2067. جايگاه حق و باطل
من كتابه الى معاويه: الا و من اكله الحق فالى الجنه، و من اكله الباطل فالى النار.
امام عليه السلام به معاويه نوشت: آگاه باش! آن كس كه بر حق بوده جايگاهش بهشت است و آن كس كه بر باطل باشد در آتش است.
2068. نتيجه ظلم و ستم
ان البغى و الزور يوتغان المرء فى دينه و دنياه، و يبديان خلله عند من يعيبه.
همانا ظلم و ستم و كارهاى خلاف حق، انسان را در دين و دنيايش به هلاكت مى اندازد، و نقايص و عيوبش را نزد عيب جويان آشكار و نمايان مى سازد.
2069. سنگينى مسئوليت زمامدار
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر: ليس يخرج الوالى من حقيقه ما الزمه الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانه، و توطين نفسه على لزوم الحق، و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل.
در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر: زمامدار نمى تواند از حقيقت آن چه كه از حق آنان بر عهده دارد برآيد، مگر با كوشش و استمداد از خداوند متعال و آماده كردن نفس خود براى التزام به حق چه تحمل آن همه موارد سبك باشد يا سنگين.
2070. سستى نكردن در امر حق
لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا ايهان.
به جان خودم سوگند كه در جنگيدن با كسى كه در برابر حق بايستد و در گمراهى فرو رود هرگز مسامحه و سستى روا نمى دارم.
2071. روشنى راه حق
ان الله قد اوضح لكم سبيل الحق، و انار طرقه. فشقوه لازمه، او سعاده دائمه!
همانا خداوند راه حق را براى شما آشكار كرد و راه هاى آن را روشن ساخت. پس (از آن به بعد) يا بدبختى هميشگى است و يا سعادت پايدار.
2072. سرنوشت خوارج
لا تقاتلوا الخوارج بعدى؛ فليس من طلب الحق فاخطاه، كمن طلب الباطل فادركه.
امام عليه السلام فرمود: پس از من با خوارج نبرد نكنيد؛ زيرا كسى كه در جستجوى حق باشد و خطا كرد، مانند كسى نيست كه دنبال باطل برود و آن را يافته باشد.
2073. حق پذيرى
لا تنفروا من الحق نفار الصحيح من الاجرب، و البارى من ذى السقم.
از حق مگريزيد، آن گونه كه انسان سالم از شخص گر و يا تندرست از بيمار مى گريزد.
2074. صفات حزب باطل
من كتاب له الى قثم بن عباس و هو عامله على مكه: اما بعد، فان عينى بالمغرب كتب الى يعلمنى انه وجه الى الموسم اناس من اهل الشام العمى القلوب، الصم الاسماع، الكمه الابصار، الذين يلبسون الحق بالباطل، و يطيعون المخلوق فى معصيه الخالق.
در نامه اى به قثم بن عباس، كارگزار خود در مكه، مى نويسد: اما بعد، جاسوس من در مغرب به من نوشته و اطلاع داده است كه عده اى از شاميان كوردل كه گوش هايشان (از ديدن حق) به كلى كور، همانان كه به وسيله باطل حق را مى جويند و از مخلوق به بهاى نافرمانى از خالق فرمان مى برند، به سوى حج گسيل شده اند.
2075. علت نابودى گذشتگان
انما اهلك من كان قبلكم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه، و اخذوهم بالباطل فاقتدوه.
گذشتگان شما را در حقيقت كسانى نابود كردند كه مردم را از حق (خودشان) بازداشتند و آنان هم به ناچار آن را (با رشوه) خريدند و مردم را به باطل واداشتند و آنان لاجرم از آن پيروى كردند.
2076. بهترين كارها
الى عبدالله بن عباس: لا يكن ما نلت فى نفسك من دنياك، بلوغ لذه او شفاء غيظ، و لكن اطفاء باطل او احياء حق.
به عبدالله بن عباس: مواظب باش كه برترين چيز نزد تو رسيدن به لذت هاى دنيا و يا انتقام گرفتن از دشمن نباشد، بلكه بهترين كارها نزد تو خاموش كردن آتش باطل و يا زنده كردن حق باشد.
2077. حقوق خداى تعالى
سبحانه جعل حقه على العباد ان يطيعوه، و جعل جزاءهم عليه مضاعفه الثواب تفضلا منه.
خداى سبحان حق خود را بر بندگان اين قرار داد كه او را فرمان برند و در مقابل، براى آنان اين حق را قائل شد، كه از روى تفضل خويش چند برابر پاداششان دهد.
2078. به جا آوردن حق و عدالت
اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالى على الرعيه، و حق الرعيه على الوالى... فاذا ادت الرعيه الوالى حقه، و ادى الوالى اليها حقها عز الحق بينهم، و قامت مناهج الدين، و اعتدلت معالم العدل، و جرت على اذلالها السنن، فصلح بذلك الزمان، و طمع فى بقاء الدوله، و يئست مطامع الاعداء.
مهم ترين حقوق كه خداوند واجب گردانيده، حق زمامدار بر ملت و حق ملت بر زمامدار است... اگر ملت حق زمامدار را گزارد و زمامدار حق ملت را، حق در ميان آنان عزت و قدرت يابد و راه هاى روشن دين هموار گردد و نشانه هاى عدالت و دادگرى برپا شود و راه و رسم ها در مجراى صحيح خود قرار گيرند، بدين ترتيب، اوضاع زمانه درست مى شود و به پايدارى دولت اميدوارى مى رود و دشمنان در رسيدن به مطامع خود مايوس مى گردند.
2079. همواره سخن حق گو!
لا تكفوا عن مقاله بحق، او مشوره بعدل، فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى، و لا امن ذلك من فعلى، الا ان يكفى الله من نفسى ما هو املك به منى.
از گفتن سخن حق، يا راهنمايى عادلانه، خوددارى نكنيد؛ زيرا من خود را بالاتر از اين كه خطا كنم نمى دانم و از اشتباه كارى ايمن نيستم، مگر اين كه خداى بزرگ مرا حفظ كند كه اختيار دار هموست.
2080. حقوق خدا بر بندگان
من واجب حقوق الله على عباده النصيحه بمبلغ جهدهم، و التعاون على اقامه الحق بينهم.
از حقوق واجب خداوند بر بندگانش اين است كه به اندازه توانايى خود در خيرخواهى و نصيحت بندگان خدا كوشش كنند و در راه برقرارى حق در ميان خود همكارى و كمك نمايند.
2081. مقررات دين
الا و ان شرائع الدين واحده، و سبله قاصده. من اخذ بها لحق و غنم، و من وقف عنها ضل و ندم.
آگاه باشيد كه مقررات دين يكى است، راه هاى آن سهل و بى زحمت است. هر كه از راه ها را برگزيند، به حق رسد و غنيمت برد و هر كه از عمل به آن ها باز ايستد گمراه و پشيمان گردد.
2082. گناه كار باطل
الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم. و على كل داخل فى باطل اثمان: اثم العمل به، و اثم الرضا به.
كسى كه به كار گروهى راضى باشد، مانند همراه آن ها در آن كار است، و بر كسى كه در كار باطل دخالت كند دو گناه است: گناه انجام كار، گناه رضايت به آن.
2083. علت فساد مردم
لاصحابه فيما يخبر عن غلبه جيش معاويه: انى والله لاظن ان هولاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم على باطلهم، و تفرقكم عن حقكم، و بمعصيتكم امامكم فى الحق، و طاعتهم امامهم فى الباطل، و بادائهم الامانه الى صاحبهم و خيانتكم، و بصلاحهم فى بلادهم و فسادكم.
امام على عليه السلام آن جا كه از چيره شدن سپاه معاويه به ياران خود خبر مى دهد، مى فرمايد: به خدا سوگند، من گمان مى كنم كه پيروان معاويه بر اثر داشتن اين امتيازها بر شما حكومت كنند: آن ها روى باطل و شكاف شما در حق، نافرمانى شما از امام خودتان در طريق حق و اطاعت آنان از زمامدارشان در راه باطل. تحويل امانت از طرف آن ها به صاحبانش و خيانت شما در امانت و خدمت آن ها به مردم در سرزمين خودشان و فساد شما در ميان مردم.
2084. فاصله بين حق و باطل
اما انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع.
فسئل عليه السلام عن معنى قوله هذا، فجمع اصابعه و وضعها بين اذنه و عينه ثم قال: الباطل ان تقول: سمعت، و الحق ان تقول: رايت!
آگاه باشيد كه ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است!
از امام على عليه السلام معنى اين گفته سوال شد، حضرت عليه السلام انگشتانش را كنار هم گذاشت و بين گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود: باطل آن است كه بگويى شنيدم، و حق آن است كه بگويى ديدم.
2085. حقوق مردم نسبت به يكديگر
المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا بالحق، و لا يحل اذى المسلم الا بما يجب.
مسلمان كسى است كه مسلمان ها از دست و زبان او آسوده باشند، مگر كه پاى حق در ميان آيد و آزار رساندن مسلمان روا نيست، مگر آن جا كه خداوند واجب فرموده است.
2086. ياران اندك حق
اعلموا رحمكم الله! انكم فى زمان القائل فيه بالحق قليل، و اللسان عن الصدق كليل، و اللازم للحق ذليل. اهله معتكفون على العصيان، مصطلحون على الادهان.
رحمت، خدا بر شما، بدانيد كه شما در روزگارى به سر مى بريد كه حق گويان اندك اند و زبان از راستگويى كند است و پيرو حق خوار و بى مقدار، مردمان اين زمانه به نافرمانى خو گرفته اند و بر مسامحه (در حق) با يكديگر هم داستان شده اند.
2087. عيب مرد
لا يعاب المرء بتاخير حقه، انما يعاب من اخذ ما ليس له.
بر مرد عيب نيست كه حقش تاخير افتد، عيب آن است كه چيزى را كه حقش نيست بگيرد.
2088. حق خدا بر انسان
انظر ايها السائل! فما ذلك القران عليه من صفته فائتم به، و استضى بنور هدايته، و ما كلفلك الشيطان علمه مما ليس فى الكتاب عليك فرضه، و لا فى سنه النبى صلى الله عليه و آله و ائمه الهدى اثره، فكل علمه الى الله سبحانه، فان ذلك منتهى حق الله عليك.
اى پرسشگر! بنگر، هر يك از صفات خدا را كه قرآن به آن راهنماى ات كرده است، پيروى كن و از پرتو هدايت قرآن روشنايى برگير و آن صفاتى را كه شيطان تو را به آموختن آن واداشته و دانستن آن در كتاب (قرآن) بر تو واجب نشده و در سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و پيشوايان هدايت نيز اثرى از آن ها نيست، علم به آن صفات را به خداى سبحان واگذار؛ زيرا اين منت هاى خدا بر تو است.
2089. ادعاى دروغ
هلك من ادعى و خاب من افترى.
نابود شده كسى كه (به ناحق) مدعى شد و ناكام شد كسى كه دروغ بست.
2090. كم ترين حق خداوند
اقل ما يلزمكم لله الا تستعينوا بنعمه على معاصيه.
كم ترين حقى كه لازم است براى خداوند متعال رعايت كنيد اين است كه از نعمت هايش در عصيان و نافرمانى اش كمك و بهره نگيريد.
2091. حذر از مقابله برابر حق
من ابدى صفحته للحق هلك.
هر كه در برابر حق سينه سپر كند نابود شود.
2092. سخن على (ع) به ابوذر هنگام تبعيدش
لابى ذر لما اخرج الى الربذه: ما احوجهم الى ما منعتهم، و ما اغناك عما منعوك! و ستعلم من الرابح غدا.
امام عليه السلام به ابوذر در هنگام تبعيدش به ربذه فرمود: چه نيازمندند آنان به چيزى كه تو از آن منعشان كردى و چه بى نيازى تو از آن چه تو را از آن منع كردند! و به زودى خواهى دانست كه فردا برنده كيست!
2093. حق دو جانبه است!
الحق اوسع الاشياء فى التواصف، و اضيقها فى التناصف، لا يجرى لاحد الا جرى عليه، و لا يجرى عليه الا جرى له. و لو كان لاحد ان يجرى له و لا يجرى عليه، لكان ذلك خالصا لله سبحانه.
دايره حق در توصيف و گفتار گسترده ترين چيزهاست، اما در عمل تنگ ترين دايره ها است. كسى را حقى نيست جز آن كه بر او نيز حقى است بر او حقى نيست جز آن كه او نيز (بر ديگرى) حقى است. اگر بنا بود كسى را حقى باشد، اما بر او حقى نه، آن كس فقط خداى سبحان بود.
2094. معيار شناخت حق و باطل
لما اتاه الحارث بن حوط فقال: اترانى اظن اصحاب الجمل كانوا على ضلاله؟! فقال عليه السلام: يا حارث، انك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فجرت! انك لم تعرف الحق فتعرف من اتاه، و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه.
حارث بن حوط نزد امام على عليه السلام آمد و عرض كرد: آيا فكر مى كنى كه من اصحاب جمل را گمراه مى كنم. حضرت فرمود: اى حارث! تو زير پايت را نگريسته اى و بالاى پيرامونت را نگاه نكرده اى و از اين رو در حيرت و سرگردانى به سر مى برى. تو حق را نشناختى تا اهلش را بشناسى و باطل را نشناختى تا باطل گرايان را بشناسى.
2095. حب عدالت
قال عبدالله بن عباس: رضى الله عنه: دخلت على امير المومنين عليه السلام بدى قار و هو يخصف نعله فقال لى: ما قيمه هذا النعل؟
فقلت: لا قيمه لها!
فقال عليه السلام: و الله لهى احب الى من امرتكم، الا ان اقيم حقا، او ادفع باطلا.
عبدالله بن عباس رضى الله مى گويد: در
ذى قارخدمت امير المومنين عليه السلام
رسيدم. آن حضرت عليه السلام مشغول تعمير كفش خود بود.
به من فرمود: ارزش اين كفش چه قدر است؟
عرض كردم: ارزشى ندارد!
حضرت عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اين كفش را بيش از فرمانروايى بر شما دوست دارم. مگر آن كه به وسيله آن حكومت حقى را برپا دارم يا باطلى را براندازم.
بخش پنجم: حق و باطل
- بازدید: 4666