اولا، از قديمترين ايام، مفسران اسلامى كلمه امى و اميون را سه جور تفسير كرده اند و لااقل احتمالات سه گانه اى درباره آن ذكر كرده اند. مفسران اسلامى بر خلاف ادعاى آقاى دكتر سيد عبداللطيف فقط به يك معنى نچسبيده اند.
ثانيا، هيچ كس نگفته است كه كلمه امى به معنى نوزاد چشم و گوش بسته است كه معنى ضمنى آن كسى باشد كه نمى تواند بخواند و بنويسد. اين كلمه اساسا در مورد نوزاد به كار نمى رود، در مورد بزرگسالى به كار مى رود كه از لحاظ فن خواندن و نوشتن به حالتى است كه از مادر زاده شده است، به اصطلاح علماى منطق مفهوم (عدم و ملكه) دارد. منطقيين اسلامى همواره اين كلمه را به عنوان يكى از مثالهاى عدم و ملكه در كتب منطق ذكر مى كرده اند.
ثالثا، اينكه مى گويد يكى از معانى اين كلمه اين بوده كه با متنهاى قديم سامى آشنايى نداشته باشد، صحيح نيست. آنچه از اقوال قدماى مفسرين و اهل لغت استفاده مى شود اين است كه اين كلمه در حالت جمع (اميين) به مشركين عرب گفته مى شده است در مقابل اهل كتاب، به اين علت كه غالبا مشركين عرب بى سواد بودند، و ظاهرا اين عنوان تحقير آميز را يهوديان و مسيحيان به آنها داده بودند.
ممكن نيست مردمى فقط به خاطر اينكه با زبان و كتاب مخصوصى آشنايى ندارند ولى به زبان خودشان بخوانند و بنويسند به آنها (اميين) گفته شود، زيرا به هر حال ريشه اين كلمه بنابراين تفسير نيز كلمه (ام) يا (امت) است و مفهوم باقى بودن به حالت اولى و مادرزادى را مى رساند.
و اما علت اينكه اين كلمه از ريشه ام القرى شناخته نشده است با اينكه به صورت احتمال همواره آن را ذكر مى كرده اند، اشكالات فراوانى است كه در اين معنى وجود داشته است و قبلا بيان شد.
پس تعجب اين دانشمند هندى بيجاست.
مؤيد اين مدعا اين است كه در برخى استعمالات ديگر اين كلمه كه در روايات يا تواريخ ضبط شده است مفهومى جز (درس ناخوانده) ندارد. در بحار الانوار جلد 16 چاپ جديد صفحه 119 مى نويسد از خود پيغمبر اكرم روايت شده است:
نحن امة امية لا نقرء و لا نكتب.
ما قومى امى هستيم كه نه مى خوانيم و نه مى نويسيم.
ابن خلكان در جلد 4 تاريخ خود ذيل احوال محمد بن عبدالملك معروف به (ابن الزيات) وزير معتصم و متوكل مى نويسد:
(وى قبلا جزء دبيران معتصم خليفه عباسى بود و وزارت را احمد بن شاذى بصرى به عهده داشت. روزى نامه اى براى معتصم رسيد و وزير آن نامه را براى خليفه قرائت كرد. در آن نامه كلمه (كلاء) آمده بود. معتصم كه از معلومات بهره اى نداشت از وزير پرسيد: كلاء چيست؟ وزير هم نمى دانست. معتصم گفت: (خليفة امى و وزير عامى) يعنى خليفه اى درس نخوانده و وزيرى جاهل. آنگاه گفت بگوييد يكى از دبيران بيايد. ابن الزيات حاضر بود و آمد. اين كلمه را با چند كلمه ديگر كه قريب المعنى بودند معنى كرد و تفاوت آنها را گفت. همين امر مقدمه وزارت ابن الزيات شد).
معتصم كه به لغت عامه سخن مى گفته است، از كلمه (امى)، درس ناخوانده قصد كرده است. نظامى مى گويد:
احمد مرسل كه خرد خاك اوست
امى گويا به زبان فصيح
همچو الف راست به عهد وفا
-------------------------------------
استاد شهيد مرتضي مطهري