يزيد كه از حركت حسين عليه السلام بسوى كوفه باخبر شد انديشيد كه ترور حسين عـليه السلام در مـيان غـوغـاى اعـمـال حج ساده تـر از جنگـيدن با او است كه با اين شكل مـمـكن است اصلا يزيد مطرح نشود لذا عمروبن سعيد بن عاص را با سپاهى عظيم از مـدينه به مـكه فـرستـاد و او را امـير الحاج نمود و به او سفارش كرد كه امام حسين را پـنهانى دستگير كند و اگر دستگيرى او ممكن نشد وى را ترور نمايد و اگر امام در مقام كارزار بر آمـد با او نبرد كند عمروبن سعيد روز ترويه با سپاه بسيار وارد مكه شد و امـام دانست كه قـصد او را دارند لذا حج را به عـمـره مـفـرده تـبديل نمـود و پس از طواف خانه كعبه و سعى بين صفا و مروه و تقصير (كوتاه كردن مـوى) از احرام خارج شد و قصد خروج از مكه را نمود زيرا بيم آن داشت كه احترام حرم امن را نگـه ندارند و خونش را در حرم محترم بريزند بعلاوه امكان داشت كه با ترور قضيه را لوث نمـايند و به ديگران نسبت دهند و در نتيجه خونش هدر رود و نهضتى را كه قرار است در بيابان خشك و سوزان و دور از آبادى صورت گيرد تا نداى حق طلبى و آزادگى و مـبارزه عـليه استكبار و سلطه جو بگوش همه جهانيان برسد و گيتى را تحت الشعاع خـود قرار دهد و براى هميشه و ابدالدهر باقى و زنده و پايدار بماند در نطفه خفه شود فلذا در خطبه اى كه خواهد آمد اصحاب و ياران را به آن نهضت آگاه ساخت.
يزيد به همـين اندازه اكتفا نكرد بلكه از شام سى نفر را ماءمور ساخت به مكه روند و لباس احرام بپـوشند و شمـشير در زير لباس حمايل كنند و هر كجا حسين را يافتند بكشند حتى اگر به پرده كعبه چسبيده باشد.(1)
خطبه امام حسين به هنگام عزيمت به عراق
حسين عـليه السلام روز سه شنبه يا چـهارشنبه هشتـم ذى حجه سال 60 از مـكه بسوى عـراق رهسپار شد و در شب هشتم ذيحجه اصحاب و ياران را جمع نموده خطبه اى بدين شرح ايراد فرمود:
الحمـد لله و مـا شاء الله و لا قوّة الا باللّه ، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جيد الفتاة و ما او لهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف و خير لى مصرع انا لاقيه كانّى باوصالى يتقطّعها عسلان الفلوات بين النّواويس و كربلا فيملان منّى اكراشا جوفـا و اجربة سغـبا لا مـحيص عـن يوم خـطّ بالقـلم ، رضى الله رضانا اهل البيت ، نصبر عـلى بلائه و يوفـينا اجور الصّابرين لن تـشذّ عـن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لحمته بلى هى مجموعة له فى حظيرة القدس تقرّبهم عـينه و ينجز لهم وعـده اءلا و مـن كان فـينا باذلا مـهجته ، موطنا على لقاء اللّه نفسه فليرحل معنا فانّى راحل مصبحا انشاءالله .
((سپـاس خـداى را و آنچه او بخواهد و هيچ نيرويى نيست مگر آنكه از خدا است قلاده مرگ بر گـردن آدمـيزاده همـچـون گردنبندى است بر گردن زن جوان (يعنى همانطوريكه زن جوان گردنبند را از خود دور نمى سازد مرگ هم مانند گردنبند همواره با آدميزاد همراه است) و اشتـياق مـن به پيوستن به گذشتگانم همچون اشتياق يعقوب است به ديدار يوسف و براى مـن مـصرع و مـقـتـلى اخـتـيار شده است كه ناگزير از ديدار آنم ، گويا مى بينم گـرگـان صحرا بين نواويس و كربلا اعضاء مرا پاره پاره نمايند و از من شكمها و انبان هاى خالى را انباشته مى سازند از روزى كه قلم رفته است گريزى نيست و ما اهلبيت به رضاى خدا خشنوديم و بر بلاى او شكيبا و مزد صابران را از او دريافت خواهيم كرد.
هرگز پاره تن رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد از او جدا نمى شود بلكه در حظيره القـدس ( هشت برين) به او مـى پـيوندند و چـشم رسول خـدا به آنها روشن مى شود و وعده او تحقق مى پذيرد بدانيد كه من بخواست خدا فـردا صبح حركت مى كنم هر كس در راه ما از بذل جان نمى انديشد و حاضر است كه به لقاء الله بپيوندد و جانش را در اين راه فدا نمايد با ما حركت كند.))(2)
نامه حسين عليه السلام به بنى هاشم
حسين عليه السلام چون تصميم گرفت بسوى عراق حركت كند نامه مختصر و كوتاه در عين حال گـويا براى بنى هاشم نوشت و آنان را از تصميم خود آگاه ساخت تا هر كه سر يارى حسين دارد به او ملحق گردد و متن نامه چنين است :
از حسين بن على به برادرش محمد و كسانى كه از بنى هاشم در مدينه اند اما بعد، هر كه از شمـا به مـن بپيوندد شهيد مى شود و هر كه به ما نپيوندد فتح و پيروزى را نخواهد ديد والسلام .
نگارنده: حسين عليه السلام تعميه و فريبكارى در كارش نيست و از عاقبت حركت خود نيز آگـاه است و لذا با اين صراحت سخـن مـى گـويد و راستى لقب اءبى الضّيم و اءبى الاحرار شايسته او است .
نكته لطيف در اين نامه آن است كه اين حركت را فتح و پيروزى مى داند و حقيقتا حسين پيروز است و هر كس برنامه و حركت او را دنبال كند نيز پيروز خواهد بود چنانكه گاندى مصلح و رهبر هندوستـان با الهام از سخنان حسين بن على سرور آزادگان بر استعمار انگليس پـيروز گـشت و رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران و ملت شهيد پرور ما هم به پيروى از حسين مـظهر آزادى و آزادگـى به پيروزى نهائى بر طاغوت زمان و استكبار جهان دست يافتند.
وقـتـى نامه امام عليه السلام در مدينه به بنى هاشم رسيد گروهى از بنى هاشم براى نيل به شهادت و سعادت ابدى و پيروزى حركت كردند و در مكه به حسين عليه السلام مـلحق شدند كه از جمله برادران و عموزادگان بودند و محمد حنفيه هم هر چند با حركت امام مخالف بود معهذا همراه آنان حركت نمود.(3)
سخنان بزرگان مكه با امام و پاسخ آنحضرت
وقـتـى بزرگـان مـكه و مـدينه از تصميم امام عليه السلام با خبر شدند خدمت آنحضرت شرفـياب و هر يك درباره عزيمت امام به عراق سخنانى ايراد نمودند، عمر بن عبدالرحمن بن حارث مـخزومى و عبدالله عباس و مسوربن محزمه و عبدالله بن عمر وعده زيادى از جمله ابوبكر مخزومى و عبدالله بن جعده و جابر بن عبدالله انصارى حضرت را از رفتن به عراق نهى نمودند.
امـام عـليه السلام به بعضى از دوستانش پاسخ اجمالى مى داد، چنانكه در جواب عمر بن عـبدالرحمـن فـرمـود: خـدا ترا پاداش نيكو دهد كه در عقيده خود كوشا و ساعى هستى ولى آنچه را كه خدا بخواهد و حكم فرمايد خواهد شد.
با بعـضى مـفـصل به سخـن پرداخته است كه ما به ذكر برخى از آنها خواهيم پرداخت .(4)
امام حسين عليه السلام و ابن عباس
عـبدالله بن عـباس كه شنيد حسين عليه السلام عازم كوفه است با يكدنيا غم و اندوه شتابزده خود را به حسين رسانيد و پرسيد: مردم مى گويند: شما عازم عراق شده ايد آيا چنين است ؟
امـام ـ آرى تـصميم گرفته ام در يكى دو روز آينده به كوفه بروم و به پسر عمم مسلم بن عقيل بپيوندم .
ابن عباس ـ آه پناه بر خدا، مگر مردم كوفه در مقام يارى شما چه كرده اند، آيا اميرشان را كشتـه اند، شهر را در اختيار خود گرفته اند؟ اگر چنين كرده اند بايد در رفتن شتاب كنى ، اما اگر ترا دعوت كرده اند و هنوز فرماندارشان در مسند خود قرار دارد، و بر مردم حكومت مى كند، و خراج و ماليات را براى او جمع مى كنند، ترا براى جنگ دعوت كرده اند مـطمـئن نيستـم كه تـرا فريب ندهند و به تو دروغ نگفته باشند و ترا نفروشند آنگاه همانها دشمن تو باشند.
امام ـ از خدا طلب خير مى كنم تا خدا چه خواهد؟!
ابن عـباس ـ هر چـه مـى خـواهم صبر كنم و اين تـصمـيم شمـا را تـحمـل نمـايم نمـى تـوانم زيرا شمـا بسوى مـرگ و قتل مى رويد، مردم عراق جمعيتى فريبكارند نزديك آنها مرو، و در همين شهر امن بمانيد كه شمـا سيد و بزرگ اهل حجازيد و اگر مردم عراق ترا مى خواهند براى آنها بنويس كه فـرماندارشان را بيرون كنند آنگاه به كوفه تشريف ببريد، و اگر نمى خواهى در مكه بمـانى به يمـن برو كه كشورى پهناور و داراى قلعه ها و دژهاى محكمى است قسمتهاى كوهستـانى دارد كه مـى تـوانيد در آنجا محفوظ باشيد و علاوه شيعيان پدر شما در آنجا زيادند، دوستان را مى فرستى تا مردم را به ياريت بخوانند اميد است به هدف برسى .
حسين عـليه السلام : پـسر عـم مـى دانم كه تو مهربان و خيرخواه منى ، ليكن مسلم بن عقيل به من نوشته كه مردم كوفه برايم بيعت كرده و آماده ياريم هستند.
ابن عباس : پسر پيغمبر! اكنون كه مى خواهى بروى پس زنان و دختران را همراه مبر زيرا مـى ترسم كه ترا بكشند و زنان و دخترانت ناظر جريان باشند كه خدا داند به آنان چه خـواهد گذشت ، حسين جان به خدا قسم اگر مى دانستم كه با چنگ زدن به موى سر شما و درگـير كردن خـود را با شما مردم جمع مى شوند و تو را قانع مى كنند كه به كوفه نروى هر آينه اين كار را مى كردم ولى چه كنم كه با هيچ قدرت و اقدامى نمى توانم شما را منصرف كنم .(5)
نگـارنده : البتـه آنچه را كه ابن عباس پيش بينى مى كرد بر حسين عليه السلام مخفى نبود ليكن حسين عليه السلام در تعقيب انجام وظيفه است كه از طرف خدا مسئوليتش به عده اش نهاده شده است . و به اضافه مى داند كه اگر به پرده خانه كعبه چسبيده باشد خونش را مى ريزند و احترام خانه خدا را از بين مى رود.
حسين و ام سلمه
ام سلمه وقتى شنيد كه حسين عازم عراق است با گريه و زارى به حسين عرض كرد:
فـرزندم مـرا با رفـتن به عراق محزون و اندوهناك مگردان ، كه از جدت رسولخدا صلى الله عـليه و آله شنيدم فرمود: يُقْتَلُ وَلَدِىَ الحُسَيْنِ باَرْضِ الْعراقِ فى اءرْضٍ يُقالُ لَها كَربَلا. ((فـرزندم حسين در عراق در زمينى كه كربلا ناميده مى شود كشته خواهد شد))
و خاك قبر تو را كه رسول خدا به من داده در شيشه اى نگهداشته ام .
حسين عليه السلام فرمود: مادرم مى دانم كه كشته مى شوم و سرم را از بدن جدا مى كنند و خـدا خـواستـه است حرمـم را در شهرها به بيند و اطفالم را بعضى سر بريده و بعضى اسير در قـيد و بند باشند و هر چه كمك بطلبند كسى را نيابند كه آنها را يارى كند ام سلمـه صدايش را به گـريه بلند كرد و عـرضه داشت : وا عـَجَبا فـَاَيْنَ تَذْهَبُ مَقْتُولٌ. ((شگفتا پس كجا مى روى با اينكه مى دانى كشته خواهى شد؟))
حسين كه به مرگ لبخند و به زندگى نيشخند مى زند و زيستن با ذلت را ننگ و عار مى داند و مرگ با افتخار را بر زندگى ذلت بار ترجيح مى دهد مى فرمايد:
مـادرم ، اگـر امـروز نروم فـردا خـواهم مرد و اگر فردا نميرم روز بعد بايد بميرم ، از مردن گريزى نيست ، من روزى را كه در آنروز كشته مى شود، و ساعتى را كه در آن ساعت كشته مى شوم و قبرى را كه در آن مدفون مى گردم مى شناسم چنانكه ترا مى شناسم و آن را مى بينم چنانكه ترا مى بينم .(6)
دستور ترور امام حسين عليه السلام از طرف يزيد
- بازدید: 12368