بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين بارى الخلائق اجمعين و الصلوة و السلام على عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلغ رسالاته، سيدنا و نبينا و مولانا ابى القاسم محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين. اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.
لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم (1).
روز ولادت رسول اكرم (ص) و همچنين روز ولادت امام ششم، امام صادق (ع) است. امروز براى ما شيعيان قهرا روزى است كه عيد مضاعف است چون دو عيد است، دو ولادت بزرگ در اين روز واقع شده است. ولى يك گلايه از خودمان نمى شود نكردو آن اينكه با اينكه از نظر ما از آن جهت كه مسلمان هستيم، اين روز، روز ولادت پيغمبر اكرم است، و از آن جهت كه مسلمان شيعه هستيم، روز ولادت امام صادق است، ولى ابراز احساساتى كه ما مردم شيعه در اين روز به خرج مى دهيم نه با ابراز احساساتى كه مسيحيان در ولادت مسيح به خرج مى دهند برابرى مى كند (و بلكه تناسب هم ندارد) و نه با ابراز احساساتى كه دنياى تسنن در همين روزها به مناسبت ولادت رسول اكرم مى كند. مى دانيد كه دنياى مسيحيت، در ولادت مسيح، چندين روز عيد رسمى خود را مى گيرد به طورى كه آثارش در ميان ما مسلمين هم ظاهر مى شود، و دنياى تسنن هم طولانى ترين عيدى كه براى خود مى گيرد كه تقريبا با عيد نوروز ما ايرانيها برابرى مى كند، همان ولادت رسول اكرم است كه تعطيل چند روزه دارند و عيد چند روزه است. البته آنها روز دوازدهم ربيع الاول يعنى پنج روز قبل از روز هفدهم را كه ما عيد مى گيريم روز ولادت رسول اكرم مى دانند، ولى عيد آنها از روز دوازدهم هم شروع مى شود و ظاهرا تا پنج روز بعد از هفدهم ادامه پيدا مى كند. آنچه براى ما عيد نوروز يعنى يك عيد عمومى طولانى است، در دنياى تسنن همان ايام ولادت رسول خداست. ولى در ميان ما شيعيان كه عرض كردم اين گله را از خودمان نمى شود نكرد - ولادت رسول خدا مىآيد و مى گذرد و بسيارى از مردم ما احساس نمى كنند كه چنين روزى هم بر آنها گذشت. و اگر تنها، مسئله تعطيل رسمى و تعطيل شدن بانكها و بيكار شدن كارمندان ادارى نبود، اساسا كوچكترين احساسى در جامعه ما رخ نمى داد، با اينكه عيد مضاعف است. حالا اسم اين را چه مى شود گذاشت، من نمى دانم.
امروز من قصد دارم يك بحث خيلى مختصر درباره تاريخچه رسول اكرم در حدى كه براى جوانان دانش آموز و احيانا بعضى دانشجويان كه در اين زمينه اطلاعات كمى دارند مفيد باشد بكنم، بعد سخن خودم را اختصاص بدهم به قسمتى از كلمات رسول اكرم و تفسير بعضى از سخنان آن بزرگوار.
ولادت و دوران كودكى
ولادت پيغمبر اكرم به اتفاق شيعه و سنى در ماه ربيع الاول است، گو اينكه اهل تسنن بيشتر روز دوازدهم را گفته اند و شيعه بيشتر روز هفدهم را، به استثناى شيخ كلينى صاحب كتاب كافى كه ايشان هم روز دوازدهم را روز ولادت مى دانند. رسول خدا در چه فصلى از سال متولد شده است؟ در فصل بهار. در السيرة الحلبية مى نويسد: ولد فى فصل الربيع در فصل ربيع به دنيا آمد. بعضى از دانشمندان امروز حساب كرده اند تا ببينند روز ولادت رسول اكرم با چه روزى از ايام ماههاى شمسى منطبق مى شود، به اين نتيجه رسيده اند كه دوازدهم ربيع آن سال مطابق مى شود با بيستم آوريل، و بيستم آوريل مطابق است با سى و يكم فروردين. و قهرا هفدهم ربيع مطابق مى شود با پنجم ارديبهشت. پس قدر مسلم اين است كه رسول اكرم در فصل بهار به دنيا آمده است حال يا سى و يكم فروردين يا پنجم ارديبهشت. در چه روزى از ايام هفته به دنيا آمده است؟ شيعه معتقد است كه در روز جمعه به دنيا آمده اند، اهل تسنن بيشتر گفته اند در روز دوشنبه. در چه ساعتى از شبانه روز به دنيا آمده اند؟ شايد اتفاق نظر باشد كه بعد از طلوع فجر به دنيا آمده اند، در بين الطلوعين.
تاريخچه رسول اكرم، تاريخچه عجيبى است. پدر بزرگوارشان عبدالله بن عبدالمطلب است. او پسر بسيار رشيد و برازنده اى است كه حالا داستان آن مسئله نذر ذبحش و اين حرفها بماند. عبدالله جوان، جوانى بود كه در همه مكه مى درخشيد. جوانى بود بسيار زيبا، بسيار رشيد، بسيار مؤدب، بسيار معقول كه دختران مكه آرزوى همسرى او را داشتند. او با مخدره آمنه دختر وهب كه از فاميل نزديك آنها به شمار مىآيد، ازدواج مى كند. در حدود چهل روز بيشتر از زفافش نمى گذرد كه به عزم مسافرت به شام و سوريه از مكه خارج مى شود و ظاهرا سفر، سفر بازرگانى بوده است. در برگشتن مى آيد به مدينه كه خويشاوندان مادر او در آنجا بودند، و در مدينه وفات مى كند. عبدالله در وقتى وفات مى كند كه پيغمبر اكرم هنوز در رحم مادر است. محمد (ص) يتيم به دنيا مىآيد يعنى پدر از سرش رفته است. به رسم آنوقت عرب، براى تربيت كودك لازم مى دانستند كه بچه را به مرضعه بدهند تا به باديه ببرد و در آنجا به او شير بدهد. حليمه سعديه (حليمه، زنى از قبيله بنى سعد) از باديه مىآيد به مدينه كه آن هم داستان مفصلى دارد. اين طفل نصيب او مى شود كه خود حليمه و شوهرش داستانها نقل مى كنند كه از روزى كه اين كودك پا به خانه ما گذاشت، گويى بركت، از زمين و آسمان بر خانه ما مى باريد. اين كودك تا سن چهار سالگى دور از مادر و دور از جد و خويشاوندان و دور از شهر مكه، در باديه در ميان باديه نشينان، پيش دايه زندگى مى كند. در سن چهار سالگى او را از دايه مى گيرند. مادر مهربان، اين بچه را در دامن خود مى گيرد. شما حالا آمنه را در نظر بگيريد، زنى كه شوهرى محبوب و به اصطلاح شوهر ايدهآلى داشته است به نام عبدالله كه آن شبى كه با او ازدواج مى كند به همه دختران مكه افتخار مى كند كه اين افتخار بزرگ نصيب من شده است. هنوز بچه در رحمش است كه اين شوهر را از دست مى دهد. براى زنى كه علاقه وافر به شوهر خود دارد، بديهى است كه بچه براى او يك يادگار بسيار بزرگ از شوهر عزيز و محبوبش است، خصوصا اگر اين بچه پسر باشد. آمنه تمام آرزوهاى خود در عبدالله را، اين كودك خردسال مى بيند. او هم كه ديگر شوهر نمى كند. جناب عبدالمطلب پدر بزرگ رسول خدا، علاوه بر آمنه، متكفل اين كودك كوچك هم هست. قوم و خويشهاى آمنه در مدينه بودند. آمنه از عبدالمطلب اجازه مى گيرد كه سفرى براى ديدار خويشاوندانش به مدينه برود و اين كودك را هم با خودش ببرد. همراه كنيزى كه داشت به نام ام ايمن با قافله حركت مى كند. مى رود به مدينه ديدار دوستان را انجام مى دهد. (سفرى كه پيغمبر اكرم در كودكى كرده، همين سفر است كه در سن پنج سالگى، از مكه رفته به مدينه.) محمد (ص) با مادر و كنيز مادر بر مى گردد. در بين راه مكه و مدينه، در منزلى به نام ابواء كه الان هم هست، مادر او مريض مى شود، به تدريج ناتوان مى گردد و قدرت حركت را از دست مى دهد. در همان جا وفات مى كند. اين كودك خردسال مرگ مادر را در خلال مسافرت، به چشم مى بيند. مادر را در همانجا دفن مى كنند و همراه ام ايمن، اين كنيز بسيار بسيار با وفا - كه بعدها زن آزاد شده اى بود و تا آخر عمر خدمت رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين را از دست نداد، و آن روايت معروف را حضرت زينب از همين ام ايمن روايت مى كند، و در خانه اهل بيت پيامبر پيرزن مجلله اى بود بر مى گردد به مكه. تقريبا پنجاه سال از اين قضيه گذشته بود، حدود سال سوم هجرت بود كه پيغمبر اكرم در يكى از سفرها آمد از همين منزل ابواء عبور كند، پائين آمد. اصحاب ديدند پيغمبر بدون اينكه با كسى حرف بزند، به طرفى روانه شد. بعضى در خدمتش رفتند تا ببينند كجا مى رود. ديدند رفت و رفت، به نقطه اى كه رسيد، در آنجا نشست و شروع كرد به خواندن دعا و حمد و قل هو الله و... ولى ديدند در تأمل عميقى فرو رفت و به همان نقطه زمين توجه خاصى دارد و در حالى كه با خودش مى خواند كم كم اشكهاى نازنينش از گوشه چشمانش جارى شد. پرسيدند: يا رسول الله! چرا مى گرييد؟ فرمود: اينجا قبر مادر من است، پنجاه سال پيش من مادرم را در اينجا دفن كردم.
عبدالمطلب ديگر بعد از مرگ اين مادر، تمام زندگيش شده بود رسول اكرم، و بعد از مرگ عبدالله و عروسش آمنه، اين كودك را فوق العاده عزيز مى داشت و به فرزندانش مى گفت كه او با ديگران خيلى فرق دارد، او از طرف خدا آينده اى دارد و شما نمى دانيد. وقتى كه مى خواست از دنيا برود، ابوطالب كه پسر ارشد و بزرگتر و شريفتر از همه فرزندان باقيمانده اش بود ديد پدرش يك حالت اضطرابى دارد. عبدالمطلب خطاب به ابوطالب گفت: من هيچ نگرانى از مردن ندارم جز يك چيز و آن، سرنوشت اين كودك است. اين كودك را به چه كسى بسپارم؟ آيا تو مى پذيرى؟ تعهد مى كنى از ناحيه من كه كفالت او را به عهده بگيرى؟ عرض كرد: بله پدر! من قول مى دهم، و كرد. بعد از آن، جناب ابوطالب، پدر بزرگوار اميرالمؤمنين على (ع) متكفل بزرگ كردن پيغمبر اكرم بود.
مسافرتها
رسول اكرم، به خارج عربستان فقط دو مسافرت كرده است كه هر دو قبل از دوره رسالت و به سوريه بوده است. يك سفر در دوازده سالگى همراه عمويش ابوطالب، و سفر ديگر در بيست و پنج سالگى به عنوان عامل تجارت براى زنى بيوه به نام خديجه كه از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج كرد. البته به بعد از رسالت، در داخل عربستان مسافرتهايى كرده اند. مثلا به طائف رفته اند، به خيبر كه شصت فرسخ تا مكه فاصله دارد و در شمال مكه است رفته اند، به تبوك كه تقريبا مرز سوريه است و صد فرسخ تا مدينه فاصله دارد رفته اند، ولى در ايام رسالت از جزيرة العرب هيچ خارج نشده اند.
شغلها
پيغمبر اكرم چه شغلهايى داشته است؟ جز شبانى و بازرگانى، شغل و كار ديگرى را ما از ايشان سراغ نداريم. بسيارى از پيغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانى مى كرده اند (حالا اين چه از الهى اى دارد، ما درست نمى دانيم) همچنانكه موسى شبانى كرده است. پيغمبر اكرم هم قدر مسلم اين است كه شبانى مى كرده است. گوسفندانى را با خودش به صحرا مى برده است، رعايت مى كرده و مى چرانيده و بر مى گشته است. بازرگانى هم كه كرده است. با اينكه يك سفر، سفر اولى بود كه خودش مى رفت به بازرگانى (فقط يك سفر در دوازده سالگى همراه عمويش رفته بود). آن سفر را با چنان مهارتى انجام داد كه موجب تعجب همگان شد.
ضميمه1: تاريخچه زندگانى پيامبر (ص) و تحليل سخنانى از آن حضرت
- بازدید: 6100