجُ عَلى مِثل هذا الحال .
((مـحمد حنفيه پس از كلمه استرجاع عرض كرد: در صورتيكه براى كشته شدن مى روى چرا زنان را همراه مى برى؟))
فـقـال عـليه السلام: انّ اللّه قد شاء ان يراهن سبايا. ((خدا مى خواهد آنها را اسير ببيند.))(8)
ابن عمر بوسه گاه پيامبر را مى بوسد
امـام حسين عـليه السلام صبح روز هشتـم ذى حجه با اهل بيت و اصحاب از مكه حركت فرمود و عبدالله بن عمر به محض اطلاع از حركت امام سوار شد و با سرعـت هر چـه تـمـامـتر در منزل اول ، خود را به امام رسانيد و عرض كرد: اين تُريد يا بن رسول الله؟ ((اراده كجا داريد فرزند پيامبر خدا؟))
امام فرمود: عراق .
ابن عـمـر: مـَهْلاً اَرجع الى حرم جدك ((به حرم جدت مدينه طيبه برگرد؟))
حسين عليه السلام نپـذيرفـت ابن عـمـر وقـتـى ديد امام از تصميم خود بر نمى گردد گفت اى ابا عـبدالله جائى را كه رسول خـدا بوسيده است به من بنما، حضرت ناف مبارك را آشكار ساخـت و پـسر عمر آنرا سه بار بوسيد و گريست و گفت ترا به خدا سپردم و مى دانم كه تو كشته خواهى شد.(9)
حسين عليه السلام و عبدالله بن جعفر
عـبدالله بن جعـفـر طيار پـسر عموى امام حسين و همسر زينب كبرى از خبر رفتن حسين به كوفـه ناراحت گـرديد، و امـواج غم و اندوه سراسر وجودش را فرا گرفت لذا نامه اى براى حسين عليه السلام نوشت و با دو فرزندش عون و محمد خدمت امام فرستاد، متن نامه چنين بود:
امـا بعـد. تـرا به خـدا سوگـند مى دهم كه چون نامه ام را خوانديد از اين سفر منصرف گـرديد كه مـن در اين راه احساس خـطر مى كنم و مى ترسم جان خود را از دست بدهى و خانواده ات را مستاءصل نمائى و اگر شما كشته شويد نور زمين خاموش مى گردد كه شما شاخـص هدايت يافتگان و اميد و پناهگاه مؤ منانى ، در رفتن شتاب مكن و من خود نيز شخصا خدمت خواهم رسيد.
عبدالله بن جعفر كه از فرط ناراحتى ، قواى خود را از دست داده و فكرش ‍ مشوش بود نزد عمروبن سعيد حاكم مكه رفت و از او نامه امان براى حسين عليه السلام گرفت و يحيى بن سعـيد برادر حاكم مكه را نيز براى اطمينان بيشتر با خود همراه ساخت و شتابان خود را به امام رسانيد و نامه امان را خدمت امام عرض كرد و پيشنهاد اقامت مكه را نمود، ليكن حسين عـليه السلام نپذيرفت عبدالله شروع كرد به التماس و ضجه و ناله كردن تا شايد بتـواند حسين را مـنصرف سازد حسين عـليه السلام فـرمـود: جدم رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و سلم را در خواب ملاقات كردم و مرا دستورى داده كه نمى توانم مخالفت نمايم .
عبدالله بن جعفر پرسيد چه خواب ديديد؟
امـام فـرمـود: تـاكنون براى كسى نقـل نكرده ام و هرگـز براى احدى نقل نخواهم كرد تا خدا را ملاقات كنم .
عـبدالله بن جعفر با اندوه فراوان از حسين خداحافظى كرد و فرزندانش را سفارش نمود كه در خدمت حسين باشند و در ركابش جان بازى نمايند.(10)
حسين عليه السلام و عبدالله بن زبير
عـبدالله بن زبير كه داعـيه خـلافـت و حكومـت داشت و به همـين دليل از بيعـت با يزيد سرپيچى كرد و به مكه آمد و مردم را به خود دعوت مى نمود و براى جلب مـردم عـوام تـظاهر به زهد و عبادت مى كرد و لباس خشن مى پوشيد كه على عـليه السلام در وصف او مـى گـويد: ينصب حبالة الذين لاصطفاء الدنيا. ((دام دين گسترده تا دنيا را صيد و قبضه كند.))
و لذا بودن حسين در مـكه بر اين زبير گران مى آمد زيرا با وجود حسين هيچكس به او گـرايش پـيدا نمى كرد ليكن گاهى براى رفع تهمت حسين را از رفتن به عراق منع مى كرد حسين عليه السلام فرمود: از دنيا نزد ابن زبير محبوب تر از اين نيست كه من حجاز را ترك كنم زيرا مى داند مردم او را همتاى من به حساب نمى آورند.
لذا مـى بينيم كه عبدالله بن عباس پس از آنكه از منصرف نمودن حسين ماءيوس مى شود به ابن زبير خـطاب مـى كند: لقد قرت عينك يا بن الزبير ((چشمت روشن باد پسر زبير))
كه حسين به عراق مى رود و حجاز را براى تو مى گذارد، سپس به اين ابيات مترنم مى گردد:
يا لك مـن قـبّرة بمعمر

خلالك الجوّ فبيضى و اصفرى و نقّرى ما شيئت اءن تنقّرى

((اى قُبّره آبادى براى تو خالى شد پس تخم بگذار و صفير بكش.))
((و هرچه مى خواهى بخوانى آواز بخوان.))(11)
---------------------------------------------
1-اعيان الشيعه ج 1 /ص 593- مقاتل الطالبين ص 109 - ارشاد مفيد ص 217 - الحسين فى طريقه الى الشهاده ص 10.
2-اعـيان الشيعـه ج 1/ص 953 - ابصار العين ص 6 - بلاغة الحسين ص 28 - بحارج 44/ص 366 - حياة الحسين ج 3 /ص 48 - ارشاد مفيد ص 218.
3-حياة الحسين عليه السلام ج 3/ص 44 - نفس المهموم ص 165.
4-حياة الامـام الحسين ج 3 /ص 28 - بحارج 44 /ص 365 - كامل ج 4 /ص 37 - طبرى ج 7/ص ‍ 272.
5-حياة الحسين ج 2/ص 317 و ج 3 /ص 25 - بحارج 44 /ص 365 - مـقـاتـل الطالبين ص 109 - كامل ج 4 /ص 37 - اعيان الشيعه ج 1 /ص 953 - طبرى ج 7 /ص 273 - مروج الذهب ج 3 /ص ‍ 54.
6-حياة الحسين ج 3 /ص 32 - نفس المهموم ص 165 - اثبات الوصية ص 162 - ينابيع ص ‍ 337.
7-حياة الحسين ج 2 /ص 317 - بحارج 44 /ص 365.
8-اعيان الشيعه ج 1 /ص 593 - بحارج 44 /ص 364 - حياة الحسين ج 3 /ص 31 - ينابيع الموده ص 337.
9-اعيان الشيعه ج 1 ص 593، بحار ج 44، ص 365، حياه الحسين ج 3 ص 35.
10-تـاريخ طبرى ج 7 ص 279، حياه الامام الحسين ج 3 ص 24، ارشاد ص 219، نفس المهموم ص ‍ 172، عقد الفريد ج 4 ص 377.
11-حياة الحسين ج 2 /ص 309 و ج 3 /ص 27 - كامل ج 4 /ص 39 - طبرى ج 7 /ص 274 - مروج ج 3 /ص 55.
--------------------------------------
آيت الله محمد على عالمى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page