987. شگفت از آباد كننده دنيا
عجبت لمن اءنكر النشاء الاخرى، و هو يرى انشاءة الاولى، و عجبت لعامردار الفناء و تارك دار البقاء
در شگفتم از كسى كه ورود به جهان ديگر را انكار مى كند، در حالى كه ورود به جهان نخست را مى نگرد و در شگفتم از آباد كننده اين جهان ناپايدار و رها كننده آن سراى جاويدان. (1)
988. علت هلاكت گذشتگان
اءنما هلك من كان قبلكم بطول آمالهم و تغيب آجالهم
پيشينيان شما، در حقيقت به سبب درازى آرزوها و از ياد بردن اجل هايشان
به هلاكت افتادند. (2)
989. از علاقه دنيا بكاهيد!
و من كلام له عليه السلام كان كثيرا ما ينادى به اءصحابه -: تجهزوا، رحمكم الله، فقد نودى فيكم بالرحيل، و اءقلوا العرجة على الدنيا، و انقلبوا بصالح ما بحضر تكم من الزاد، فان اءمامكم عقبة كوودا، و منازل مخوفة مهولد لا بد من الورود عليها، و الوقوف عندها، و اعلموا اءن ملاحظ المنيته نحو كم دانية، و كانكم بمخالبها و قد نشبت فيكم، وقد دهمتكم فيها مفظعات الامور، و معضلات المحذور. فقطعوا علائق الدنيا و استظهروا بزاد التقوى
كلامى است از اميرالمومنين على عليه السلام كه در بسيارى از اوقات به صداى بلند، با آن سخن، به اصحاب خود خطاب مى فرمود:
خدا شما را رحمت كند، آماده شويد؟پس به تحقيق، نداى كوچ كردن (از اين دنيا) به شما داده شده است. اعتماد و علاقه خويش را نسبت به ماندن در دنيا كم كنيد و با توشه اى مناسب و پسنديده كه در اختيار داريد، از دنيا به آخرت منتقل شويد! پس بى گمان در برابر شما گردنه اى است كه بالا رفتن از آن دشوار است و در راهتان منزل هايى است ترس آور و هولناك كه انسان از وارد شدن و توقف در آن ها ناگزير است.
پس بدانيد كه ديگانت مرگ (يا نگاه كردن آن از گوشه چشم به شما) به طرف شما نزديك است، گويى شما در چنگال هاى آن هستيد كه به راستى آن چنگال ها به تنتان فرو رفته است و به تحقيق در مرگ، سختى هاى طاقت فرسا و دشوارى هايى كه از آن بيمناك و در حذر هستيد، شما را فرا گرفته است. پس علاقه و وابستگى هاى خود را از دنيا قطع كنيد و توشه تقوى را پشتيبان خود قرار دهيد و از آن يارى جوييد. (3)
990. براى آخرت آفريده شده اى نه دنيا
فى وصيته للحسن عليه السلام -: و اعلم يا بنى! اءنك اءنما خلقت للاخرة لا للدنيا و للفناء لا للبقاء و للموت لا للحياة، و اءنك فى قلعة ودار بلغة و طريق اءلى الاخرة و اءنك طريد الموت الذى لا ينجو منه هاربه، ولا يفوته طالبه، و لا بد اءنه مدركه
از سفارش امام على عليه السلام به فرزندش حضرت حسن عليه السلام بدان پسرم! تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا، براى مردن نه براى زيستن، تو در منزل كوچ هستى كه رهگذرى است به سوى آخرت. به راستى كه مرگ در پى توست و فرار كننده از مرگ را رهايى نيست و از دست جوينده خود ره در نمى رود و سرانجام او را مى گيرد. (4)
991. اندازه هر چيز
جعل لك شى ء قدرا، و لكل قدر اءجلا، و لك اءجل كتابا
(خداوند متعال) براى هر چيزى اندازه اى و براى اندازه اى پايانى و براى هر پايانى، حساب و كتابى قرار داده است. (5)
992. دنيا انسان را غافل مى كند.
كاءنكم من الموت فى غمرة، و من الذهول فى سكرة
گويى در حال احتضار هستيد و گويى در اثر غفلت، از خود بى خود مى باشيد. (6)
993. شخص آگاه تو را آگاه مى كند
الحذر الحذر اءيها المستمع! و الجد الجد اءيها الغافل! (و لا ينبئك مثل خبير)
هشدار هشدار! اى شنونده! بكوش! بكوش! اى بى خبر! (هيچ كس مانند شخص آگاه، تو و خبردار نمى كند.) (7)
994. يكى بودن خداوند مرگ و زندگى
من وصاياه لا بنه الحسن عليه السلام -: و اعلم اءن مالك الموت هو مالك الحياة، و اءن الخالق هو المميت، و اءن المفنى هو المعيد
اميرمؤ منان عليه السلام در سفارش به فرزند بزرگوارش حسن عليه السلام مى فرمايد: بدان كه خداوند مرگ، همان خداوند زندگى است و آن كه مى آفريند، هموست كه مى ميراند و آن كه نابود مى كند همو كه باز مى گرداند. (8)
995. كارهاى بيهوده
من الغناء اءن المرء يجمع ما لا ياءكل، و يبنى ما لا يسكن، ثم يخرج الى الله تعالى لا مالا حمل، و لا بناء نقل
يكى از رنج ها اين است كه انسان چيزى را فراهم آورد كه نمى خورد و بنايى بسازد كه در آن سكونت نمى كند و سپس به جانب خداى تعالى مى رود در حالى كه نه مالى با خود مى برد و نه ساختمانى منتقل مى كند! (9)
996. خسر الدنيا و الاخرة
فانظر يا شريح! لا تكون ابتعت هذه الدار من غير مالك، اءو نقدت الثمن من غير حلالك! فاذا اءنت قد خسرت دار الدنيا ودار الاخرة!
امام على عليه السلام خطاب به قاضى خود، شريح بن حارث فرمود: توجه كن اى شريح! مبادا اين خانه را جز از مال خودت خريده باشى يا بهاى آن را جز از مال حلال داده باشى، در غير اين صورت هم در دنيا و هم در سراى آخرت زيان كرده اى (10)
997. دنيا فانى است
اءن الدنيا منقطعه عنك، و الاخرة قريبة منك
همانا دنيا از تو جدا شدنى و آخرت به تو نزديك است. (11)
998. فريب دنيا را مخوريد!
اولى الابصار و الاسماع، و العافية، و المتاع، هل من مناص او خلاص، اءن معاذ اءو ملاذ، اءو فرار اءو محار، اءم لا؟! (فانى تؤ فكون ) اءم اءين تصرفون؟! اءم بماذا تغترون!؟
هان! اى صاحبان ديدگان بينا گوش هاى شنوا و اى برخورداران از تندرستى و مال و متاع! آيا جاى گريزى يا راه نجاتى يا پناهگاهى يا تكيه گاهى يا راه فرارى و يا طريق بازگشتى هست يا نيست؟ پس، به كجا باز مى گرديد؟يا كجا مى رويد؟يا فريب چه چيز را مى خوريد؟ (12)
999. سراى گذر
اءيها الناس! انما الدنيادار مجاز و الاخرة دار قرار، فخذوا من ممركم لمقركم
اى مردم! دنيا سراى گذر است و آخرت جاى ماندن، پس از گذرگاه خود براى جاى باش خود (توشه ) برگيريد. (13)
1000. ايام عمر خود را درياب!
فاستدركوا بقية اءياكم، و اصبروا لها اءنفسكم؛ فانها قليل فى كثير الايام التى تكون منكم فيها الغفلة و التشاغل عن الموعظة
باقى مانده ايام عمر خود را دريابيد و جان هاى خود را براى آن ها شكيبا سازيد؛ زيرا اين چند روزه در مقابل روزهاى بسيارى كه در غفلت و روى گردانى از پند و اندرز گذرانيده ايد است. (14)
1001. عزت ناپايدار دنيا
اءوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم، و اءن لم تحبوا تركها... فلا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها... فاءن عزها و فخرها اءلى انقطاع
شما ره به رها كردن اين دنيا توصيه مى كنم، دنيايى كه شما را رها مى كند هر چند رها كردن آن را دوست نداشته باشيد... پس، در عزت دنيا و افتخارات ان رقابت نكنيد، زيرا عزت و افتخارات دنيا از بين رفتنى است. (15)
1002. مشمولين رحمت حق
رحم الله امرا سمع حكما فوعى... اغتنم المهمل، و بادر الاجل، و تزود من العمل
رحمت خدا بر آن كس (بنده اى) كه سخن حكيمانه اى را شنيد و پذيرا شد،... مهلت عمر را غنيمت شمرد و بر مرگ پيشى گرفت و از عمل توشه بر گرفت. (16)
1003. دنيا را برنگزين!
اءلستم فى مساكن من كان قبلكم اءطول اءعمارا، و ابقى آثارا... ثم ظعنوا عنها بغير زاد مبلغ و لا ظهر قاطع. فهل بلغكم اءن الدنيا سخت لهم نفسا بفدية... و هل زودتهم الا السغب.. اءفهذه توثرون
آيا شما در جاهاى همان كسانى نيستنيد كه پيش از شما بودند و عمرشان درازتر و آثارشان پاينده تر... بود و سپس بى هيچ توشه اى كه آن ها را به مقصد رساند و بى هيچ مركبى كه راه را درنورد كوچ كردند؟آيا شنيده ايد كه دنيا خود را فداى آنان كند؟... ؤ آيا جز گرسنگى توشه اى به آنان داد؟... آيا چنين دنيايى را بر مى گزينيد؟ (17)
1004. مذمت دنيا
قال عليه السلام فى ذم الدنيا اءقرب دار من سخط الله، و اءبعدها من رضوان الله!
(در مذدمت دنيا فرمود): دنيا نزديك ترين منزل به سخط خداوند و دورترين آن از رضاى اوست. (18)
1005. تعجب از اين گوش!
كيف يراعى النباة من اصمته الصيحة
آن گوشى كه فرياد را نشينده است، چگونه صداى آهسته را مى شنود. (19)
1006. آسايش آخرت
اءنما مثل من خبر الدنيا كمثل قوم سفر نبا بهم منزل جديت، فاموا منزلا خصيبا و جنابا مريعا، فحتملوا و عثاء الطريق، و فراق الصديق، و خشونة اسفر، و جشوبة المطعم، ليائا سعة دراهم، و منزل قرار هم
داستان آن كس كه دنيا را آزموده همچون حكايت گروه مسافرانى است كه فرود آمدن در منزلى خشك و بى آب و علف را خوش ندارند و برآنند تا به جايى پر نعمت و سر سبز خرم فرود آيند. بنابراين دشوراى راه و فراق يار و سختى سفر و ناگوارى خوراك را تحمل مى كنند تا به سراى دلباز و منزل آسوده خود درآيند. (20)
1007. مذمت دنيا
قال عليه السلام و قد سمع رجلا يذم الدنيا -: اءيها الذام للدنيا، المغتر بغرورها، المخدوع با باطيلها! اءتغتر بالدنيا ثم تذمها؟
امام عليه السلام به كسى كه از دنيا نكوهش مى كرد فرمود: اى كه از دنيا مذمت مى كنى در حالى كه گرفتار غرور آن شده و فريفته باطل هاى آن گرديده اى! آيا تو خود مغرور دنيايى و بعد مذمت آن را مى كنى! (21)
1008. روزگار آرزو
اءلا و اءنكم فى اءيام امل من ورائه اجل، فمن عمل فى اءيام اءمله قبل حضور اءجله فقد نفعمه عمله، و لم يضرره اءجله و من قصر فى اءيام اءمله قبل حضور اءجله، فقد خسر عمله، و ضره اءجله
آگاه باشيد! كه در روزگار هستيد كه مرگ در پى آن است، پس هر كه در روزگار آرزو و پيش از سرآمدن مهلت، به كار نيك بپردازد، كارهايش به او سود مى بخشد و از فرا رسيدن مرگ زيان نخواهد ديد و هر كس در روزگار آرزو قبل از سر آمدن مهلت در ان جام كار نيك كوتاهى كند، كارهايش زيان بخش و از فرا رسيدن مرگ زيان خواهد ديد. (22)
1009. آرزو در دنيا
من جرى فى عنان اءمله عثر باجله
هر كه با آرزو هم عنان شود به مرگ و نابودى رسد. (23)
1010. توصيف دنيا خواهان
فى صفة اءهل الدنيا -: نعم معقلة، و اءخرى مهملة، قد اءضلت عقولها، و ركبت مجهولها
امام على عليه السلام در توصيف دنيا خواهان مى فرمايد: چونان حيواناتى هستند برخى بسته و برخى رها، كه خردهايشان را از دست داده اند و بيراهه مى روند. (24)
1011. زاد و توشه اخروى
اءنما الدنيا منتهى بصر الاعمى، لا يبصر مما وراءها شيئا، و البصير ينفذها بصره، و يعلم اءن الدار وراءها. فالبصير منها شاخص، والا عمى اءليها شاخص، و البصير منها متزود، و الاعمى لها متزود
دنيا نهايت ديد كوردلان است، آنچه در پشت آن است نمى بيند (و توجه به آخرت ندراد) اما فرد بينا، ديدش در ان نفوذ مى كند و مى داند كه آخرت در وراى آن است. پس كسى كه چشم دلش باز است، در دنيا آماده كوچ است، اما كور دل، چشمش را به ان دوخته است. با اين بيان افراد بينا از دنيا براى خود زاد و توشه بر مى گيرند و كوردلان براى دنيا زاد و توشه مى اندوزند. (25)
1012. لذت سيرى ناپذير
علموا! اءنه ليس من شى ء الا و يكاد صاحبه يشبع منه و يمله الا الحياة فانه لا يجد فى الموت راحة. و انما ذلك بمنزلة الحكمة التى هى حياة للقلب الميت، و بصر للعين العمياء. و سمع للاذن الصماء، و رى للظلمان، و فيها الغنى كله و السلامة
بدانيد كه هيچ چيز نيست مگر اين كه دارنده اش از آن سير و دلزده مى شود، به جز زندگى، زيرا او (شخص دنيا پرست ) در مرگ آسايشى براى خود نمى يابد و آن به منزله حكمت است، حكمتى كه موجب حيات دل مرده و بينايى چشم كور و شنوايى گوش كر و سيرابى شخص تشنه مى باشد و بى نيازى كامل و سلامت در آن است. (26)
1013. فريبندگى دنيا
مثل من اغتربها كمثل قوم كانوا بمنزل خصيب فنبا بهم اءلى منزل جديب، فليس شى ء اءكره اليهم و لا اءفظع عندهم من مفارقة ما كانوا فيه اءلى ما يهجمون عليه، و يصيرون اءليه
حكايت كسى كه فريفته اين جهان شده، حكايت گروهى است كه در منزلى پر نعمت و سرسبز باشند و نخواهند به منزلى خشك و قحطى زده روند. براى اينان چيزى ناخوش تر و سخت تر از اين نيست كه از جاى خرم و پر نعمت خود جدا شوند و ناگهان به جايى آن چنان بى نعمت و خشك فرو آيند. (27)
1014. زندگى مذموم دنيا
دار بالبلاء محفوفة، و بالغدر معروفة.. اءحوال مختلفة، و تارات متصرقة، العيش فيها مذموم، و الامان منها معدوم
دنيا سرايى است پيچيده در بلاها و به بى وفايى و خيانت معروف.. احوالش مختلف و حالاتش گذرا، زندگى در آن مذموم و امنيت در آن وجو ندارد. (28)
1015. تجارت بى سود
لبئس المتجر اءن ترى الدنيا لنفسك ثمنا، و مما لك عند الله عوضا!.
تجارت بدى است كه انسان دنيا را بهاى خويشتن ببيند و به جاى نعمت ها و رضايت پروردگار در آخرت، زندگى اين جهان را برگزيند. (29)
1016. ناپايدارى دنيا
(يا بنى! اعلم ) اءن الدنيا لم تكن لتستقر الا على ما جعلها الله عليه من النعماء، و الابتلاء و الجزاء فى المعدد اءو ما شاء مما لا تعلم، فان اءشكل عليك شى ء من ذلك فاحمله على جهالتك، فنك اول ما خلقت به جاهلا ثم علمت
(اى فرزندم! بدان ) دنيا پايدار نباشد جز بر پايه نعمت هايى كه خداوند در آن مقرر داشته و يا بر بنياد گرفتارى و پاداش در آخرت، و يا آن چه او بخواهد و تو نمى دانى، بنابراين اگر چيزى بر تو مشكل ايد آن را بر نادانى خودحمل كن؛ زيرا تو در آن آغاز آفريدنت نادان بودى، سپس دانا شدى. (30)
1017. شادمانى همراه اندوه
(الدنيا) سرورها مشوب بالحزن.
دنيا شادمانى اش، آميخته با اندوه است. (31)
1018. دگرگونى احوال دنيا
فى صفة الدنيا - حالها انتقال، و وطاتها زلزال، و عزها ذل، وجدها هزل، و علوها سفل
در وصف دنيا مى فرمايد: دنيا كارش دگرگون شدن و جابه جايى است و جايگاهيش لرزان و عزتش خوارى و كارهاى حدى اش شوخى و بلندى اش پستى. (32)
1019. سيرى ناپذيرى آزمند
اءن الدنيا مشغلة عن غيرها، و لم يصب صاحبها منها شيئا الا فتحت له حرصا عليها، و لهجا بها و لن يستغنى صاحبها بما نال فيها عما لم يبلغه منها.
همانا دنيا آدمى را به كلى سرگرم خود مى سازد و دنياپرست به چيزى از آن نرسد، مگر آن كه باب حرص و شيفتگى به آن بر رويش گشوده و به آن چه از اين دنيا دست يافته بسنده نمى كند تا در پى چيزى كه به دست نيامده است نرود. (33)
1020. سراى رنج و فنا
ما اصف من دار اءولها عناء و اخرها فناء! فى حلالها حساب، و فى حرامها عقاب
چه بگويم در وصف سرايى كه آغازش رنج است و فرجامش نيستى! حلال آن حساب و كتاب دارد و حرامش كيفر. (34)
1021. بر حذر باشيد از تمايل به دنيا!
يا اءسرى الرغبة اقصروا فان المعرج على الدنيا لا يروعه منها اءلا صريف اءنياب الحدثان
اى اسيران تمايل! باز ايستيد، هر كه بر دنيا چرخيد جز طنين صوت نيش گزنده حوادث او را به خود نياورد و به هراس نيفكند. (35)
1022. سربلندى دنيوى
لا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها... فان عزها و فخرها اءلى انقطاع
براى سربلندى و افتخار دنيا، به رقابت برنخيزيد؛ زيرا عزت و افتخارات ان در حال انقطاع و از بين رفتن است. (36)
1023. احوال متغير دنيا
الدهر يومان: يوم لك عليك؛ فاذا كان لك فلا تبطر و اذا كان عليك فاصبر!
روزگار براى تو دو روز است: روزى كه به سود توست و روزى كه به زيان تو، پس آن روز كه به سود توست، خوشگذرانى را از حد مگذران، و زمانى كه به زيان توست و تهيدست گشتى، صابر و شكيبا باش. (37)
1024. دولت مستضعفان
لتعطفن الدنيا علينا بعد شما عطف الضروس على ولدها، و تلا عقيب ذلك: و نريد اءن نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم اءئمة و نجعلهم الوارثين
دنيا پس از تمرد و چموشى به سوى ما برمى گردد، همان گونه كه ماده شترى به سوى فرزندش، و پس از جمله مزبور اين آيه را تلاوت فرمود: و ما مى خواهيم به آنان كه در روى زمنى مستضعف شده اند، احسان نماييم....
1025. كليد رنج و بلا(38)
الرغبة مفتاح النصب و مطية التعب
رغبت به دنيا، كليد رنج و بلا، و وسيله خستگى و ناراحتى است. (39)
1026. خستگى و رنج روزگار
الدهر يخلق الابدان، و يجدد الامال، و يقرب المنية، و يباعد الامنية؛ من ظفر به نصب، و من فاته تعب
روزگار، بدن ها را كهنه و آرزوها را نو و مرگ را نزديك و خواسته ها را درو مى سازد، كسى كه به آن دست يابد، خسته گردد و آن كه به آن نرسد، رنج برد. (40)
1027. عمل نادانان
الركون الى الدنيا مع ما تعاين منها جهل
تكيه بر دنيا زدن با آن چه كه با چشم خود مى نگرى ناانى است. (41)
1028. از پستى دنيا
من هوان الدنيا على الله، اءنه لا يعصى الافيها، ولا ينال ما عنده الا بتركها
از پستى دنياست كه خداوند جز در آن نافرمانى نشود و بدانچه در مائده لطف اوست نتوان رسيد مگر بر ترك آن. (42)
1029. آفت دلبتسگى به دنيا
من لهج قلبه بحب الدنيا التاط قلبه منها بثلاث: هم لا يغبه، و حرص لا يتركه، و اءمل لا يدركه
هر كه دل به دنيا بندد به سه چيز دلبسته گردد: اندوهى دائم، حرصى كه او را وا ننهد و آرزويى كه به آن نخواهد رسيد. (43)
1030.رو آوردن دنيا به انسان
اذا اءقبلت الدنيا على اءحد اءعارته محاسن غيره، و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه
هرگاه دنيا به كسى رو كند، نيكى هاى ديگران را برايش عاريه آورد و هنگامى كه پشت كند، نيكى هاى خودش را ههم از او سلب مى نمايد. (44)
1031. جرعه هاى سختى
مع كل جرعه شرق، و فى كل اءكلة غصص!
همراه هر جرعه آبى (از زندگى) گلوگيرشدنى است و با هر لقمه اى استخوانى. (45)
بخش پنجم: وصف دنيا و دنياطلبان
- بازدید: 7181