آفرينشهاي هنري در نهج البلاغه

(زمان خواندن: 11 - 22 دقیقه)

آفرينشهاي هنري در نهج البلاغه

کيهان فرهنگي ـ شماره 6 ،شهريور 1365
سيد محمد مهدي جعفري
هنر، درجه اي از کمال آدمي است، و دربردارنده فراست و فضل و دانش هنرمند متکامل. هنرمند اگر آفريننده نباشد مقلد است، اگر اهل ابداع و ابتکار نباشد نسخه بردار و پردازند کار ديگران است. هنر فطري انسان است، و انساني که اين بهره سرشت را از نهانگاه بيرون نياورده باشد، از پديده هاي آشکار و نهان جهان هستي چنان که بايد بهره مند نتواند شد، و به راز هستي پي نخواهد برد. و علي، همان انسان متکاملي است که در زمينه هنر، و بهره بردن از فطرت پاک خود بيشترين بهره ها را برده است و آفرينشها در سخن پديد آورده که هم صاحبنظران را به شگفتي واداشته است. جرج جرداق مي گويد: «سخنوران عرب بسيارند، و سخنوري از جمله اشکال ادبي است که در دوران جاهليت و اسلام، بويژه در روزگاران پيامبر و خلفاي راشدين، شناخته شده و رايج بوده است، زيرا بدان نياز داشته اند. بزرگترين سخنور در روزگار پيامبر بيگمان خود آن حضرت بوده است، و در روزگار خلفاي راشدين، در همه دوران پس از آن روزگار، بدون استثنا، هيچ کس به پاي علي بن ابي طالب نرسيده است. به سهولت سخن گفتن، و بيان نيرومند داشتن با همه ويژگيها و هنرنماييهاي آن، از عناصر شخصيت او است.
از اين گذشته، خدا استعدادها و مايه هايي به وي ارزاني داشته که هم پايه هاي لازم براي برافراشتن کاخ سخنوري را در اختيار گرفته بود. خدا با فطرت نيالوده و سالم، ذوق والا و مبتکر و بلاغت فراگير او را بر ديگران فراتر گذاشت و بالاتر از آنها، با ذخيره اي علمي که او را در برابر همگان بي مانند ساخته بود، داشتن حجت روشن، نيرومندي محکوم کننده و قانع کردن حريف، و نبوغ بديهه گويي يکتايش او را ممتاز کرده بود. و من بر همه آن فضائل برتريهاي ديگري نيز مي افزايم: از جمله راستگويي بيکرانش که از ضرورت هاي هر سخن موفقي به شمار مي رود، تجربيات فراوان تلخي که عقل شکوهمندش از سرشتها و اخلاق مردم و از صفات و رفتار مجتمع به دست آورده بود، آن عقيده استوار سازش ناپذير، و آن درد ژرف آميخته با مهرباني گسترده، پاکيزگي دل و سلامت وجدان و شرافت هدف و غايت.
بسي دشوار است که بتوان در ميان شخصيت هاي تاريخ کسي جز علي بن ابي طالب و تني چند انگشت شمار، يافت که همه اين شرايط را يکجا در خود داشته باشد و به صورت سخنوري يگانه درآيد. مي تواني همه شرايط گفته شده در وجود علي بن ابي طالب را با دقت بنگري، و از سوي ديگر، نام آور ترين سخنوران در خاور و باختر جهان را هم در نظر آوري تا دريابي که گفته ما درست است و گزافه در آن راه نيست.
فرزند ابي طالب با قلبي شجاع و محکم، و اطمينان به نفس به درستي گفتار شديد، بر فراز منبر به سخن مي نشست، برتر از اينها، فراستي نيرومند، و دريافتي سريع او را از درون مردم و خواست جانها و ژرف هاي دلها آگاه مي کرد، قلبش از عواطف حريت و انسانيت و فضيلت چنان سرشار بود که چون زبانش از جوشش هاي قلب او به حرکت درمي آمد، فضائل نهفته و عواطف افسرده در درون مردم را به شدت بيدار مي کرد.
درباره شيو بيان و آفرينش سخنوري او هيچ وصفي نمي توان کرد جز اينکه بگوئيم پايه اي در بلاغت عربي است. ابو هلال عسگري نويسنده کتاب «صناعتين» مي گويد: سخنوري تنها به ايراد معاني نيست، بلکه جودة لفظ نيز شرط است، صفا، زيبايي، آرايه، نيالودگي، پاکيزگي، پيرايه و آبدار بودن لفظ، همراه با درستي سبک و ترکيب و تهي بودن از اخلال هاي نظم و تأليف از شرايط سخن است.
برخي از الفاظ آنچنان شکوهمندند که گويي دامن ارغواني خود را در راه رفتن از سر کبر و غرور بر زمين کشيده مي خرامند و برخي همچون سربازاني که بر سنگفرشي به تاخت مي تازند صدا مي دهند، و برخي چون شمشير دو دم تيز هستند، و برخي چون نقابي ستبر بر عواطف فرو مي افتند تا از حدت و شدت آنها بکاهند، و برخي ديگر همانند لبخند آسمان در شبهاي زمستان هستند! سخناني چون تازيانه بر اعصاب اثر مي گذارند، و سخناني به سان چشمه اي زلال جريان مي يابند. همه آنچه گفته شد بر مفردات و تعابير سخنان علي منطبق است، علاوه بر اين، به گفته نويسنده «صناعتين» سخن با اين ويژگيهاي لفظي زيبا مي شود، چه رسد بدان که همچون خطبه هاي فرزند ابي طالب، زيبايي و شگفتي ويژگيهاي لفظي نامبرده را با شگفتي و زيبايي معني و قدرت و شکوه آن را يکجا با هم گرد آورد! [1]
بدين سخن علي گوش فرا دهيد:
«و لقد بصرتم ان ابصرتم، و اسمعتم ان سمعتم، وهديتم ان اهتديتم، و بحق اقول لکم: لقد جاهرتکم البعر و زجرتم بما فيه مزدجر. و ما يبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر.» [2]
علاوه بر سجع و وزن که در هر دو بخش آمده است، هماهنگي و ايقاع کوبند بخش دو آيات زير را به ذهن متبادر مي کند: «اقتربت الساعه و انشق القمر. و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمر. و کذبوا و اتبعوا اهواءهم و کل امر مستقر و لقد جاءهم من الانباء مافيه مزدجر... [3] »
يا آيات کوبنده و هشدار دهند سور «مدثر» را به ياد مي اندازد.
سخن مسجع از آرايشهاي رايج در زبان عربي و فارسي است. و سجع گويان، جز عده اي انگشت شمار با تصنع و تکلف و گاه با فدا کردن معني و محتواي سخن خود را بدين صنعت آراسته اند. اما به گفت جرج جرداق: شيو بيان علي در راستي به حدي فرا رفته است که حتي سجع نيز آن را از تصنع و تکلف برتر داشته است. و از بسياري جمله هاي متقاطع، موزون و مسجع، از تصنع، بسي دور است، و از طبع سرشار او بسي نزديک. بدين سخن مسجع او بنگر و سلامت طبع بيمانند او را ببين:
«يعلم عجيج الوحوش في الفلوات، و معاصي العباد في الخلوات، و اختلاف النينان في البحار الغامرات، و تلاطم الماء بالرياح العاصفات! [4]
يا بدين گفتار او نيک بنگر:
«و کذلک السماء و الهواء، و الرياح و الماء، فانظر، الي الشمس و القمر، والنبات والشجر، و الماء و الحجر، و اختلاف هذا الليل و النهار، و تفجر هذا البحار، و کثرة الجبال، و طول هذه القلال، و تفرق هذا اللغات، و الالسن المختلفات [5]
از اينها بهتر به سجعي ترا فرا مي خوانم که بالطبع همراهي مي کند و به حرکت در مي آيد:
«ثم زينها بزينة الکواکب، و ضياء الثواقب، و اجري فيها سراجاً مستطيراً، و قمراً منيراً، في فلک دائر، و سقف سائر...» [6]
اگر کسي بخواهد يکي از اين الفاظ مسجع را بردارد و لفظي غير مسجع به جاي آن گذارد، خواهد ديد چگونه از پرتو افکني مي افتد و زيبايي خود را از دست مي دهد، و ذوق سليم اصالت و دقت در آن نخواهد يافت زيرا مقياس هم نيکيها و امتيازات همين اصالت و دقت است. بنابراين سجعي که در اين گفتار علوي آمده ضرورتي است فني که طبع آميخته با صناعت اقتضا مي کند، و گويي هر دو از اين معدن برآمده اند و نثر را به صورت شعر درآورده چنان وزن و آهنگي برايش مي نهد که از جو و طبيعت آن معني با صور لفظي برابري مي کند. [7]
سجع بيش از هر صنعت ديگر ادبي در سخنان امام آمده است ليکن از آنجا که انتخاب اين الفاظ از روي تصنع و تکليف نيست، تنها بر ذهن سنگيني نمي کند و از معايب سخن شمرده نمي شود بلکه طبيعي بودن آنها در سخن به گونه اي است که برداشتن آنها جاي خاليشان را نشان مي دهد و عوض کردنشان نيز بدلي بودن الفاظ جانشين اصل را به روشني آشکار مي سازد.
شگفت اينکه سخنان علي، با اين همه زيبايي و صناعت و هنر، همه به طور ارتجالي و بالبديهه از زبانش بيرون آمده است، ليکن انديش ژرف، و هنرمندانه بودن تعبير در سخنان وي چنان است که هنوز از ميان لبانش بيرون نيامده به صورت ضرب المثل و کلمات حکمت آميز در ميان مردم رواج يافته است. سخن زير را بالبديهه در صف مؤمن گفته است و سرشار از وزن و آهنگ و سجع است:
«المؤمن بشره في وجهه، و حزنه في قلبه، اوسع شيء صدراً و اذّل شي نفساً. يکره الرفعه، و يشناء السمعه. طويل غمّه بعيد همّه، کثير صمته، مشغول وقته. شکور صبور، سهل الخليقه، ليّن العريکه. نفسه أصلب من الصلد، و هو اذل من العبد.» [8]
جرج جرداق دربار شيو بيان علي و شرايط بلاغت گويد:
شرايط بلاغت، که هماهنگي سخن با مقتضاي حال است، در سخن هيچ اديب و سخنور عربي يکجا فراهم نشده است آن چنان که در سخنان علي بن ابي طالب وجود دارد. بيان رسا و شيواي او، پس از قرآن، برترين نمون بلاغت، بدين معني است: آشکارا موجز است، نيرومند و پر غليان، در ميان الفاظ و معاني و اغراض آن هماهنگي و انسجام کاملي برقرار است چنان طنين شيرين و خوش آهنگي در گوش دارد که گويي موسيقي دلنوازي طنين انداز است. در جايگاهي که خشونت اقتضا نمي کند به نرمي و ملايمت نسيم مي وزد، و در ديگر جايگاه مقتضي با شدت و خشونت تندر مي خروشد، بويژه آن هنگام که سخن دربار منافقان و نيرنگ بازان و دنياپرستاني باشد که به بهاي بي بهره کردن ناداران و مستضعفان و حق بردگان به پيش مي تازند. بنابراين، شيو بيان علي صريح همچون قلبش و ذهنش و صادق همانند درونش مي باشد، و لذا جاي شگفتي نيست که نهج البلاغه به شمار رود. [9]

وصف و خيال

يکي از برجسته ترين مزاياي شعر، خواه منثور و خواه منظوم، وصف است، و مايع اصلي وصف، تخيّل. هرچه تخيل پاکتر و والاتر، وصف نيز با واقعيت نزديکتر و گاه عين واقعيت مي شود. علي تخيّلش از حقيقت سرچشمه مي گيرد، و وصفش نيز بيان حقيقت است. جرج جرداق مي گويد:
« از هوشمندي بسيار و فراگيري علي در شيو بيان، گوناگوني بحث و وصف اوست. در هر موضوعي وصف را به استحکام بيان مي کند، و تلاش فکري او به موضوع منحصر نمي گردد، بلکه در همه موضوعات يا راههاي بحث مي انديشد. با منطق حکيم خبير از احوال اين جهان و شئون مردم و طبيعت افراد و گروهها سخن مي گويد.
آذرخش و تندرو زمين و آسمان را وصف مي کند، و در پديده هاي طبيعت زنده، سخن به دراز مي گويد و به وصف نهفته هاي آفرينش شب پره و مورچه و طاووس و ملخ و مانند اينها مي پردازد، و براي مجتمع قانون اساسي و براي اخلاق، قراردادها مي نهد. در گفتگويي از آفرينش هستي و شگفتيهاي وجود سخناني بديع مي گويد و در سراسر ادبيات عربي اين اندازه افکار شگفت و سالم و منطق محکم، با چنين سبک و شيوه اي بي مانند، که در نهج البلاغه هست نمي يابي.» [10]
اکنون بدين توصيف بي مانند و تشبيه بديع دربار آفرينش طاووس نيک بنگريد:
«...تخال قصبه مداري من فضة، و ما انبت عليها من عجيب داراته و شموسه خالص العقيان و فلذا لزبرجد.
فان شبهة بما انبتت الارض قلت: جني جني من زهره کل ربيع. و ان ضاهيته بالملابس فهو کموشي الحلل، او کمونق عصب اليمن. و ان شاکلته بالحلّي فهو کفصوص ذات الوان، قد نطقت باللجين المکلل...» [11]
در همين قطع کوتاه از توصيف مفصل طاووس، پري از بال آن را به چهار منظر زيبا و بديع تشبيه کرده است: به قطعه اي سيم که هاله هايي شگفت در آسمان پشتش خورشيدي از زر ناب را در بر گرفته اند و زبرجد زمينه آن را پوشانيده است، يا چمنزار سبزي را به نظرت مي رساند که دسته اي از گلها و شکوفه هاي رنگارنگ در جا به جاي آن قرار گرفته باشد، و يا آن را به لباسي مزين و پر نقش و نگار از يمن آورده اند همانند مي داند، و يا سينه ريزي زرين که نگيني درشت از گوهر در ميان آن تاجهايي نقطه چين شده از گوهرهاي رنگين و در پيرامونش آن را بيارايند.
به جز اين مورد، وصف و تشبيه در سخنان اميرالمؤمنين بسيار به کار رفته است. چنان که خواننده در مرغزار با روح نهج البلاغه به فراواني با آن روبرو مي گردد. دربار خيال و دامن بيکران آن در نهج البلاغه، جرج جرداق چنين داد سخن مي دهد:
«خيال در نهج البلاغه گسترده و پهناور است، بالهاي خود را در هر افقي گسترانيده است. در پرتو همين تخيل نيرومند که بسياري از حکمهاي روزگارها و متفکران امتها از آن بي بهره بوده اند، علي از هوشمندي و دستاوردهاي گرانبهاي خود معاني والا و نابي برمي گرفت، سپس به گونه اي زيبا و درخشان و پويا، با آن تابلويي ترتيب مي داد که رنگ هاي زيبايي، به شگفت انگيزترين گون ممکن، در همه سوي آن چيده مي شد. معاني برگرفت او، اگر چه به ظاهر عقلاني و خشک مي نمايد، ليکن همينکه در خيال علي مي گذرد، بالهائي در مي آورد که از اين خشکي فرارفته جنبش و زندگي بدان مي بخشد.
خيال علي نمون خيال نابغه ايست که بر پاي واقعيت قرار دارد، بر اين واقعيت چيره مي شود، و آنرا آشکار و برجسته مي کند، و از سرچشمه و سرشت همان واقعيت به هر سو مي گستراند و با همان ماده و رنگ رنگاميزي فراوان مي کند، و سرانجام حقيقت را با چهره اي نمايان تر چنان نشان مي دهد. که هر خواستاري گمشد خود را مي جويد، و يا حقيقت به سوي او راه مي پويد.» [12]
از جمله نمونه هاي خيال واقعگرايان علي جملات زير است:
نخستين جنگ خانمانسوز داخلي «جمل» به پايان رسيده است، جنگي که پيروز ندارد. کشتگان هر دو صف کشتگان اسلام اند، و به سود دشمنان اسلام، علي از اين درد جانکاه رنج مي برد، آيند مردم بصره و سرنوشت آيند آنان را، به روشني از پشت پرده هاي آينده، با چشم تيزبين خرد، و خرد آينده نگر خود مي بيند و آينده را صادقانه براي آن مردم چنين وصف مي کند:
«کأني انظر الي قريتکم هذه قد طبقها الماء حتي ما يري منها الّا شرف المسجد، کانه جؤجؤ طير في لجة بحر!» [13]
پس از مدتي باقي ماندن در ميان مردم عراق، اميرالمؤمنين وضع حاضر آن روزشان را چنين وصف مي کند و آيند آنان را به ايشان نشان مي دهد:
«ويل لسکککم العامرة، و الدور المزخرفه التي لها أجنحة النسور، و خراطيم کخراطيم الفيلة، من اولئک الذين لا يندب قتيلهم، و لا يفقد غائبهم، انا کابّ الدنيا لوجهها، و قادرها بقدرها، و ناظرها بعينها.» [14]
تخيل او پيوسته در جنبش است، ليکن از جاي استوار خود بيرون نمي رود:
«و انما انا قطب الرحي، تدور علي و انا بمکاني، فاذا فارقته استحار مدارها، و اضطرب ثفالها.» [15]

قدرت تمثيل و قوت تعبير

فرهنگ و ادب هر مجتمع و هر عصر و هر نسل، به اشکال گوناگون نمودار مي گردد، به شکل شعر، نثر، خطابه، نمايشنامه و مانند اينها، هرچند فرهنگ ريشه دارتر و انساني تر، نمودهاي نامبرده نيز مبراتر، پاکتر، آموزنده تر و رشد دهنده تر خواهد بود، فرهنگ يونان باستان، و وارث آن، روم در افکار و عقايد و زندگي آن روم، و هم شئون هنريشان، به شکل شرک آلود نمايان گرديد، و فرهنگ ايران باستان مجتمع و نسل دور ساساني را، با هم ويژگيهاي خوب و بدش، به بشريت عرضه داشت. فرهنگ دوران جاهليت نخست، در عربستان ادبيات جاهلي و امثال امرؤ القيس را پروريد، و فرهنگ جاهلي بزرگ امروز غرب، نيز ميوه هايي به بار آورده و مي آورد که شاهد آنها هستيم. فرهنگ قرآن و اسلام ادبياتي از خود عرضه کرد که نمون برجسته و راستين آن علي بن ابي طالب است، و نهج البلاغه ميو طيبه و هميشه رسيد آن.
تعبيرهاي قوي و عميق در نهج البلاغه فراوان است، ليکن 9 تعبير شگفت انگيز دارد که سيد رضي، سخن شناس بزرگ عرب نيز چنان تحت تأثير قرار گرفته است که آنها را در ميان کلمات قصار حکمت آميز گذاشته همه را تفسير کرده است، براي نمونه چند کلمه از آن تعبيرات با توضيحات سيد رضي نقل مي شود.
«فاذا کان ذلک ضرب يعسوب الذين بذنبه، فيجتمعون اليه کما يجتمع قزع الخريف.»
سيد رضي گويد: يعسوب يعني سرور بزرگي که بزرگي که در آن روز کارها در دست اوست، و قزع، قطعات ابر بدون آب است.
«هذا الخطيب الشحشح».
منظورش از شحشح ماهر در خطبه و برنده در آن است، هر کس که در سخن يا راه رفتن برنده باشد شحشح است، و شحشح در غير از اين موضوع به معني بخيل گرفته شده است.
«ان الايمان يبدو لمظة في القلب، کلما ازداد الايمان ازدادت اللمظه»
لمظه همچون نقطه اي است سفيد، و فرس المظ به معني اسبي است که پوزه اش سفيد باشد.
«کنا اذا احمر البأس اتقينا برسول الله، صلي الله عليه و آله و سلم، فلم يکن احدمنا اقرب الي العدو منه»
يعني چون ترس از دشمن بالا مي گرفت، و جنگ شدت مي يافت، مسلمانان از نگراني به رسول خدا پناه مي بردند، و احمر البأس کنايه از شدت امر است.
و درباره تمثيل جرج جرداق مي گويد:
« از مزاياي خيال پهناور قو تمثيل است و تمثيل در فرهنگ امام چهر درخشنده اي به زندگي مي بخشد، نمونه اي از تمثيل هاي امام دربار قدرتمنديست که مردم دربار او رشک مي بردند و آرزوي رسيدن به مقام او را دارند، ليکن او خود بهتر از ديگران مي داند که چه موقعيت ترسناک و پرخطري دارد، اگر چه ظاهري سهمگين دارد، ليکن پيوسته نگران آنست که غافلگير و کشته شود. اين تمثيل را علي چنين بيان مي کند. «صاحب السلطان کراکب الاسد: يغبط بموقعه ، و هو اعلم بموضعه.» [16]
تمثيل ديگر بيان حال کسي است که عليه دشمنش به اقدامي دست زده که به زيان خودش تمام مي شود لذا مي گويد:
«انما انت کالطاعن نفسه ليقتل ردفه!» [17] ردف کسي است که پشت سر ديگري سوار شده باشد.
اکنون بدين روش شگفت انگيز بنگر که رفيق دروغگو را در تمثيلي زيبا نشان مي دهد:
«اياک و مصادقة الکذاب، فانه کالسّراب: يقرب عليک البعيد، و يبعد عليک القريب.» [18]
ذکاوت خارق العاده و خيال بارور در بيان ادبي امام، اتحاد طبيعت با طبيعت است، همراه با عاطف جوشان که هر دو را به گرماي زندگي ميکشاند. در اينجاست که انديشه به جنبش درمي آيد و خوني گرم در رگهايش به جريان مي افتد. و در اين هنگام احساس به همان اندازه در توبه سخن درمي آيد که عقل، زيرا عقلي است که عاطفه گرمش کرده است. بسي دشوار مي توان از اثري فکري يا خيالي، در زمينه هاي ادبي و هنري والا، به شگفتي دچار شد که عاطفه شرکت فعالانه اي در توليد آن اثر نداشته باشد. زيرا يک اثر هنگامي انسان را خوشنود و شگفت زده مي کند که نتيجه ترکيبي هم ويژگيهاي انساني باشد.
نمونه برجسته چنين آثار کامل که زائيد همه ويژگيهاي انساني است، در نهج البلاغه مشاهده مي شود. همچنانکه برگهاي اين کتاب شگفت انگيز را ورق مي زني و مي خواني با امواجي سهمگين و عواطف سوزان روبرو مي شوي.
نمونه هايي از عواطف جوشان و احساسات پر حرارت علي در نهج البلاغه: «لو أحبني جبل لتهافت. [19] » اگر کوهي مرا دوست داشته باشد از هم مي پاشد، يا «فقد الا حبة غربة. [20] » از دست دادن دوستان غربت است، يا شکايتي که از دست قريش به درگاه خدا مي برد:
«اللهم اني استعديک علي قريش، فانهم قد قطعوا رحمي و اکفاء وا انائي. [21] » خدايا در برابر قريش از تو ياري مي جويم، زيرا پيوند خويشي مرا (با رسول خدا) بريدند و حقم را پايمال کردند. و يا اين سخن سوزناک سرشار از عاطف او که به هنگام دفن فاطم زهرا، خطاب به پسر عمش رسول خدا، چون نغمه اي جانسوز سر مي دهد:
«السلام عليک يا رسول الله، عني و عن ابنتک النازلة في جوارک، و السريعه اللحاق بک! قل - يا رسول الله - عن صفيتک صبري، ورق عنها تجلدي، الّا أنّ في التأسي لي بعظيم فرقتک و فادح مصيبتک موضع تعز!... اما حزني فسرمد و اما ليلي فمسهد الي ان يختار الله لي دارک التي انت بها مقيم. [22] »
اين عاطف جوشان که در زندگي امام فراوان بوده است، به هر سوي نهج البلاغه روي نهي با تو همراه مي باشد، و در کنار اين عواطف خشم و غضب نيز مي بيني، و اينها همه را مهرباني و تفقد و خوشنودي نيز همراهي مي کند.
در آنجا که به ياري برنخاستن يارانش براي پشتيباني حق، و دست ياري به هم دادن دشمنانش با جان و جنگ افزار براي پشتيباني از باطل را مي بيند، به درد مي آيد، به شکايت مي نشيند، توبيخ مي کند، به تهديد دست مي زند و به سرزنش آنان مي ايستد، و در اين حالت با شدت چون طوفان مي خروشد، و چون شير ژيان مي غرد و چون تندر در شبهاي تيره مي توفد:
«ايها الناس، المجتمعة أبدانهم، المختلفة اهواؤهم، کلامکم يوهي الصم الصلاب، و فعلکم يطمع فيکم الاعداء! [23] »
آوردن نمونه هاي بيشتري از عواطف زنده اي که خون گرم در رگهايش جريان دارد در سخنان امام، بسي دشوار است و قلم از نگارش آن ناتوان، ابراز عاطفه و احساسات راستين در رفتار و گفتار و سخنرانيهايش از جمله معيارها و مقياسهاي اساسي است، و چاره اي جز آن نداري که اين کتاب بزرگ را بگشايي، تا به رنگهاي گوناگون عاطف فرزند ابي طالب، که با نيرو و ژرفا از لابه لاي آن فواره زن است پي ببري. [24] هنر چون با عرفان و عقيده همراه شد، يا بهتر بگوييم، هنگامي که از آن دو سرچشمه گرفت به مرحله اي از کمال رسد که جز تعالي انساني، هيچ چيز ديگر را بر نمي تابد و جز تعالي روح انساني پيامد ديگري ندارد، به ويژه آنکه آفريننده آن از اسرار هستي و ناموس حاکم بر آن و سنت الهي چنان آگاه باشد که به هر سو بنگرد و هر چه بگويد و هر راهي بپويد، جز او نبيند و به زبان نياورد و به سوي جز او نرود.
سخن از نهج البلاغ علي گفتن آسان نيست، و از اين ميدان بيرون آمدن نيز آسان نمي باشد. و به دريا پا نهادن کار هر کس نيست، ليکن دل از مرواريدهاي دريا کندن از آن دشوارتر است. در پايان سخن نيز عنان قلم به سوارکار اين ميدان، جرج جرداق مي سپاريم تا حسن ختامي باشد نوشته را «نهجي براي بلاغت برگرفته از فکر و خيال و عاطفه، آياتي پيوسته به درياي ذوق فني والا تا آنگاه که انساني وجود دارد، و در وجودش خيال و فکر و عاطفه باقي است، آياتي به هم پيوسته و هماهنگ، منفجر شده به وسيل احساس آتشين و ادراک برين، برخاسته از حرارت واقعيت، و آتش حقيقت، و شوق معرفت بدانچه فراسوي اين واقعيت قرار دارد، ترکيبي است از زيبايي محتوي و شگفتي بيان را چنان با هم يکي کرده است که تعبير با هدف يا شکل با معني در هم آميخته است، آميختن گرما با آتش و پرتو با خورشيد و هوا با هوا، خوانند آن همچون کسي است که در برابر سيل خروشان و درياي موج زن و باد توفان قرار دارد، يا همچون حادثه اي طبيعي که وجودش تا هست ضروريست، عناصر آن از يکديگر جدا نمي شود تا از ميان برود و نيست گردد.
پيامي است که چنانچه زبان به کوبيدن گشايد چون طوفان در هم شکننده فرود آيد! و اگر به تهديد فساد و مفسدين ايستد آتشفشانها گردد! و چون در زمين منطق گسترش يابد و خردها و درکها را مخاطب سازد هم درها بر هر دليل و حجت مخالف بسته شود!
و آنگاه که به تأمل فراخواند سرچشم احساس و تفکر در وجودت به جوش آمده تو را بدانجا کشاند که خاطرخواه او است، و با جهان هستي بپيوندد، و همه نيروهاي کشف کننده را در درونت هماهنگ سازد. و در صورتي که به رعايت حال دعوت کند مهر پدر و منطق پدري و صدق وفاي انساني و حرارت محبتي را درمي يابي که در وجودت آغاز مي شود و به پايان نمي رسد! و اگر از روشنايي هستي و زيبايي هاي آفرينش و کمال هاي جهان با تو به سخن آيد بيگمان با مرکبي از ستارگان آسمان بر صفحه قلبت نوشته خواهد شد!
بياني است که بلاغت از بلاغت گرفته است و تنزيل از تنزيل. بياني پيوسته به کارمايه هاي بيان عرب آنچه بود و آنچه که هست، تا آنجا که يکي از ياران او دربار سخنش گفته است: فروتر از سخن آفريدگار و برتر از سخن آفريدگان! [25] »
آنچه گفته شد و نوشته آمد طرحي است ابتدايي دربار آفرينش هاي هنري در نهج البلاغه بدان اميد است که انگيزه اي باشد براي خداوندان ذوق و هنر و کاشفان در و گهر براي استخراج مرواريدها از اين درياي پهناور و رهاوردي به پيشگاه اهل نظر.
________________________________________
[1] . روائع نهج البلاغه، ص 29-31
[2] . نهج البلاغه، ط 20
[3] . آيات اول سور «قمر» و هم آيات اين سوره
[4] . از خطب 198
[5] . از خطب 185
[6] . از خطب 1
[7] . روائع، ص 26
[8] . حکمت 32
[9] . روائع ص 26
[10] . همان، ص 9-10
[11] . از خطب 165 در وصف طاووس
[12] . روائع، ص 10
[13] . از خطب 13
[14] . از خطب 128
[15] . از خطب 119
[16] . حکمت 263
[17] . حکمت 296
[18] . حکمت 38
[19] . حکمت 111 دربار سهل بن حنيف که پس از بازگشت از صفين شنيده فوت کرده است.
[20] . حکمت 65
[21] . از خطب 217
[22] . از خطب 202
[23] . از خطب 29
[24] . روائع، ص 11 تا 14
[25] . روائع، ص 31

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page