بخش پنجم: قناعت

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

1361. ثروت بى پايان
القناعة مال لا ينفذ.
قناعت ثروتى است بى پايان. (1)
1362. رحمت خدا بر قناعت پيشگان
فى ذكر خباب بن الارت: يرحم الله خباب بن الارت فلقد اءسلم راغبا و هاجر طائعا؛ و قنع بالكفاف، و رضى عن الله، و عاش مجاهدا.
امام عليه السلام در يادى كه از خباب كرد، فرمود: خدا خباب بن ارت را رحمت كند كه هر آينه و به تحقيق، با ميل و رغبت اسلام آورد و با فرمانبرى و علاقه هجرت كرد، به آنچه كفايت زندگى او را مى كرد قانع بود، از خدا (و آن چه براى او خواسته بود) خشنودى داشت و همواره مجاهد زيست. (2)
1363. خرسندى به آن چه مقدر شده
لا كنز اءغنى من القناعة، و لا مال اءذهب للفاقة من الرضا بالقوت. و من اقتصر على بلغة الكفاف، فقد انتظم الراحة، و تبوا خفض الدعة.
گنجى بى نيازكننده تر از قناعت نيست و هيچ مالى از رضامندى به قوت مقدر حاجت برآورتر نيست و كسى كه به مقدار نياز اكتفا كند، به راحتى دست يابد و در آسايش جايگزين است.(3)
1364. عاقبت قانع بودن
كل مقتصر عليه كاف.
هر كه قناعت كند (و به هر چه دارد بسازد) براى او بس است. (4)
1365. گنج قناعت
لا كنز اءغنى من القناعة.
هيچ گنجى غنى تر از قناعت نيست. (5)
1366. طلب به اندازه معيشت
لا تساءلوا فيها (فى الدنيا) فوق الكفاف، و لا تطلبوا منها اءكثر من البلاغ.
بيش از اندازه معيشت (در دنيا) نخواهيد و زيادتر از آن چه به مقدار قوت مى رسد، درخواست نكنيد. (6)
1367. گنج قناعت
و لكن الله سبحانه جعل رسله اءولى قوة فى عزائمهم، و ضعفة فيماترى الاعين من حالاتهم، مع قناعة، تملا القلوب و العيون غنى، و خصاصة تملا الابصار و الاسماع اءذى.
خداوند سبحان رسولان خود را در تصميم هايى كه براى ابلاغ دين خداوندى مى گرفتند نيرومند ساخته و در پديده هاى ظاهرى كه با چشمان حسى ديده مى شوند ناتوان نموده بود با قناعتى كه دل ها را پر مى كرد و چشم ها را بى نياز مى ساخت و با فقر و نيازمندى كه آزار آن چشم ها و گوش ها را پر مى ساخت. (7)
1368. دولتمند حقيقى
كفى بالقناعة ملكا، و بحسن الخلق نعيما.
آدمى را قناعت براى دولتمند و خوش خلقى براى فراوانى نعمت ها كافى است. (8)
1369. خوشا به حال اين فرد
طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب، و قنع بالكفاف، و رضى عن الله.
خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد و براى روز حساب كار كند و به آن چه براى گذراندن زندگى او كافى است قناعت نمايد و از خدا آن چه براى او خواسته راضى باشد. (9)
1370. همراه نيك
نعم القرين الرضا.
خشنودى به آن چه خدا خواسته، همنشين و همراه خوبى است. (10)
1371. از دست دادن عزت قناعت
اشترى هذا المغتر بالامل، من هذا المزعج بالاجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعة، و الدخول فى ذل الطلب و الضراعة.
اين مغرور به آرزو و از كسى كه در آستانه مرگ است اين خانه را خريدارى كرده است، در برابر دريافت خانه، عزت قناعت را از دست داده است و ذلت و خوارى درخواست را پذيرفته است.(11)
1372. اين گونه باش!
لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل... يقول فى الدنيا بقول الزاهدين، و يعمل فيها بعمل الراغبين، ان اءعطى منها لم يشبع، و ان منع منها لم يقنع.
مباش از كسانى كه بدون عمل چشم اميد به آخرت دوخته اند، درباره دنيا سخن پارسايان را به زبان مى آورند، در حالى كه كردار او عمل مشتاقان به دنيا را نشان مى دهد، اگر از دنيا به او داده شود سير نمى گردد و اگر از دنيا بى نصيب باشد قناعت نمى كند. (12)
1373. معناى زندگى پاك
لما سئل عن قوله تعالى: (فلنحيينه حياة طيبة )؟ فقال: هى القناعة.
از كلام خداى تعالى سؤ ال شد كه: (فلنحيينه...) در پاسخ فرمود: آن (زندگانى پاكيزه) قناعت است. (13)
1374. قناعت مولاى متقيان
و اءيم الله يمينا اءستثنى فيها بمشيئة الله لاروضن نفسى رياضة تهش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع بالملح ماءدوما.
به خدا سوگند، صرف نظر از خواست خدا آن چنان خودم را به رياضت كشيدن عادت مى دهم كه با يك قرص نان وقتى به چنگ آوردم خود را حفظ كنم و به نمك براى خورش قناعت نمايم. (14)
1375. قناعت به روزى
من اقتصر على بلغة الكفاف، فقد انتظم الراحة، و تبواء خفض الدعة.
آن كس كه به اندازه كفاف بسنده كرد، به آسايش دست يافت و از زندگى آسان و خوشى برخوردار شد. (15)
--------------------------
1-حكمت 57.
2-حكمت 43.
3-حكمت 371.
4-حكمت 395.
5-حكمت 371.
6-خطبه 45.
7-خطبه 192.
8-حكمت 229.
9-حكمت 44.
10-حكمت 4.
11-نامه 3.
12-حكمت 150.
13-حكمت 229.
14-نامه 45.
15-حكمت 371.
---------------------
عباس عزيزى