1- درآمد سخن
قلمرو دين و گسترهي شريعت، يكي از مهمترين مسائل در حوزهي فلسفهي دين و كلام جديد است كه دغدغههاي اجتماعي در نظامهاي اجتماعي و ديني را پاسخ ميدهد و با استمداد از روششناسي صحيح دينپژوهي، دامنهي دين در عرصههاي گوناگون علوم طبيعي، انساني، فلسفي و عرفاني را مشخص ميسازد. منابع دين اسلام به ويژه سنت علوي، به پرسشهاي اين مسئله پاسخ ميدهد و قلمرو حداقلي يا حداكثري دين در حوزههاي مذكور را تبيين مينمايد. فرضيهي نگارنده اين است كه سنت علوي علاوه بر مسائل اخروي، فردي و روحي به مسائل دنيوي، اجتماعي و مادي نيز پرداخته و در دامنهي برخي از اين پرسشها به صورت حداقلي و در پارهاي ديگر به شكل حداكثري پاسخ داده است. بنابراين، نميتوان قلمرو دين در سنت علوي را به امور اخروي محدود ساخت و يا اين كه با اعراض از عقل و تجربه، تمام نيازهاي خُرد و كلان آدميان را بدان مستند كرد.
طرح مسئلهي قلمرو دين در سنت علوي از زواياي گوناگون تئوريك و كاربردي براي جامعهي علوي ضروري مينمايد؛ توضيح مطلب اين كه تعيين گسترهي شريعت، ساختار توزيع قدرت در جامعه و نظام سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي را مشخص ميسازد و محدودهي دخالت عقل جمعي و آرا مردم را در كنار اوامر و نواهي الهي تعيين ميكند؛ به عبارت ديگر، تشخيص دامنه دين در عرصههاي مختلف، منطقة الفراغي را براي فعاليت مردم بازگو مينمايد. اين مطلب، ضرورت كاربردي بحث از قلمرو دين را روشن ميسازد.
تعيين تكليف مسئلهي رابطهي علم و دين و تعارض ظاهري گزارههاي علمي با گزارههاي ديني، وابستگي زيادي به تعيين قلمرو دين دارد؛ زيرا چه بسا، گزارهاي جزء متون ديني بوده و تعارض با علم داشته باشد وليكن در دامنه و قلمرو دين نگنجد و تعارض اين دو حوزه، منتفي گردد.
و همچنين چند روشي بودن علوم به ويژه علوم انساني و پذيرش مقولهاي به نام علم ديني نيز ضرورت بحث قلمرو دين را مضاعف مينمايد. توضيح اين ضرورت، نياز به مباحث گسترده در فلسفهي علم و فلسفهي دين دارد. امروزه، بسياري از فيلسوفان بر اين باورند كه ميتوان از علم ديني و علم سكولار سخن گفت و از نقش باورهاي ديني در فرآيند تحقيقات علمي دم زد. در اين صورت، تعيين قلمرو دين در حوزهي قلمرو علوم ديني و تمايز آنها از علوم سكولار، نقش به سزايي دارد(1).
2- تعريف واژگان
دو واژهي اساسي در اين مسئله عبارتند: از واژهي «قلمرو» و واژهي «دين».
دين در لغت، به معناي اطاعت، جزا، خضوع، تسليم و مانند اينها است.(2) و در اصطلاح متكلمان و عارفان و حكيمان مشرق و مغرب زمين از تعاريف گوناگون ماهوي، غايت انگارانه، دين دارانه، كاركردگرايانه، روانشناختي و جامعهشناختي و تركيبي برخوردار است. واژهي دين در قرآن بيش از نود بار در معاني جزا و پاداش و اطاعت و بندگي و سلطنت و شريعت و قانون و ملت و تسليم و اعتقادات به كار رفته است.(3) و در روايات نيز به معناي ايمان، يقين، حُب و بغض قلبي، عزت، نور، حيات، اخلاق حَسَن و مانند اينها استعمال شده است.(4)
منظور امام علي(ع) از دين حق، اسلام است؛ يعني تسليم در برابر حق تعالي، و مصداق حقيقي تسليم، همانا دين اسلام است. به گفتهي امير كلام، «اسلام، دين خداوندي است كه آن را براي خود برگزيد و با ديدهي عنايت پروراند. پس اسلام را بزرگ بشماريد. از آن پيروي كنيد. حق آن را ادا نماييد و در جايگاه شايستهي خويش قرار دهيد».(5)
«اسلام، همان تسليم در برابر خدا است و تسليم، همان يقين داشتن؛ و يقين، اعتقاد راستين؛ و باور راستين، همان اقرار درست؛ و اقرار درست، انجام مسئوليتها؛ و انجام مسئوليتها، همان عمل كردن به احكام دين است.»(6)
«پس هر كس جز اسلام، ديني را انتخاب كند، به يقين، شقاوت او ثابت، و پيوند او با خدا قطع شده و سقوطش سهمگين خواهد بود،(7) بنابراين، دين حق در اين نوشتار به معناي اسلام در نظر گرفته شده و منابع شناخت آن نيز عقل و كتاب و سنت است كه البته نگارنده در تعيين قلمرو دين اسلام، قصد دارد تا از ديدگاه سنت علوي بدان بنگرد و آن را مورد كاوش قرار دهد».
بحث قلمرو دين به دو دليل به دين اسلام منحصر شده است:
نخست آن كه در اين نوشتار، تعيين قلمرو دين در سنت علوي بررسي ميشود و در سنت علوي، دين حق به معناي دين اسلام گرفته شده است. دوم اين كه گرچه ميتوان از قلمرو دين به عنوان قلمرو مطلق دين با روش برونديني سخن گفت، ولي اوّلاً اين رهيافت، راه به جايي نميبرد؛ زيرا ارايهي تصوير جامع و مانع از مطلق اديان موجود ميسّر نيست و تصوير صحيح از دين حق نيز همان دين اسلام است؛ ثانياً عنوان تحقيق، قلمرو دين در سنت علوي است پس بايد حتماً با روش درونديني اين بحث دنبال گردد.
واژهي قلمرو در اين نوشتار، به همان مفهوم متعارف يعني گستره، دامنه، حدود و ثغور به كار رفته و قلمرو دين نيز به معناي گستره و محدوده دين اسلام در حوزههاي گوناگون علوم استعمال شده است.
3- روششناسي قلمرو دين در سنت علوي
تبيين روش پژوهش در مسئلهي قلمرو دين، محققان را از خطا و انحراف باز ميدارد؛ بنابراين، در به كارگيري روش درونديني يا برونديني و يا جمع آن دو لازم است شيوهي معيني گرفته شود. مراد ما از روش پژوهش، به كارگيري طريقهي منظم تحقيق و فرآيند معيني جهت دستيابي به دستآوردهاي پژوهشي است. و مقصود از پژوهش، تلاش براي شناخت اين واقعيت است كه دامنهي دين در عرصههاي مختلف چه مقدار است؟
پارهاي از محققان در جريان فرايند كشف گسترهي شريعت، تنها از روشهاي برونديني بهره جستهاند و با مراجعه به روش تعقلي يا تجربي و يا كاركردگرايي، به پرسشهاي اين حوزه پاسخ دادهاند و گروه ديگري، تنها به روش درون ديني و كتاب و سنت بسنده نمودهاند. متفكران و دينپژوهان نسبت به عقل نيز از سه رويكرد گوناگون برخوردارند. گروهي خردباوران افراطياند كه به زعم خود، دين را اسطوره و خيالانديشي معرفي كردهاند و هرگونه انتظار از دين را منتفي ساختهاند و بر اين باورند كه عقل، در رفع تمام حاجتهاي انساني توانا است. نهضت روشنگري در قرن هيجدهم و نوزدهم ميلادي بر اين ادعا بانگ زده و بر حاشيه نشاندن دين فتوا دادند.(8)
پارهاي از مورخان، چنين انديشهاي را به زكرياي رازي (251 - 313 ق) نيز نسبت دادهاند.(9) در غرب نيز كساني چون جان لاك، ديويد هيوم، كانت، ولتر و روسو اين طريقت را طي نمودند. رويكرد ديگر عقلگرايان افراطي در پيروان مكتب اعتزال ظاهر است كه عليرغم جولان دادن به عقل در حوزهي اعتقادات، از آموزههاي ديني در حوزهي فروعات غفلت نكردند؛ ولي در تأويل آموزههاي اعتقادي نيز گرفتار افراط شدند.
گروه ديگر، خردستيزان افراطياند كه با نفي هرگونه رابطه ميان دينورزي و خردورزي، شرط پذيرش دين را كنار نهادن عقل دانستهاند. اين دسته شعارشان اين است كه «در پي آن مباش كه بفهمي تا ايمان آوري».(10)
ايمانگرايان در ميان مسيحيان مانند پاسكال، ويتگنشتاين و كييركگارد و نيز نصگرايان و اهل حديث در ميان مسلمانان مانند احمد بن حنبل، ابن تيميه و تا حدودي اخباريون از اين طايفهاند.(11)
سومين گروه، خردباوران معتدلاند كه به حريم عقل به عنوان نيروي ادراكي احترام ميگذارند و آن را منبع استنباط احكام و معارف ميدانند و با حجيت عقل به حجيت شرع و محدوديت عقل پي ميبرند و به نقش دين در هدايت عقل اعتراف ميكنند و عليرغم پذيرش لغزشهاي عقل و ناتواني آن در كشف فروعات و جزئيات، عقل را مفتاح و مصباح دين ميدانند.
اين طايفه، ناسازگاري واقعي ميان دليل شرعي قطعي و دليل عقلي قطعي را نميپذيرند و در صورت تعارض، قطع را بر ظن مقدم ميدارند. در سنت علوي نيز عقلگرايي اعتدالي مشهود است. و در كنار اين مدل عقلگرايي نسبت به روش تجربي و شهودي و وحياني تأكيد ميورزد. و اينك از مدرسهي اميرمؤمنان علي(ع) در تبيين روششناسي قلمرو دين بهره ميگيريم.
حضرت علي(ع) دربارهي قلمرو تجربه، از محدوديت تجربهي حسي سخن ميگويد و عليرغم حضور حق تعالي در عمق رازهاي پنهان، ديدگان را از ديدهوري او ناتوان ميداند. و تأكيد ميكند كه بر ويژگيهاي الهي پردهي پنداري فرو نيفتد و جستار هيچ قلبي در فهم چگونگياش به پايان نرسد. بر ساحتش تجزيه و تبعيض را راهي نباشد و چشم و دلها را توان احاطه يافتن بر او نيست. اميرمؤمنان در ساحتهاي ديگري از كلامش به تجربهي حقايقِ برتر توسط حواس باطني اشاره ميكند و درك روشنايي وحي را نيز از اين طريق جويا ميشود. قدرت عقلاني را از درك حسي قويتر ميداند، و ميفرمايد: هرگز انديشهي خردمندانه را نميتوان با ديدن چشم و شناخت جسمي برابر دانست؛ چه بسا كه چشمها به صاحب خود دروغ بگويند. اما آن كه از عقل راه بجويد، عقل به او خيانت نخواهد كرد.
علي(ع) با وجود اين، تجربه را ارزشمند دانسته و آن را شرط رهبري و مديريت و از عوامل رشد فرهنگي و راز موفقيت ميداند. تجارب تاريخي را پشتوانهي سنتهاي صحيح و ثروتي ناشناخته معرفي ميكند و نسبت به بهرهگيري از تجارب ديگران توصيه مينمايد. و غفلت و وابستگيهاي مادي را از موانع بهرهگيري از تجربه ميداند.(12)
امام علي(ع) در نامه به مالك اشتر چنين سفارش ميكند:
«كارگزاران دولتي را از ميان مردمي با تجربه و با حيا و از خاندانهاي پاكيزه و باتقوي كه در مسلماني سابقهي درخشاني دارند، انتخاب كن».(13) و نيز در اهميت تجربه ميفرمايد:
«آن كس كه از آزمايشها و تجربههاي خدادادي سودي نبرد، از هيچ پند و اندرزي سود نخواهد برد و كوتهفكري دامنگير او خواهد شد.»(14) «حفظ و به كارگيري تجربه، رمز پيروزي است.»(15) «همانا بدبخت كسي است كه از عقل و تجربهاي كه نصيب او شده، محروم ماند.»(16)
تا اين جا روشن شد كه تجربه با معاني مختلفش يعني ادراك حسي، تجربهي عرفي و اجتماعي و تجربهي مهارتي عليرغم محدوديتش نسبت به درك همهي حقايق، به ويژه ذات اقدس اله، از اعتبار خوبي برخوردار است و امام علي(ع) ناسازگاري ميان دين و تجربه را نميپذيرد. همين ارزش و اعتبار نيز به خِرد آدمي داده شده است. عقل، ابزار دورانگذار از جاهليت به بعثت است و فلسفهي بعثت، راز شكوفايي خِرد.(17)
شارع مقدس، براي حفظ خِرد، ترك ميگساري را رقم زد(18). خِرد، ثروتي مقايسهناپذير است و ميان عقل و ايمان، رابطهاي تنگاتنگ وجود دارد. امير كلام از ارزشمندي عقل در ساحتهاي گوناگون فلسفي، عرفاني، اخلاقي، سياسي، اقتصادي و مديريتي سخن گفته و مايه نگرفتن از آن را باعث شكست انسان در عرصههاي مذكور ميداند. با وجود اين، لغزش عقل را نيز گوشزد ميكند و از خوابآلودگي خِرَد، به خدا پناه ميبرد و محدوديت دامنهي شناخت عقلاني را مكرر هشدار ميدهد و ميفرمايد: «پس در مسائلي كه نگاه به ژرفايش راه نيابد و انديشهها در آن نفوذ نكند، رأي خويش را به كار مگير».
و نيز ميفرمايد: «تو نيز، به همان كه حوزهي فهم تو است، بسنده كن و با ميزانهاي عقلي خود، خداي را مسنج؛ وگرنه از تباه شدگاني». حضرت علي(ع) آرزو، هوسزدگي، وابستگيهاي مادي، وابستگيهاي گروهي، خودمحوري، بحران و تشنج، رفاه زدگي، آز، فقر، معاشرت با نابخردان را از آفات عقل ميشمارد و مردم را از اين امور پرهيز ميدارد.(19) اميرمؤمنان در باب اهميت عقل ميفرمايد: سرمايهاي از عقل سودمندتر نيست و عقلي چون دورانديشي نـيست(20) و بزرگترين فقر، بيخردي است(21). عـقل تو را كـفايت كند كـه راه گـمراهي را از رستـگـاري نشانت دهد.(22)
مطلب حايز اهميت اين است كه عقل جهت نجات از آفتها و آسيبها، به قلب حاجتمند است حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد: «عاقل با چشم دل سرانجام كار را مينگرد.»(23) «خوشا به حال كسي كه قلبي سالم دارد و خداي هدايتگر را اطاعت ميكند.»(24)
وليكن شرط سلامتي دل نيز تقوا و ترس از خداست. و »همانا تقوي و ترس از خدا داروي بيماري دلها، روشنايي قلبهاي شما است.»(25) «كسي كه پرهيزكاري او اندك است، دلش مرده و آن كه دلش مرده باشد، در آتش جهنم سقوط خواهد كرد.»(26)
تا اين جا، روششناسي دينپژوهي و قلمروشناسي دين و اعتبار حس و تجربه و عقل در كنار دين و وحي از منظر امير كلام روشن گرديد؛ ولي نكتهي مهم ديگر كه بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه حضرت غير از بهره گرفتن از اين روشها در تعيين قلمرو دين، از چه راههايي بهره گرفته است. به عبارت ديگر، محققان در شناخت قلمرو دين در سنت علوي از چه راههايي بايد استفاده نمايند؟ به نظر نگارنده، در تشخيص گسترهي شريعت از منظر سنت علوي ميتوان از راههايي مانند تعيين فلسفهي بعثت پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگيهاي قرآن و سنت، گسترهي دين در عرصههاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و غيره بهره گرفت.
4- پيش فرضهاي قلمرو دين
مسئلهي قلمرو دين، همانند هر مسئلهي كلامي و غيركلامي ديگر، مبتني بر پيش دانستههايي است كه خوانندگان بايد بدان توجّه داشته و اثبات آنها را در موضع ديگري جويا باشند. و اينك به مهمترين پيشدانستهها اشاره ميكنيم:
1. متون ديني علوي بر اساس فرايند وضع و اقتران لفظ و معنا، بر معاني عصر نزول دلالت دارند و اين دلالتها در عصر حاضر دست يافتنياند؛ بنابراين، سنت علوي، ناطق است نه صامت و بر مقصود الهي نيز دلالت دارد.
2. فهم متون علوي، مبتني بر پيش دانستههاي استخراجي و استفهامي است. پيشدانستههاي استخراجي همانند طناب و چرخ چاه كه در استخراج آب چاه به انسان تشنه مدد ميرسانند، فهمنده را ياري ميكنند. قواعدي مانند ادبيات عرب و قوانين زبانشناختي به مفسِّر كمك ميكنند تا معنا و محتوا را از متون ناطق استخراج نمايند. پيشدانستههاي استفهامي و پرسشي عبارتند از پرسشهاي جديدي كه فرا روي مفسِّر ظاهر ميشوند و مفسّر تلاش ميكند تا پاسخ اين پرسشها را از متون ديني استخراج نمايد؛ يعني پرسشها را از بيرون متن به دست ميآورد ولي پاسخها را از درون متن جويا ميشود.(27) مفسران كلام علوي اگر به جاي پيشفرضهاي استخراجي و استفهامي از پيشفرضهاي تحميلي استفاده كنند، در قلمرو دين، اسير تأويل و تفسير به رأي ميشوند.
3. مفسّر متون علوي بايد تلاش كند تا از پيشدانستههاي تحميلي و تطبيقي، پرهيز نمايد تا معناي متن را اصطياد كند، و اين امر نيز امكانپذير است.
4. فهم متون علوي ذومراتب است؛ يعني از مدلول مطابقي و مدلولهاي التزامي در طول مدلول مطابقي برخورداراست.
5. اصل عقلايي و اولي در فهم الفاظ و كلمات و جملات متون علوي، شناختاري بودن آنها است؛ يعني اوّلاً متون ديني علوي معنا دارند؛ ثانياً بر معناي شناختاري دلالت ميكنند، يعني از واقع و نفس الامر حكايت ميكنند؛ ثالثاً اگر معناي سمبليك و نمادين يا اسطورهاي و در يك كلام، غيرشناختاري داشته باشند، بايد با قرينهي قطعي ثابت گردد. حكمت الهي كه در صدد هدايت انسانها است نيز اقتضا ميكند كه طبق زبان، روش و اصول محاورهي اين عقلا، با مخاطبان سخن بگويد.
6. الفاظ ديني و علوي با مدلول سمانتيكي و معناي لفظي ارتباط دارند. مدلول سمانتيكي يك لفظ، همان چيزي است كه با عنوان «مسما» معرفي ميگردد. بنابراين، معنا، چيزي جز مدلول و محكي لفظ نيست و آن مدلول غير از مصداق و كاركرد معنا است؛ بلكه يك تصور ذهني است كه براي عالمان به وضع لفظ و معنا آشنا است. اين تصور و ماهيت ذهني، مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست پس مدلول الفاظ امام علي(ع)، مصداق يا تصور ذهني مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست؛ بلكه معناي ذهني بدون قيد ذهني و خارجي است. اگر مصداق يا معناي ذهني به قيد خارجي، مدلول الفاظ باشد، قلمرو ديني از كلام علي(ع) به دست ميآيد كه براي دنياي امروز ما مفيد نخواهد بود.
7. منطق صحيح فهم سنت علوي اقتضا ميكند كه به مباني تفسير، قواعد تفسير، شرايط مفسّر، علوم مورد نياز تفسير، شيوه و مراحل تفسير توجّه شود؛ زيرا بدون داشتن معيارهايي روشن در باب شيوه تفسير متون علوي، نميتوان قلمرو دين را تعيين كرد.
8. وقتي گفته ميشود روش فهم سنت علوي، روش محاورهي عقلايي است. اين بدان معنا نيست كه ظرافتها و دقايق از آموزههاي سنت علوي به دست نيايد. زيرا اين ظرافتها، از مدلولهاي التزامي آموزههاي علوي اصطياد ميشوند و مدلولهاي التزامي نيز در طول مدلول مطابقي كلام قرار دارند و مدلول مطابقي نيز با روش عرفي قابل اصطياد است.
9. همچنان كه فهمها و مدلولهاي سنت علوي به مطابقي و التزامي تقسيم پذيرند، تفسيرهاي سنت علوي به ظني و يقيني نيز انشعاب مييابند؛ بنابراين، در تعيين قلمرو دين در سنت علوي بايد به اين طبقه بندي نيز توجّه داشت.
10. دين، مجموعهاي از گزارههايي است كه به ابعاد و زواياي گوناگون زندگي بشر نظر دارند. از اين رو، برخي از گزارههاي ديني، جنبهي اخباري و پارهاي، جنبهي انشايي دارند و گزارههاي اخباري كه معناي شناختاري دارند، به گزارههاي اعتقادي و تاريخي و معرفتي و گزارههاي انشايي به اخلاقي و فقهي و حقوقي انشعاب مييابند. برخي از اين گزارهها به اعمال فردي و يا اجتماعي و دستهي ديگر به اعمال جوارحي و ظاهري يا جوانحي و باطني مربوط ميشوند.
11. برخي براي تعيين قلمرو دين، از عنصر گوهر و صدف دين بهره ميگيرند و دين را به دو ساحت ذاتي و عرضي يا گوهر و صدف منشعب ميسازند و امور عرضي دين را به امور موقتي، محلي و تغييرپذيري تعريف نموده و بسياري از تصورات و تصديقات و آموزههاي شارع، حوادث تاريخي در كتاب و سنت، پرسشهاي مؤمنان و مخالفان و پاسخهاي وارده بر آنها، احكام فقهي و شرايع را عرضي دين و منحصر به زمان پيامبر و امام دانستند و گوهر دين را در بندگي خدا و سعادت اخروي و حفظ مقاصد شريعت منحصر ساختند.(28)
نگارنده در تعيين قلمرو دين در سنت علوي، با اين پيشفرض سخن نميگويد و اصولاً گوهر و صدف، بدين معنا را نميپذيرد؛ گرچه پارهاي از آموزههاي ديني، مقدمهي آموزههاي ديگرند و ليكن آنها، مقدمه در حدوث و بقايند و بنابراين تغييرات آنها همانند جا به جايي احكام ثانوي و حكومتي و اولي است و هيچگاه تغيير دايمي در شريعت اسلام جاري نيست؛ مگر آن كه دليل ديني بر نسخ آموزهي ديني دلالت نمايد. حال، اگر پيشفرض برخي از روشنفكران معاصر پذيرفته شود و بخش اعظمي از دين، به عنوان عرضيات دين شمرده شود، به ناچار در قلمرو دين، به دين حداقلي سوق مييابيم، ولي اگر اين پيشفرض را نپذيريم، ميتوانيم فرضيهي نگارنده را كه در آغاز بحث بيان گرديد، اثبات كنيم.
12. مسئلهي انتظار بشر از دين، مقدم بر قلمرو شريعت است؛ زيرا انتظار بشر از دين، تنها به بيان نيازهاي انسان به دين ميپردازد؛ ولي قلمرو دين، تعيين حدود و دامنهي نيازها را تبيين ميكند؛ بنابراين، پيش فرض كلامي اين نوشتار در حوزهي خواهشهاي بشر از دين، عبارت است از اين كه دين به معناي آموزههاي الهي، برگرفته از كتاب و سنت، تنها به پارهاي از نيازهاي آدميان در دنيا و آخرت پاسخ ميدهد و جهت رفع تمام نيازهاي بشري به عقل و تجربه نيز حاجتمند است. بنابراين، اگر در رفع پارهاي از مشكلات اقتصادي، سياسي، مديريتي، بهداشت و غيره به عقل و تجربه نياز داريم، نبايد نتيجه گرفت كه آموزههاي كتاب و سنت به اين گونه مسائل نميپردازد. يا تنها در دايره خدا و آخرت سخن ميگويد. همچنان كه نبايد از دين، چنين انتظار داشت كه بدون مراجعه به عقل و تجربه، تمام نيازهاي بشري را مرتفع سازد. خلاصهي سخن آن كه دين، ذاتاً جهت تأمين سعادت اخروي انسانها ارايهي طريق ميكند و به تبع به پارهاي از نيازهاي دنيوي ميپردازد. احكام اين نيازها در طول اعصار گوناگون با شيوهي اجتهادي، قابل اصطياد است.
از مطالب گذشته نكات ذيل استفاده ميشود:
الف. روش درونديني و برونديني در كشف حقايق و شناخت دين لازم و ضروري است.
ب. روش عقلي و تجربي در فهم آيات و روايات مؤثرند ولي عقل و تجربه نيز براي مصونيت از خطا و انحراف به تقوا و دين و دينداري حاجتمند است.
ج. بيشك براي بهره گرفتن از روش درونديني و كتاب و سنت، ناچاريم از دليل عقلي براي حجّيت كتاب و سنت مدد بگيريم.
د. كتاب و سنت از آن رو كه با زبان عربي و زبان عرفي با مخاطبان سخن گفته و الفاظ آنها در فرايند وضع بر معاني خاصي دلالت دارد، بدين جهت صامت و ساكت نيستند و كلمات و الفاظ آنها بازگوي معاني است. متأسفانه پارهاي از عالمان و مفسران و عارفان و فيلسوفان، از معاني ظاهري عدول نموده و با پيشدانستههاي خود به تأويل آموزهها و گزارههاي ديني اقدام نمودند.
هـ..متون علوي، ذومراتب و از مدلول مطابقي و مدلولهاي التزامي برخوردارند.
و. آموزههاي علوي گرچه نسبت مقدمه و ذيالمقدمه دارند ولي به ذاتي و عرضي بودن، (به معناي هگلي) تقسيمپذير نيستند.
ز. دين اسلام از ابعاد و زواياي مختلف بشري سخن گفته است.
ح. در تعيين قلمرو دين از منظر سنت علوي ميتوان از راههاي تعيين فلسفهي بعثت پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگيهاي قرآن و سنت و نيز گسترهي دين در عرصههاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و... بهره گرفت.
گلشن دوم: قلمرو دين در سنت علوي
- بازدید: 9198