بخش 9: راز جاودانگى ريحانه پيامبر

(زمان خواندن: 38 - 75 دقیقه)

از بامداد تاريخ انسان تا جهان معاصر در جامعه ها و تمدن هاى بشرى، پيشتازان و پيشگامان ترقى خواه و الهام بخش بسيارى ظهور كرده و هر يك بر اساس بينش خويش درباره جهان، جهان آفرين، انسان، زندگى درخور شاءن انسان، و هدف هاى زندگى او به تناسب گرايش ها، عملكردها، هدف ها، آرمان ها، آرزوها، ايده آل ها، برنامه ها و دنياى مطلوب و محبوب خويش نقش هاى گوناگونى در ابعاد مختلف زندگى فردى، خانوادگى، فرهنگى، فكرى، عقيدتى، اجتماعى، سياسى، هنرى، اقتصادى و دفاعى مردم نهاده و گاه در قلمرو كوچك و يا بزرگى، مسير تاريخ و روند جامعه را دگرگون ساخته و تمدن ها را به راه دلخواه خود سوق داده اند، و پاره اى از آنان نيز روزگارى درخشيده و عصر و نسلى پاييده و براى مردمى نمونه و سمبل و الگو و منبع الهام و حركت گرديده و حس قهرمان جويى آنان را پاسخ گفته اند.اما اگر نيك بنگريم و ژرف بينديشيم، همه آنان سرانجام پس ‍ از پشت سر نهادن مراحل گوناگون پيروزى، رشد، پيشرفت، پذيرفتگى اجتماعى و جهانى، به تدريج رو به ضعف و فرسودگى نهاده و پس از پيمايش فراز و نشيب هاى بسيار، سرانجام به پايان خط و غروب و افول اقتدار و شكوه اجتماعى خويش رسيده و خواه و ناخواه، نه تنها از موقعيت پيشگامى و پيشوايى خويش كنار رفته، كه از متن زندگى جامعه ها و تمدن ها و مردم نيز به حاشيه اى رانده شده و جاى خويشتن را به چهره ها، شخصيت ها، الگوها، نمونه ها، اسوه ها، سرمشق ها و سمبل هاى نوين و مدرن سپرده و خود به تدريج به موزه ها و بايگانى تاريخ پيوسته اند؛ چرا كه گذشت زمان و سير و رشد جامعه ها و تمدنها بر چهره هر رويداد تازه و پديده جديد و هر پيشواى محبوب و پراقتدارى نيز گرد و بار فرسودگى و پيرى مى افشاند و هر طراوت و شادابى و نشاط را به سوى پژمردگى و خزان مى راند و هر نوجوان و جوان و چهره نوظهورى را به كهنسالى و پايان زندگى هدايت مى كند و قدرت ها، رويدادها، شخصيت ها، چهره ها و قهرمانان را - گر چه از گسترده ترين شبكه هاى تبليغاتى نيز بهره ور باشند - سرانجام همه را به بوته فراموشى مى سپارد و به راه خود مى رود.
اما در اين ميان بايد انديشيد كه اين چه راز و رمزى است كه ياد الهام بخش ‍ ريحانه پيامبر،
نام مقدس و بلندآوازه او،
عنوان و القاب پرافتخار او،
بينش، گرايش، هدف، آرمان و عملكرد او،
دانشگاه انسان ساز و آموزش هاى مترقى او،
آزادگى و آزادمنشى، حق محورى، قانونمدارى و ستم ستيزى او،
ارزش هاى اخلاقى و انسانى دل انگيز و دوست داشتنى او،
سيره و سبك و روش زيبا و دلنشين و راه گشاى زندگى فردى، خانوادگى، فرهنگى، فكرى، هنرى، عاطفى، تربيتى، عبادى، معنوى، اجتماعى، سياسى و جهانى و...او، نه تنها از اين آفت جهانشمول مصون مانده و گردش روزگار نتوانسته است آن وجود گرانمايه را از نورافشانى باز دارد كه با گذشت زمان و رشد فكرى و علمى و اجتماعى و دينى و توسعه جامعه ها و تمدن ها، ياد و نام برازنده و راه و رسم پرافتخار و سبك آزادمنشانه او در ميان نسل مترقى و مردم آگاه و درست انديش زنده تر، شاداب تر، پوياتر، جوشنده تر، شورانگيزتر، الهام بخش تر، زلال تر، جذاب تر و زيباتر نيز جلوه نموده و همچنان راه جاودانگى را مى پيمايد و فروغ دل انگيز خويشتن را بيش از پيش بر دلهاى آگاهان و آرمان خواهان و تشنگان عدالت و آزادى و حقوق و حرمت انسانها مى تاباند و جان هاى شيفته رشد و كمال را نورباران ساخته و قلب هاى ترقى خواه و بشردوست را تسخير نموده و همچنان به صورت يك اسوه دلپذير، يك سمبل بى نظير، يك الگوى مترقى، يك نمونه برجسته، يك پيشوا و چهره محبوب و يك منبع الهام حركت، رشد، پاكى، قداست، روشنگرى و روشنفكرى و اوج در چشم انداز عصرها و نسل ها به ويژه زنان و دختران مترقى، به نورافشانى ادامه مى دهد.
قافله قافله دل ها و انبوه انبوه قلب ها و روان ها را شيفته و شيداى زيبايى هاى معنوى و انسانى و جمال و كمال خود ساخته و دنيا دنيا جانها و انديشه ها را نورانى مى سازد و با خود مى برد.
راستى راز اين زندگى، پايندگى، طراوت، نشاط، درخشندگى و جاذبه ريحانه سرفراز پيامبر در تاريخ پرفراز و نشيب انسان چيست؟
چرا تا كنون هيچ چهره اى نتوانسته است چهره نورافشان او را تحت الشعاع سازد؟
چرا هيچ پيشوا و پيشتازى نتوانسته است در اوج گرفتن بر بلنداى سكوى والايى ها از او پيشى گيرد؟
چرا كسى نتوانسته است همپاى او در روند تاريخ قافله سالار دل هاى آگاه و ترقى خواه و شرافت دوست گردد؟
چرا داستان ريحانه پيامبر هماره شورانگيزترين داستان ها،
خاطره اش دل انگيزترين خاطره ها،
وصف زندگى اش دلنشين ترين وصف ها و زندگى ها،
راه و رسم مترقى اش انسانى ترين و ظريف ترين و مقدس ترين و قهرمانانه ترين راه و رسم،
و برنامه زندگى او پرجاذبه ترين برنامه هاست؟
راستى راز محبوبيت و جاودانگى فاطمه (عليها السلام) چيست؟
بى ترديد پايندگى و ماندگارى ياد و نام ريحانه پيامبر و محبوبيت و جاودانگى و نورافشانى هماره او در اين تاريخ طولانى، رازها و رمزها و اسرارى دارد كه براى همه به ويژه كمال طلبان، الهام بخش است.
اينك اين شما خواننده گرامى و اين هم مهمترين رازهاى اين ماندگارى و پايندگى در يك نگرش گذرا.
الف: جهان بينى ريحانه پيامبر
نخستين راز ماندگارى و نورافشانى هماره ريحانه پيامبر در جهان بينى خردمندانه، مترقى، هماهنگ با فطرت و خداپسندانه او نهفته است؛ چرا كه شخصيت و عملكرد و خلق و خوى هر انسانى به گرايش او برمى گردد و گرايش او نيز به جهان بينى و چگونگى دريافت وى از جهان، انسان، جهان آفرين و هدفمندى و هدفدارى هستى.
ريحانه پيامبر با تربيت و پرورش در كانون وحى و رسالت و پيوند هماره فكرى و عاطفى و انسانى با وحى و دريافت دارنده آن، ديدگاهش درباره هستى و هستى بخش همان ديدگاه واقع بينانه وحى و رسالت است؛ چرا كه او از آموزگاران راستين و مفسران حقيقى وحى است و يكى از چهره هاى برجسته چهارده فروغ تابناك و معصوم و بى همانند آفرينش.
او شاگرد نمونه پيامبر خداست و همدرس و همكلاس و همراه و همراز اميرمؤمنان و مام پرفضيلت يازده امام راستين.به همين جهت اگر در شناخت او تنها به همان عوامل ظاهرى سازنده شخصيت او نيز بسنده شود و از بعد معنوى و غيبى و الهى آن حضرت نيز سخن به ميان نياورديم، شخصيت او در سايه چنين شرايط مناسب و موقعيت مساعد و عوامل سازنده بى نظير و والا، چنان شكل مى گيرد و دستگاه بينش و خردش به صورتى رشد مى كند و به گونه اى پخته و شكوفا مى گردد كه درست و كامل و واقع گرايانه و خداپسندانه و بى نظير تجلى مى كند و روشن است كه دارنده چنين جهان بينى و ديدگاهى به گونه اى در زندگى خواهد گراييد و راهى را بر خواهد گزيد و دنياى وجود خود را به زيورهاى معنوى و ارزش هايى آراسته خواهد ساخت كه هماره بدرخشد.
در اين فرصت گذرا نمى توان جهان بينى مترقى و نورافشان و دگرگون ساز ريحانه پيامبر را به طور شايسته بررسى و ترسيم نمود؛ به همين جهت تنها به پاره اى از جلوه ها و فرازهايى از سرخطهاى آن كه در برخى سخنان نورانى و بيشتر از آن در اخلاق انسانى و عملكرد الهام بخش و درس آموز و تاريخ ساز و افتخارآفرين اش جلوه گر است، مى نگريم و مى گذريم:
1- هدفدارى جهان
او آفرينش را بيهوده و بازيچه و ((بارى، به هر جهت!))نمى نگرد؛ درست همان گونه كه زندگى انسان و حركت تاريخ روند جامعه ها و تمدن ها را؛ بلكه هم آفرينش كران تا كران هستى را هدفدار و هدفمند و حكيمانه و خداگرايانه و بر اساس ضابطه و معيار و ملاك و حساب و نظام و برنامه اى بى نهايت دقيق مى نگرد و هم زندگى انسان و سير تاريخ را.
درست بسان قرآن كه پس از توجه دادن به نشانه هاى شگرف قدرت خدا و هدفدارى كران تا كران هستى مى فرمايد:
و كل فى فلك يسبحون (1)
((و هر كدام در مدار و سپهرى شناورند.))
و روشنگرى مى كند كه اين هدف و مقصد نيز به سوى خدا و خواست حكيمانه اوست:
الا الى الله تصير الامور(2)
((راه همان خدايى كه آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، از آن اوست.به هوش كه همه كارها به سوى خدا باز مى گردد.))
و هشدار مى دهد كه:
افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون (3)
((آيا چنين پنداشتيد كه شما را بى هدف و بيهوده آفريده ايم و بر اين پنداريد كه به سوى ما باز گردانده نمى شويد؟ پس والاست خداى فرزانه، آن فرمانرواى بر حق كه كارى بيهوده و بى هدف انجام نمى دهد.))
او با اين بينش است كه حكيمانه و هدفدار مى انديشد،
جهت دار و خداگرايانه مى گرايد،
شايسته و سازنده رفتار مى كند،
با نظم و برنامه راه زندگى را بر مى گزيند و پى مى گيرد،
بر اساس ملاك و معيار حركت مى كند،
و دقيق و ظريف و حساب شده، قيام يا سكوت مى كند و يا خروش بر مى آورد و در پرتو اين شيوه واقع گرايانه و سنجيده و الهى و معنوى و انسانى است كه رنگ جاودانگى و ماندگارى به ياد و نام و خاطره الهام بخش و روح بزرگ خويش مى بخشد.
2- هدفمندى انسان
ريحانه انديشمند پيامبر بر اين انديشه رهنمون است كه آفريدگار انسان در آفرينش او شاهكارى بزرگ و وصف ناپذير نمود،
قدرت نمايى شگرفى كرد،
او را به صورت زيباترين و پوياترين پديده هستى آفريد،
به ابزارهاى شگفت انگيز شناخت و رشد و اوج به سوى والايى ها و سرفرازى ها مجهز ساخت و او را زيبا و دلپذير و بسيار نيكو تصوير كرد.
به او ظاهرى آراسته و باطنى پيراسته، خردى فروزان و عقلى پرتوان ارزانى داشت و از هر آنچه در كران تا كران هستى است، نمونه هايى را در دنياى وجود او پديد آورد؛ به گونه اى كه اين دنياى به ظاهر كوچك و جود انسان، چكيده و عصاره دنياى بزرگ است و همانگونه كه انسان جزيى از مجموعه جهان هستى است، از نظر آفرينش نيز با هدفدار بودن جهان، هماهنگ است؛ به گونه اى كه از فروترين مراحل، حركت خويش را آغاز مى كند و هدفمند و هدفدار به سوى بى نهايت - كه ذات بى پايان حق و قرب به خداى يكتاست - پيش مى رود.(4)
آرى او آفرينش انسان را بيهوده و بازيچه و يا براى خور و خواب يا لذت جويى و رسيدن به ارزش هاى ناپايدار و فناپذير و يا براى جاه طلبى و قدرت پرستى و زراندوزى نمى نگرد، بلكه انسان را واژه اى بزرگ و درخشان از كتاب قطور و پراسرار آفرينش،
گل سرسبد پديده هاى گوناگون خلقت،
در بر دارنده نفخه اى از روح خدا و پرتوى از نور او،
برخوردار از كرامت و عظمت،
و مجهز به استعدادها و توانمندى ها و كشش هاى اوج بخش و اوج دهنده و با نظام آفرينش هدفمند و هدفدار مى نگرد و بر آن است كه انسان جزيى از آفرينش است و همچون كل نظام هدفدار است و به سوى جمال و كمال و مطلق گام مى سپارد و در تاريخ پرفراز و نشيب خود، همچنان در راه شايستگى ها و والاييها و وصول به عالى ترين مراحل كمال كه برايش مقرر شده است، به پيش مى تازد.
مبارزه پى گير انسانى با آفت جهل و فقر و بيمارى و رنج و علاقه وصف ناپذيرش به دانايى و توانايى و آسايش و ماندگارى،
گريزش از نقص و عيب و انحطاط و عشق فطرى اش به اعتلا و اقتدرا،
تنفر انسان از عجز و ضعف و واماندگى و تمايلش به عزت و شكوه،
نبرد دامنه دار انسان با مظاهر اسارت و استبداد و عشق سوزانش به آزادى و آزادمنشى،
احساس بيگانگى انسان از مظاهر فناپذير و ناپايدار و زودگذر و عطش او به جذب شدن و پيوستن به يك جايگاه و پايگاه خلل ناپذير و استوار و جاودانه،
فاصله انسان از انزوا و گرايش او به سوى جامعه و تمدن،
سرخوردگى انسان از ناهنجارى ها و زشتى ها و پليدى هاى نهان و آشكار و حق كشى هاى عريان و نيمه عريان و دجالگرى هاى رنگارنگ و ضدارزش ها و رغبت عميق و سيرى ناپذير او به سوى كمال و جمال و زيبايى ها و آراستگى به ارزش هاى انسانى، همه و همه نمونه ها و جلوه هايى از اين حركت هدفدار است.
همان حركتى كه آفريدگارش براى او مقرر فرموده و از او خواسته است تا آگاهانه و آزادانه به سوى آن گام سپارد، همان هدف والايى كه بخشى از انسانها با روشن بينى و خردورزى و بهره ورى شايسته از امكانات روحى و معنوى و فكرى و عاطفى و انسانى خويش به سوى آن پر مى كشند و بخشى نيز بدان پشت كرده و راه نگونسارى و انحطاط را در پيش مى گيرند.
ولقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى الله و منهم من حقت عليه الضلالة...(5)
آرى، ريحانه انديشمند و خداجوى پيامبر هدف از آفرينش انسان را عبادت و بندگى خدا و در پرتو آن تكامل و رشد و توسعه معنوى و اوج گرفتن انسان به پرفرازترين مرحله كمال و جمال مى نگرد؛ همان بندگى و پرستشى كه رمز و آزادگى و سرفرازى و پيروزى انسان در همه عرصه هاست.
پذيرش رحمت و مهر و لطف بى كران خدا؛ رحمتى آميخته با هدايت و راهيابى و قدرت بر تصميم گيرى انسانها و حق حاكميت بر سرنوشت خويش ارزيابى مى كند.(6)و لذلك خلقهم...(7)
براى آزمون و امتحان و شكوفايى توانايى ها و استعدادهاى شگرف و نهفته در دنياى وجود او مى نگرد.
الذى خلق الموت والحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا(8)
به منظور آگاهى و شناخت دنياى وجود خويشتن، جهان و جهانيان، آيات و نشانه هاى قدرت آفريدگار هستى و شناخت ذات پاك و بى همتاى او، مى نگرد.
لتعلموا ان الله على كل شيى ء قدير(9)
و سرانجام اين كه فاطمه (عليها السلام) هدف نهايى آفرينش را پرستش ‍ عاشقانه و خالصانه و لبريز از شور و شعور معبود و محبوب و هستى بخش ‍ خويش مى بيند.
وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات...يعبدوننى لا تشركون بى شيئا(10)
ريحانه ارجمند پيامبر الگو و سرمشق انسان هاى راه يافته هدفدارى است كه در انديشه، عقيده، گفتار، عملكرد و ديگر عرصه ها و ميدان ها، پرچمدار هدفدارى و هدفمندى است.(11)
بر آن است كه آفريدگار انسان او را براى رشد و آگاهى و شناخت و معرفت آفريده استابتداء الاشياء لا من شى ء كان قبلها...ولا فائدة له فى تصويرها الا تثبيتا لحكمته وتنبيها على طاعته واظهارا لقدرته وتعبدا لبريته واعزازا لدعوته.
بر آن است كه او را براى آزمون و ظهور و شكوفايى دنياى شگرف وجودش ‍ پديد آورده است.
بر آن است كه او را براى پرستش و بندگى و در پرتو آن آزادى و آزادگى آفريده است.
بر آن است كه او را براى اوج گرفتن به سوى حق، تخلق به اخلاق او، آراستگى به شايستگى ها و ارزش ها و پيراستگى از ضعف و جهل و فقر و نياز و ديگر ضدارزش ها خواسته است.
بر آن است كه او را براى رسيدن به مهر و عشق و رحمت خويش پديد آورده است.
آرى اين هاست هدف آفرينش انسان و بايد در اين راه گام سپارد و همه مقررات و رهنمودها و برنامه هاى عبادى، اخلاقى، اجتماعى، سياسى، تربيتى و...بر آن است كه انسانى را در اين جهت و اين هدف سرعت بخشد.
و درست در پرتو اين بينش انسانى و مترقى در مورد هدفدارى زندگى انسانى است كه فاطمه (عليها السلام) به بندگى عاشقانه و خالصانه خدا مفتخر مى گردد و هيچ آفت و بند اسارتى بر مغز و دل او نزديك نمى شود.
عمل به دين و مقررات آسمانى آن را، پله هاى نردبان اوج و وسيله نجات و رستگارى مى نگرد و توحيدگرايى و ايمان را، راه نجات از آفت شرك و اسارت و ذلت و بيداد؛
و نماز و نيايش با خدا و پيوند و ارتباط با او را وسيله اى براى پاكى دل از ميكرب خودپرستى و خودكامگى و بت شدن و از ديگران تملق و چاپلوسى و فرمانبردارى و پرستش و ذلت خواستن؛
روزه رمضان را وسيله آزمون و امتحان و شكوفا شدن توانايى ها و استعدادهاى انسان و حج و طواف بر گرد خانه خدا را باعث تقويت و اقتدار دين و دين باورى و ديندارى واقعى؛
جهاد و تلاش و كوشش در راه حق و عدالت و آزادى و آزادگى و تاءمين و تضمين حقوق بشر را وسيله عزت و اقتدار اسلام و امر به معروف و دعوت به ارزشها را به صلاح جامعه و توده هاى مردم و هشدار از ستم و بيداد و حق كشى و خودكامگى و گناه را راهى براى كنترل زورمداران و بى خردان.
و آن گاه است كه ريحانه پيامبر از پرستش خدا لذت مى برد و به بارگاه او اخلاص مى ورزد.(12)فرض الله الايمان تطهيرا عن الشرك و الصلوة تنزيها عن الكبر...
بشر دوستى راه و رسم او مى شود و حق طلبى و عدالت خواهى و آزادگى و آزامنشى شعار و شعورش؛ و پيكار با مظاهر كفر و شرك و استبداد و دجالگرى و برچيدن موانع رشد انسانها، برنامه و هدفش.
3- جهان شناسى ريحانه پيامبر
ريحانه انديشمند پيامبر، جهان را با همه شكوه و زيبايى هايش ساخته و آفريده آفريگار فرزانه هستى مى نگرد و پديده هاى گوناگون و شگفت انگيز آن را نمودها، جلوه ها، نظام ها، ظرافت ها، لطافت ها، شاهكارهاى تفكرانگيز و نشان قدرت بى همانند او ارزيابى مى كند و مردم را در اين جهان به تلاش و كوشش و به سازندگى و برازندگى همه جانبه بر مى انگيزد و هرگز آن گونه كه ساده انديشان و دين ناشناسان بيگانه از جهان بينى و جهان شناسى و بينش انسانى فاطمه (عليها السلام)، مى پندارند، آن بانوى انديشمند، نه جهان را زشت و نازيبا و ناپسند و مردود مى نگرد و نه از آن بيزارى مى جويد.براى نمونه:
1/3- كشتگاه سراى آخرت
او در نگرش مترقى خويش، اين جهان را مزرعه و كشتزار و كشتگاه جهان ديگر - كه محصول و فرآورده هاى آن، به طور كامل در جهان ديگر درويده مى شود - مى نگرد و انسانها را كشاورز آگاه و كارا و پرتلاش اين مزرعه بزرگ و تماشايى؛ كه انديشه ها، نيت ها، گفتارها و نوشتارها، حركتها و عملكردهاى آنان بذر اين مزرعه شگفت انگيز و عبرت آموز است و نعمت و امكانات خدا، باران زندگى سازى را مى ماند كه بر آن مى بارد.(13)
و به باور آن حضرت، اين بذرها بسيار متفاوتند؛ چرا كه ره آورد و محصول پاره اى از انسان ها به خاطر انديشه و عقيده و عملكرد عادلانه و شايسته آنان، بى كران، ماندگار، جاودانه و مزرعه و درختانشان هماره سرسبز و خرم و پرسايه و پرطراوت و پرميوه است و فرآورده و محصول پاره اى ديگر، اندك و عمر درختانشان نيز كوتاه و زوگذر و سايه ها و ميوه هاى آنها نيز ناچيز است.
و پاره اى نيز با بدانديشى و ددمنشى و عملكرد زشت و ظالمانه در زندگى، خارستانى سهمگين با ره آوردى شوم و ميوه هايى تلخ و ناگوار و كشنده براى خود پديد مى آورند.
2/3- تجارتخانه بزرگ
ريحانه پيامبر در جهان شناسى و جهان بينى خويش، جهان را يك بازار بزرگ و يك تجارتخانه پرشكوه و پرزرق و برق مى بيند و انسان ها را سرمايه دارانى كه به اين بازار بزرگ گام مى نهند و سرمايه آنان هوش و خرد، عمر و جوانى، وجدان و فطرت انسانى، فرصت ها و نعمت هاى گوناگون، امكانات و توانايى ها و نيروهاى متنوع و مختلف آنان است.
آن بانوى انديشمند بر اين باور است كه گروهى در اين تجارتخانه بزرگ، سود مى برند و گروهى دچار زيان و خسران بزرگ مى گردند.
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون (14)
چرا كه در اين بازار پرزرق و برق، گروهى سرمايه هاى ارزشمند عمر، جوانى، فرصت ها، استعدادها و امكانات مادى و معنوى خود را از كف مى دهند و در برابر آن، ثروتى بسيار يا كاخى پرزرق و برق به دست مى آورند.
و گروهى با از دست دادن همه چيز، ميداندارى و رياست زودگذر و فناپذير را براى چند روز.
و گروهى نيز كامجويى و عياشى و خوشگذرانى را.و در كنار اينها هركدام كوهى از گناه و حق كشى و بيداد و ثمره شوم آن، آتش شعله ور دوزخ را.
در نگرش ريحانه پيامبر، تيره بخت تر از همگان آن كسانى هستند كه به جاى به دست آوردن نيك بختى و خشنودى خدا، گوهر وجود را به گناه آلوده مى سازند و با شقاوت و بيداد و حق كشى، مى بازند و خويشتن را به عذاب ابدى گرفتار مى سازند؛ چرا كه هيچ يك از اين دستاوردهاى مادى و فناپذيز نمى تواند بهاى آن سرمايه هاى عظيم باشد و بهاى آن تنها قرب به بارگاه خدا و آراستگى به اخلاق انسانى و مورد نظر او و زندگى عادلانه و انسان دوستانه و به دست آوردن بهشت پرطراوت و زيباى اوست.انه ليس ‍ لاءنفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها.(15)
و انسان هوشمند و توحيدگرا آن كسى است كه در اين تجارتخانه بزرگ، از سويى سرمايه هاى بزرگى را كه خدا به او ارزانى داشته است، همه را به پربهاترين صورت و گرانترين قيمت، به خود او بفروشد و در برابر اين كالاى ناچيز و فناپذير، پرشكوه ترين و ماندگارترين نعمت ها را دريافت دارد و از دگر سو زيان جبران ناپذير و عذاب دردناك را نيز از دامان خود دور سازد.(16)
3/3- ميدان آزمون
ريحانه ژرفنگر و واقع بين پيامبر اين جهان را سراى آزمون و ميدان امتحان مى نگرد(17)؛ ميدانى كه براى شكوفا شدن استعدادها و توانايى ها و مواد خام و امكانات بسيار دنياى وجود انسان است؛ ميدانى كه بسيارى در آن مى بازند و مردود مى شوند و گروهى نيز با بهره ورى از فرصت ها، امكانات، نعمت ها، استعدادها، توانايى ها، خردها، انديشه ها، كشش هاى اوج دهنده، و آراستگى به ارزشهاى والا و خدا پسندانه و رسيدن به قرب خدا و با رعايت حقوق و حرمت بندگان او و امنيت و آزادى و كرامت آنان امتياز مى آورند و پيروز مى گردند.
4/3- وسيله رشد و تكامل
ريحانه انديشمند پيامبر، دنيا را مقدمه و وسيله رشد و تكامل و اوج مى نگرد و نه هدف؛...الا تثبيتا لحكمته...وتعبدا لبريته.و آن انسان هاى بزرگ و خردمندى را - كه خود را از وابستگى دنيا و از دلبستگى آن رهانيده و اين جهان را مقدمه و وسيله اى براى سعادت ماندگار ساخته اند -، آنان را جستجوگران آخرت مى بيند و نه دنيا.
او بر اين باور است كه دنيا و زندگى دنيوى در برابرى آخرت، چيزى جز بازى و سرگرمى نيست؛ نه دوامى دارد و نه بقايى؛ نه از آن چيزى به دست مى آيد و نه حالى؛ و آنان كه به آن دل مى بندند و آن را هدف و آرمان و مطلوب و معشوق خود مى پندارند، در حقيقت كودكانى هستند كه عمرى به سرگرمى و بازى پرداخته و از همه چيز بى خبر مانده و از حقيقت، محتوا و روح و جان زندگى، دور افتاده اند و زمانى به خود مى آيند كه در مى يابند كه در اين بازى، هم، آن كسى كه باخته، شكست خورده است و هم آن كه پيروز گرديده؛ چرا كه در پايان بازى همه چيز به جاى خود باز مى گردد.
افزون بر اين، اگر دنيا هدف شد و انسان به دنيادوستى و دنياخواهى و دنياپرستى گراييد و به مظاهر آن، از مال پرستى و مقام خواهى، برترى جويى، شهرت طلبى، لذت جويى، تن آسايى و انتقام كشى گراييد، اين دنياپرستى چنان توفانى در دنياى وجود او پديد مى آورد كه همه معلومات او را مى گيرد و حس تشخيص او را از ميان مى برد و آن گاه است كه او دنيا را مقدم بر آخرت و هدف مى نگرد و در راه آن از هيچ پليدى و شقاوت و جنايتى فروگذار نمى كند.
5/3- ميدان بزرگ مسابقه
ريحانه ژرف نگر و واقع بين پيامبر، اين جهان را ميدان بزرگ و شگفت انگيز مسابقه مى نگرد و هدف هاى پرشكوه و جايزه و پاداش بى همانند آن را به دست آوردن خشنودى خدا،
قرب به بارگاه او،
رسيدن به بهشت پرطراوت و زيبا،
و رفاقت و همنشينى با برگزيدگان بارگاه او و ديگر نعمت هاى وصف ناپذير سراى آخرت مى شناسد.
او شركت كنندگان در اين مسابقه بزرگ و پيشتازان و برندگان اين ميدان را آزادزنان و آزادمردان خداجو و پرواپيشه و رعايتگر مقررات عادلانه و انسان ساز خدا و حقوق آزادى و حرمت و امنيت بندگان او مى نگرد و نه لاف زنان شيفته رياست و تشنه قدرت و دلداده به زر و زيور دنيا و مدعيان دروغين اسلام و ايمان كه همه چيز را ابزار سلطه انحصارى خويش بر سرنوست مردم مى نگرند؛ و بر اين انديشه رهنمون است كه پيروزى و سرفرازى در اين راه، در گرو آن است كه انسان در پرتو تلاش و كوشش، آگاهى و شناخت، توكل و اعتماد به حق، خودسازى و تهذيب گستره جان از زنگارهاى غفلت و غرور، مستى و پستى، خودكامگى و خودمحورى، حق كشى و بيداد، فريب و دجالگرى، كج انديشى و ددمنشى، و خودخواهى و خودپرستى پاك و پاكيزه سازد و كران تا كران مزرعه دل را به گل ها و گل بوته هاى ارزش هاى والاى انسانى و اخلاقى و فكرى آراسته گرداند.
و خود آن بزرگ بانوى گيتى در زندگى پربارش، سمبل و نمونه بى همانند اين راه و اين مسابقه بزرگ بود.
او با گفتار و عملكرد شايسته اش بر اين انديشه رهنمون بود كه:
وسارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض اءعدت للمتقين...(18)
((و براى رسيدن به آمرزش پروردگار خويش و بهشت پرطراوت و پرنعمت و زيبايى كه وسعت و گستردگى آن، كران تا كران آسمان ها و زمين است و براى پرواپيشگان آماده شده است، بر يكديگر سرعت و پيشى جوييد.))
و بر اين راه و رسم پيروزمندانه كه:
سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اءعدت للذين آمنوا بالله و...(19)
((براى رسيدن به آمرزشى از پروردگاتان و بهشت پرطراوت و پرنعمتى كه گستره آن بسان آسمان و زمين است و براى كسانى آماده شده است كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند، بر يكديگر سبقت جوييد.))

از بامداد تاريخ انسان تا جهان معاصر در جامعه ها و تمدن هاى بشرى، پيشتازان و پيشگامان ترقى خواه و الهام بخش بسيارى ظهور كرده و هر يك بر اساس بينش خويش درباره جهان، جهان آفرين، انسان، زندگى درخور شاءن انسان، و هدف هاى زندگى او به تناسب گرايش ها، عملكردها، هدف ها، آرمان ها، آرزوها، ايده آل ها، برنامه ها و دنياى مطلوب و محبوب خويش نقش هاى گوناگونى در ابعاد مختلف زندگى فردى، خانوادگى، فرهنگى، فكرى، عقيدتى، اجتماعى، سياسى، هنرى، اقتصادى و دفاعى مردم نهاده و گاه در قلمرو كوچك و يا بزرگى، مسير تاريخ و روند جامعه را دگرگون ساخته و تمدن ها را به راه دلخواه خود سوق داده اند، و پاره اى از آنان نيز روزگارى درخشيده و عصر و نسلى پاييده و براى مردمى نمونه و سمبل و الگو و منبع الهام و حركت گرديده و حس قهرمان جويى آنان را پاسخ گفته اند.اما اگر نيك بنگريم و ژرف بينديشيم، همه آنان سرانجام پس ‍ از پشت سر نهادن مراحل گوناگون پيروزى، رشد، پيشرفت، پذيرفتگى اجتماعى و جهانى، به تدريج رو به ضعف و فرسودگى نهاده و پس از پيمايش فراز و نشيب هاى بسيار، سرانجام به پايان خط و غروب و افول اقتدار و شكوه اجتماعى خويش رسيده و خواه و ناخواه، نه تنها از موقعيت پيشگامى و پيشوايى خويش كنار رفته، كه از متن زندگى جامعه ها و تمدن ها و مردم نيز به حاشيه اى رانده شده و جاى خويشتن را به چهره ها، شخصيت ها، الگوها، نمونه ها، اسوه ها، سرمشق ها و سمبل هاى نوين و مدرن سپرده و خود به تدريج به موزه ها و بايگانى تاريخ پيوسته اند؛ چرا كه گذشت زمان و سير و رشد جامعه ها و تمدنها بر چهره هر رويداد تازه و پديده جديد و هر پيشواى محبوب و پراقتدارى نيز گرد و بار فرسودگى و پيرى مى افشاند و هر طراوت و شادابى و نشاط را به سوى پژمردگى و خزان مى راند و هر نوجوان و جوان و چهره نوظهورى را به كهنسالى و پايان زندگى هدايت مى كند و قدرت ها، رويدادها، شخصيت ها، چهره ها و قهرمانان را - گر چه از گسترده ترين شبكه هاى تبليغاتى نيز بهره ور باشند - سرانجام همه را به بوته فراموشى مى سپارد و به راه خود مى رود.
اما در اين ميان بايد انديشيد كه اين چه راز و رمزى است كه ياد الهام بخش ‍ ريحانه پيامبر،
نام مقدس و بلندآوازه او،
عنوان و القاب پرافتخار او،
بينش، گرايش، هدف، آرمان و عملكرد او،
دانشگاه انسان ساز و آموزش هاى مترقى او،
آزادگى و آزادمنشى، حق محورى، قانونمدارى و ستم ستيزى او،
ارزش هاى اخلاقى و انسانى دل انگيز و دوست داشتنى او،
سيره و سبك و روش زيبا و دلنشين و راه گشاى زندگى فردى، خانوادگى، فرهنگى، فكرى، هنرى، عاطفى، تربيتى، عبادى، معنوى، اجتماعى، سياسى و جهانى و...او، نه تنها از اين آفت جهانشمول مصون مانده و گردش روزگار نتوانسته است آن وجود گرانمايه را از نورافشانى باز دارد كه با گذشت زمان و رشد فكرى و علمى و اجتماعى و دينى و توسعه جامعه ها و تمدن ها، ياد و نام برازنده و راه و رسم پرافتخار و سبك آزادمنشانه او در ميان نسل مترقى و مردم آگاه و درست انديش زنده تر، شاداب تر، پوياتر، جوشنده تر، شورانگيزتر، الهام بخش تر، زلال تر، جذاب تر و زيباتر نيز جلوه نموده و همچنان راه جاودانگى را مى پيمايد و فروغ دل انگيز خويشتن را بيش از پيش بر دلهاى آگاهان و آرمان خواهان و تشنگان عدالت و آزادى و حقوق و حرمت انسانها مى تاباند و جان هاى شيفته رشد و كمال را نورباران ساخته و قلب هاى ترقى خواه و بشردوست را تسخير نموده و همچنان به صورت يك اسوه دلپذير، يك سمبل بى نظير، يك الگوى مترقى، يك نمونه برجسته، يك پيشوا و چهره محبوب و يك منبع الهام حركت، رشد، پاكى، قداست، روشنگرى و روشنفكرى و اوج در چشم انداز عصرها و نسل ها به ويژه زنان و دختران مترقى، به نورافشانى ادامه مى دهد.
قافله قافله دل ها و انبوه انبوه قلب ها و روان ها را شيفته و شيداى زيبايى هاى معنوى و انسانى و جمال و كمال خود ساخته و دنيا دنيا جانها و انديشه ها را نورانى مى سازد و با خود مى برد.
راستى راز اين زندگى، پايندگى، طراوت، نشاط، درخشندگى و جاذبه ريحانه سرفراز پيامبر در تاريخ پرفراز و نشيب انسان چيست؟
چرا تا كنون هيچ چهره اى نتوانسته است چهره نورافشان او را تحت الشعاع سازد؟
چرا هيچ پيشوا و پيشتازى نتوانسته است در اوج گرفتن بر بلنداى سكوى والايى ها از او پيشى گيرد؟
چرا كسى نتوانسته است همپاى او در روند تاريخ قافله سالار دل هاى آگاه و ترقى خواه و شرافت دوست گردد؟
چرا داستان ريحانه پيامبر هماره شورانگيزترين داستان ها،
خاطره اش دل انگيزترين خاطره ها،
وصف زندگى اش دلنشين ترين وصف ها و زندگى ها،
راه و رسم مترقى اش انسانى ترين و ظريف ترين و مقدس ترين و قهرمانانه ترين راه و رسم،
و برنامه زندگى او پرجاذبه ترين برنامه هاست؟
راستى راز محبوبيت و جاودانگى فاطمه (عليها السلام) چيست؟
بى ترديد پايندگى و ماندگارى ياد و نام ريحانه پيامبر و محبوبيت و جاودانگى و نورافشانى هماره او در اين تاريخ طولانى، رازها و رمزها و اسرارى دارد كه براى همه به ويژه كمال طلبان، الهام بخش است.
اينك اين شما خواننده گرامى و اين هم مهمترين رازهاى اين ماندگارى و پايندگى در يك نگرش گذرا.
الف: جهان بينى ريحانه پيامبر
نخستين راز ماندگارى و نورافشانى هماره ريحانه پيامبر در جهان بينى خردمندانه، مترقى، هماهنگ با فطرت و خداپسندانه او نهفته است؛ چرا كه شخصيت و عملكرد و خلق و خوى هر انسانى به گرايش او برمى گردد و گرايش او نيز به جهان بينى و چگونگى دريافت وى از جهان، انسان، جهان آفرين و هدفمندى و هدفدارى هستى.
ريحانه پيامبر با تربيت و پرورش در كانون وحى و رسالت و پيوند هماره فكرى و عاطفى و انسانى با وحى و دريافت دارنده آن، ديدگاهش درباره هستى و هستى بخش همان ديدگاه واقع بينانه وحى و رسالت است؛ چرا كه او از آموزگاران راستين و مفسران حقيقى وحى است و يكى از چهره هاى برجسته چهارده فروغ تابناك و معصوم و بى همانند آفرينش.
او شاگرد نمونه پيامبر خداست و همدرس و همكلاس و همراه و همراز اميرمؤمنان و مام پرفضيلت يازده امام راستين.به همين جهت اگر در شناخت او تنها به همان عوامل ظاهرى سازنده شخصيت او نيز بسنده شود و از بعد معنوى و غيبى و الهى آن حضرت نيز سخن به ميان نياورديم، شخصيت او در سايه چنين شرايط مناسب و موقعيت مساعد و عوامل سازنده بى نظير و والا، چنان شكل مى گيرد و دستگاه بينش و خردش به صورتى رشد مى كند و به گونه اى پخته و شكوفا مى گردد كه درست و كامل و واقع گرايانه و خداپسندانه و بى نظير تجلى مى كند و روشن است كه دارنده چنين جهان بينى و ديدگاهى به گونه اى در زندگى خواهد گراييد و راهى را بر خواهد گزيد و دنياى وجود خود را به زيورهاى معنوى و ارزش هايى آراسته خواهد ساخت كه هماره بدرخشد.
در اين فرصت گذرا نمى توان جهان بينى مترقى و نورافشان و دگرگون ساز ريحانه پيامبر را به طور شايسته بررسى و ترسيم نمود؛ به همين جهت تنها به پاره اى از جلوه ها و فرازهايى از سرخطهاى آن كه در برخى سخنان نورانى و بيشتر از آن در اخلاق انسانى و عملكرد الهام بخش و درس آموز و تاريخ ساز و افتخارآفرين اش جلوه گر است، مى نگريم و مى گذريم:
1- هدفدارى جهان
او آفرينش را بيهوده و بازيچه و ((بارى، به هر جهت!))نمى نگرد؛ درست همان گونه كه زندگى انسان و حركت تاريخ روند جامعه ها و تمدن ها را؛ بلكه هم آفرينش كران تا كران هستى را هدفدار و هدفمند و حكيمانه و خداگرايانه و بر اساس ضابطه و معيار و ملاك و حساب و نظام و برنامه اى بى نهايت دقيق مى نگرد و هم زندگى انسان و سير تاريخ را.
درست بسان قرآن كه پس از توجه دادن به نشانه هاى شگرف قدرت خدا و هدفدارى كران تا كران هستى مى فرمايد:
و كل فى فلك يسبحون (1)
((و هر كدام در مدار و سپهرى شناورند.))
و روشنگرى مى كند كه اين هدف و مقصد نيز به سوى خدا و خواست حكيمانه اوست:
الا الى الله تصير الامور(2)
((راه همان خدايى كه آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، از آن اوست.به هوش كه همه كارها به سوى خدا باز مى گردد.))
و هشدار مى دهد كه:
افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون (3)
((آيا چنين پنداشتيد كه شما را بى هدف و بيهوده آفريده ايم و بر اين پنداريد كه به سوى ما باز گردانده نمى شويد؟ پس والاست خداى فرزانه، آن فرمانرواى بر حق كه كارى بيهوده و بى هدف انجام نمى دهد.))
او با اين بينش است كه حكيمانه و هدفدار مى انديشد،
جهت دار و خداگرايانه مى گرايد،
شايسته و سازنده رفتار مى كند،
با نظم و برنامه راه زندگى را بر مى گزيند و پى مى گيرد،
بر اساس ملاك و معيار حركت مى كند،
و دقيق و ظريف و حساب شده، قيام يا سكوت مى كند و يا خروش بر مى آورد و در پرتو اين شيوه واقع گرايانه و سنجيده و الهى و معنوى و انسانى است كه رنگ جاودانگى و ماندگارى به ياد و نام و خاطره الهام بخش و روح بزرگ خويش مى بخشد.
2- هدفمندى انسان
ريحانه انديشمند پيامبر بر اين انديشه رهنمون است كه آفريدگار انسان در آفرينش او شاهكارى بزرگ و وصف ناپذير نمود،
قدرت نمايى شگرفى كرد،
او را به صورت زيباترين و پوياترين پديده هستى آفريد،
به ابزارهاى شگفت انگيز شناخت و رشد و اوج به سوى والايى ها و سرفرازى ها مجهز ساخت و او را زيبا و دلپذير و بسيار نيكو تصوير كرد.
به او ظاهرى آراسته و باطنى پيراسته، خردى فروزان و عقلى پرتوان ارزانى داشت و از هر آنچه در كران تا كران هستى است، نمونه هايى را در دنياى وجود او پديد آورد؛ به گونه اى كه اين دنياى به ظاهر كوچك و جود انسان، چكيده و عصاره دنياى بزرگ است و همانگونه كه انسان جزيى از مجموعه جهان هستى است، از نظر آفرينش نيز با هدفدار بودن جهان، هماهنگ است؛ به گونه اى كه از فروترين مراحل، حركت خويش را آغاز مى كند و هدفمند و هدفدار به سوى بى نهايت - كه ذات بى پايان حق و قرب به خداى يكتاست - پيش مى رود.(4)
آرى او آفرينش انسان را بيهوده و بازيچه و يا براى خور و خواب يا لذت جويى و رسيدن به ارزش هاى ناپايدار و فناپذير و يا براى جاه طلبى و قدرت پرستى و زراندوزى نمى نگرد، بلكه انسان را واژه اى بزرگ و درخشان از كتاب قطور و پراسرار آفرينش،
گل سرسبد پديده هاى گوناگون خلقت،
در بر دارنده نفخه اى از روح خدا و پرتوى از نور او،
برخوردار از كرامت و عظمت،
و مجهز به استعدادها و توانمندى ها و كشش هاى اوج بخش و اوج دهنده و با نظام آفرينش هدفمند و هدفدار مى نگرد و بر آن است كه انسان جزيى از آفرينش است و همچون كل نظام هدفدار است و به سوى جمال و كمال و مطلق گام مى سپارد و در تاريخ پرفراز و نشيب خود، همچنان در راه شايستگى ها و والاييها و وصول به عالى ترين مراحل كمال كه برايش مقرر شده است، به پيش مى تازد.
مبارزه پى گير انسانى با آفت جهل و فقر و بيمارى و رنج و علاقه وصف ناپذيرش به دانايى و توانايى و آسايش و ماندگارى،
گريزش از نقص و عيب و انحطاط و عشق فطرى اش به اعتلا و اقتدرا،
تنفر انسان از عجز و ضعف و واماندگى و تمايلش به عزت و شكوه،
نبرد دامنه دار انسان با مظاهر اسارت و استبداد و عشق سوزانش به آزادى و آزادمنشى،
احساس بيگانگى انسان از مظاهر فناپذير و ناپايدار و زودگذر و عطش او به جذب شدن و پيوستن به يك جايگاه و پايگاه خلل ناپذير و استوار و جاودانه،
فاصله انسان از انزوا و گرايش او به سوى جامعه و تمدن،
سرخوردگى انسان از ناهنجارى ها و زشتى ها و پليدى هاى نهان و آشكار و حق كشى هاى عريان و نيمه عريان و دجالگرى هاى رنگارنگ و ضدارزش ها و رغبت عميق و سيرى ناپذير او به سوى كمال و جمال و زيبايى ها و آراستگى به ارزش هاى انسانى، همه و همه نمونه ها و جلوه هايى از اين حركت هدفدار است.
همان حركتى كه آفريدگارش براى او مقرر فرموده و از او خواسته است تا آگاهانه و آزادانه به سوى آن گام سپارد، همان هدف والايى كه بخشى از انسانها با روشن بينى و خردورزى و بهره ورى شايسته از امكانات روحى و معنوى و فكرى و عاطفى و انسانى خويش به سوى آن پر مى كشند و بخشى نيز بدان پشت كرده و راه نگونسارى و انحطاط را در پيش مى گيرند.
ولقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى الله و منهم من حقت عليه الضلالة...(5)
آرى، ريحانه انديشمند و خداجوى پيامبر هدف از آفرينش انسان را عبادت و بندگى خدا و در پرتو آن تكامل و رشد و توسعه معنوى و اوج گرفتن انسان به پرفرازترين مرحله كمال و جمال مى نگرد؛ همان بندگى و پرستشى كه رمز و آزادگى و سرفرازى و پيروزى انسان در همه عرصه هاست.
پذيرش رحمت و مهر و لطف بى كران خدا؛ رحمتى آميخته با هدايت و راهيابى و قدرت بر تصميم گيرى انسانها و حق حاكميت بر سرنوشت خويش ارزيابى مى كند.(6)و لذلك خلقهم...(7)
براى آزمون و امتحان و شكوفايى توانايى ها و استعدادهاى شگرف و نهفته در دنياى وجود او مى نگرد.
الذى خلق الموت والحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا(8)
به منظور آگاهى و شناخت دنياى وجود خويشتن، جهان و جهانيان، آيات و نشانه هاى قدرت آفريدگار هستى و شناخت ذات پاك و بى همتاى او، مى نگرد.
لتعلموا ان الله على كل شيى ء قدير(9)
و سرانجام اين كه فاطمه (عليها السلام) هدف نهايى آفرينش را پرستش ‍ عاشقانه و خالصانه و لبريز از شور و شعور معبود و محبوب و هستى بخش ‍ خويش مى بيند.
وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات...يعبدوننى لا تشركون بى شيئا(10)
ريحانه ارجمند پيامبر الگو و سرمشق انسان هاى راه يافته هدفدارى است كه در انديشه، عقيده، گفتار، عملكرد و ديگر عرصه ها و ميدان ها، پرچمدار هدفدارى و هدفمندى است.(11)
بر آن است كه آفريدگار انسان او را براى رشد و آگاهى و شناخت و معرفت آفريده استابتداء الاشياء لا من شى ء كان قبلها...ولا فائدة له فى تصويرها الا تثبيتا لحكمته وتنبيها على طاعته واظهارا لقدرته وتعبدا لبريته واعزازا لدعوته.
بر آن است كه او را براى آزمون و ظهور و شكوفايى دنياى شگرف وجودش ‍ پديد آورده است.
بر آن است كه او را براى پرستش و بندگى و در پرتو آن آزادى و آزادگى آفريده است.
بر آن است كه او را براى اوج گرفتن به سوى حق، تخلق به اخلاق او، آراستگى به شايستگى ها و ارزش ها و پيراستگى از ضعف و جهل و فقر و نياز و ديگر ضدارزش ها خواسته است.
بر آن است كه او را براى رسيدن به مهر و عشق و رحمت خويش پديد آورده است.
آرى اين هاست هدف آفرينش انسان و بايد در اين راه گام سپارد و همه مقررات و رهنمودها و برنامه هاى عبادى، اخلاقى، اجتماعى، سياسى، تربيتى و...بر آن است كه انسانى را در اين جهت و اين هدف سرعت بخشد.
و درست در پرتو اين بينش انسانى و مترقى در مورد هدفدارى زندگى انسانى است كه فاطمه (عليها السلام) به بندگى عاشقانه و خالصانه خدا مفتخر مى گردد و هيچ آفت و بند اسارتى بر مغز و دل او نزديك نمى شود.
عمل به دين و مقررات آسمانى آن را، پله هاى نردبان اوج و وسيله نجات و رستگارى مى نگرد و توحيدگرايى و ايمان را، راه نجات از آفت شرك و اسارت و ذلت و بيداد؛
و نماز و نيايش با خدا و پيوند و ارتباط با او را وسيله اى براى پاكى دل از ميكرب خودپرستى و خودكامگى و بت شدن و از ديگران تملق و چاپلوسى و فرمانبردارى و پرستش و ذلت خواستن؛
روزه رمضان را وسيله آزمون و امتحان و شكوفا شدن توانايى ها و استعدادهاى انسان و حج و طواف بر گرد خانه خدا را باعث تقويت و اقتدار دين و دين باورى و ديندارى واقعى؛
جهاد و تلاش و كوشش در راه حق و عدالت و آزادى و آزادگى و تاءمين و تضمين حقوق بشر را وسيله عزت و اقتدار اسلام و امر به معروف و دعوت به ارزشها را به صلاح جامعه و توده هاى مردم و هشدار از ستم و بيداد و حق كشى و خودكامگى و گناه را راهى براى كنترل زورمداران و بى خردان.
و آن گاه است كه ريحانه پيامبر از پرستش خدا لذت مى برد و به بارگاه او اخلاص مى ورزد.(12)فرض الله الايمان تطهيرا عن الشرك و الصلوة تنزيها عن الكبر...
بشر دوستى راه و رسم او مى شود و حق طلبى و عدالت خواهى و آزادگى و آزامنشى شعار و شعورش؛ و پيكار با مظاهر كفر و شرك و استبداد و دجالگرى و برچيدن موانع رشد انسانها، برنامه و هدفش.
3- جهان شناسى ريحانه پيامبر
ريحانه انديشمند پيامبر، جهان را با همه شكوه و زيبايى هايش ساخته و آفريده آفريگار فرزانه هستى مى نگرد و پديده هاى گوناگون و شگفت انگيز آن را نمودها، جلوه ها، نظام ها، ظرافت ها، لطافت ها، شاهكارهاى تفكرانگيز و نشان قدرت بى همانند او ارزيابى مى كند و مردم را در اين جهان به تلاش و كوشش و به سازندگى و برازندگى همه جانبه بر مى انگيزد و هرگز آن گونه كه ساده انديشان و دين ناشناسان بيگانه از جهان بينى و جهان شناسى و بينش انسانى فاطمه (عليها السلام)، مى پندارند، آن بانوى انديشمند، نه جهان را زشت و نازيبا و ناپسند و مردود مى نگرد و نه از آن بيزارى مى جويد.براى نمونه:
1/3- كشتگاه سراى آخرت
او در نگرش مترقى خويش، اين جهان را مزرعه و كشتزار و كشتگاه جهان ديگر - كه محصول و فرآورده هاى آن، به طور كامل در جهان ديگر درويده مى شود - مى نگرد و انسانها را كشاورز آگاه و كارا و پرتلاش اين مزرعه بزرگ و تماشايى؛ كه انديشه ها، نيت ها، گفتارها و نوشتارها، حركتها و عملكردهاى آنان بذر اين مزرعه شگفت انگيز و عبرت آموز است و نعمت و امكانات خدا، باران زندگى سازى را مى ماند كه بر آن مى بارد.(13)
و به باور آن حضرت، اين بذرها بسيار متفاوتند؛ چرا كه ره آورد و محصول پاره اى از انسان ها به خاطر انديشه و عقيده و عملكرد عادلانه و شايسته آنان، بى كران، ماندگار، جاودانه و مزرعه و درختانشان هماره سرسبز و خرم و پرسايه و پرطراوت و پرميوه است و فرآورده و محصول پاره اى ديگر، اندك و عمر درختانشان نيز كوتاه و زوگذر و سايه ها و ميوه هاى آنها نيز ناچيز است.
و پاره اى نيز با بدانديشى و ددمنشى و عملكرد زشت و ظالمانه در زندگى، خارستانى سهمگين با ره آوردى شوم و ميوه هايى تلخ و ناگوار و كشنده براى خود پديد مى آورند.
2/3- تجارتخانه بزرگ
ريحانه پيامبر در جهان شناسى و جهان بينى خويش، جهان را يك بازار بزرگ و يك تجارتخانه پرشكوه و پرزرق و برق مى بيند و انسان ها را سرمايه دارانى كه به اين بازار بزرگ گام مى نهند و سرمايه آنان هوش و خرد، عمر و جوانى، وجدان و فطرت انسانى، فرصت ها و نعمت هاى گوناگون، امكانات و توانايى ها و نيروهاى متنوع و مختلف آنان است.
آن بانوى انديشمند بر اين باور است كه گروهى در اين تجارتخانه بزرگ، سود مى برند و گروهى دچار زيان و خسران بزرگ مى گردند.
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون (14)
چرا كه در اين بازار پرزرق و برق، گروهى سرمايه هاى ارزشمند عمر، جوانى، فرصت ها، استعدادها و امكانات مادى و معنوى خود را از كف مى دهند و در برابر آن، ثروتى بسيار يا كاخى پرزرق و برق به دست مى آورند.
و گروهى با از دست دادن همه چيز، ميداندارى و رياست زودگذر و فناپذير را براى چند روز.
و گروهى نيز كامجويى و عياشى و خوشگذرانى را.و در كنار اينها هركدام كوهى از گناه و حق كشى و بيداد و ثمره شوم آن، آتش شعله ور دوزخ را.
در نگرش ريحانه پيامبر، تيره بخت تر از همگان آن كسانى هستند كه به جاى به دست آوردن نيك بختى و خشنودى خدا، گوهر وجود را به گناه آلوده مى سازند و با شقاوت و بيداد و حق كشى، مى بازند و خويشتن را به عذاب ابدى گرفتار مى سازند؛ چرا كه هيچ يك از اين دستاوردهاى مادى و فناپذيز نمى تواند بهاى آن سرمايه هاى عظيم باشد و بهاى آن تنها قرب به بارگاه خدا و آراستگى به اخلاق انسانى و مورد نظر او و زندگى عادلانه و انسان دوستانه و به دست آوردن بهشت پرطراوت و زيباى اوست.انه ليس ‍ لاءنفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها.(15)
و انسان هوشمند و توحيدگرا آن كسى است كه در اين تجارتخانه بزرگ، از سويى سرمايه هاى بزرگى را كه خدا به او ارزانى داشته است، همه را به پربهاترين صورت و گرانترين قيمت، به خود او بفروشد و در برابر اين كالاى ناچيز و فناپذير، پرشكوه ترين و ماندگارترين نعمت ها را دريافت دارد و از دگر سو زيان جبران ناپذير و عذاب دردناك را نيز از دامان خود دور سازد.(16)
3/3- ميدان آزمون
ريحانه ژرفنگر و واقع بين پيامبر اين جهان را سراى آزمون و ميدان امتحان مى نگرد(17)؛ ميدانى كه براى شكوفا شدن استعدادها و توانايى ها و مواد خام و امكانات بسيار دنياى وجود انسان است؛ ميدانى كه بسيارى در آن مى بازند و مردود مى شوند و گروهى نيز با بهره ورى از فرصت ها، امكانات، نعمت ها، استعدادها، توانايى ها، خردها، انديشه ها، كشش هاى اوج دهنده، و آراستگى به ارزشهاى والا و خدا پسندانه و رسيدن به قرب خدا و با رعايت حقوق و حرمت بندگان او و امنيت و آزادى و كرامت آنان امتياز مى آورند و پيروز مى گردند.
4/3- وسيله رشد و تكامل
ريحانه انديشمند پيامبر، دنيا را مقدمه و وسيله رشد و تكامل و اوج مى نگرد و نه هدف؛...الا تثبيتا لحكمته...وتعبدا لبريته.و آن انسان هاى بزرگ و خردمندى را - كه خود را از وابستگى دنيا و از دلبستگى آن رهانيده و اين جهان را مقدمه و وسيله اى براى سعادت ماندگار ساخته اند -، آنان را جستجوگران آخرت مى بيند و نه دنيا.
او بر اين باور است كه دنيا و زندگى دنيوى در برابرى آخرت، چيزى جز بازى و سرگرمى نيست؛ نه دوامى دارد و نه بقايى؛ نه از آن چيزى به دست مى آيد و نه حالى؛ و آنان كه به آن دل مى بندند و آن را هدف و آرمان و مطلوب و معشوق خود مى پندارند، در حقيقت كودكانى هستند كه عمرى به سرگرمى و بازى پرداخته و از همه چيز بى خبر مانده و از حقيقت، محتوا و روح و جان زندگى، دور افتاده اند و زمانى به خود مى آيند كه در مى يابند كه در اين بازى، هم، آن كسى كه باخته، شكست خورده است و هم آن كه پيروز گرديده؛ چرا كه در پايان بازى همه چيز به جاى خود باز مى گردد.
افزون بر اين، اگر دنيا هدف شد و انسان به دنيادوستى و دنياخواهى و دنياپرستى گراييد و به مظاهر آن، از مال پرستى و مقام خواهى، برترى جويى، شهرت طلبى، لذت جويى، تن آسايى و انتقام كشى گراييد، اين دنياپرستى چنان توفانى در دنياى وجود او پديد مى آورد كه همه معلومات او را مى گيرد و حس تشخيص او را از ميان مى برد و آن گاه است كه او دنيا را مقدم بر آخرت و هدف مى نگرد و در راه آن از هيچ پليدى و شقاوت و جنايتى فروگذار نمى كند.
5/3- ميدان بزرگ مسابقه
ريحانه ژرف نگر و واقع بين پيامبر، اين جهان را ميدان بزرگ و شگفت انگيز مسابقه مى نگرد و هدف هاى پرشكوه و جايزه و پاداش بى همانند آن را به دست آوردن خشنودى خدا،
قرب به بارگاه او،
رسيدن به بهشت پرطراوت و زيبا،
و رفاقت و همنشينى با برگزيدگان بارگاه او و ديگر نعمت هاى وصف ناپذير سراى آخرت مى شناسد.
او شركت كنندگان در اين مسابقه بزرگ و پيشتازان و برندگان اين ميدان را آزادزنان و آزادمردان خداجو و پرواپيشه و رعايتگر مقررات عادلانه و انسان ساز خدا و حقوق آزادى و حرمت و امنيت بندگان او مى نگرد و نه لاف زنان شيفته رياست و تشنه قدرت و دلداده به زر و زيور دنيا و مدعيان دروغين اسلام و ايمان كه همه چيز را ابزار سلطه انحصارى خويش بر سرنوست مردم مى نگرند؛ و بر اين انديشه رهنمون است كه پيروزى و سرفرازى در اين راه، در گرو آن است كه انسان در پرتو تلاش و كوشش، آگاهى و شناخت، توكل و اعتماد به حق، خودسازى و تهذيب گستره جان از زنگارهاى غفلت و غرور، مستى و پستى، خودكامگى و خودمحورى، حق كشى و بيداد، فريب و دجالگرى، كج انديشى و ددمنشى، و خودخواهى و خودپرستى پاك و پاكيزه سازد و كران تا كران مزرعه دل را به گل ها و گل بوته هاى ارزش هاى والاى انسانى و اخلاقى و فكرى آراسته گرداند.
و خود آن بزرگ بانوى گيتى در زندگى پربارش، سمبل و نمونه بى همانند اين راه و اين مسابقه بزرگ بود.
او با گفتار و عملكرد شايسته اش بر اين انديشه رهنمون بود كه:
وسارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض اءعدت للمتقين...(18)
((و براى رسيدن به آمرزش پروردگار خويش و بهشت پرطراوت و پرنعمت و زيبايى كه وسعت و گستردگى آن، كران تا كران آسمان ها و زمين است و براى پرواپيشگان آماده شده است، بر يكديگر سرعت و پيشى جوييد.))
و بر اين راه و رسم پيروزمندانه كه:
سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اءعدت للذين آمنوا بالله و...(19)
((براى رسيدن به آمرزشى از پروردگاتان و بهشت پرطراوت و پرنعمتى كه گستره آن بسان آسمان و زمين است و براى كسانى آماده شده است كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند، بر يكديگر سبقت جوييد.))

ادامه مطلب

و خودش الگو و نمونه و سمبل پرشكوه اين راه بود كه پيامبر گرامى او را برترين زن گيتى و سالار بانوان توحيدگرا و شايسته كردار شمرد و وجود ارزشمندش را معيار حق و باطل قرار داد و خشنودى و خشم او را خشم و خشنودى خدا عنوان ساخت و فرمود:
اول شخص يدخل الجنة فاطمة (20)
((نخستين كسى كه پيش از همه وارد بهشت مى گردد فاطمه است.))
و فرمود:
اول شخص يدخل الجنة فاطمة بنت محمد و مثلها فى هذه الامة مثل مريم فى بنى اسرائيل (21)
((نخستين كسى كه در روز رستاخيز به بهشت پرطراوت و زيباى خدا وارد مى گردد فاطمه دخت فرزانه محمد است.وصف او در ميان اين امت همچون وصف مريم در جامعه بنى اسرائيل است.))
6/3- سراى رنج ها
او دنيا را سراى رنج ها و دردها و حرمان ها مى نگرد و بر آن است كه زندگى اين جهان، در هيچ مرحله اى به دور از رنج ها و حرمان ها و مشكلات نيست و همه زرق و برق ها، موهبت ها و نعمت هاى گوناگون و دلپذير آن، افزون بر ناپايدارى و فناپذيرى، با رنج و حرمان و غم و اندوه هم آغوش و همراه است؛ چرا كه هماره در كنار هر گل و لاله اى، خارى است و در كنار هر نوشى، نيشى.
اين رنج ها و مشكلات، گاه جسمى و ظاهرى است و گاه روحى و فكرى و باطنى، و زمانى تركيبى از هر دو.
در اين جهان، آسايش و راحتى براى مردم دنيا وجود ندارد.
الراحة لم تخلق فى الدنيا و لا لاءهل الدنيا، انما خلقت الراحة فى الجنة و لاءهل الجنة...(22)
آسايش و آرامش تنها در بهشت پرطراوت و زيباى خداست و اهل بهشت و آنان كه به راستى توحيدگرا و دوست خدا و خردمند واقعى هستند و در انديشه و هواى او، هرگز به خاطر دنيا رنج نمى كشند و اگر رنج و بلايى نيز به آنان رسد از آن استقبال كنند، براى رسيدن به سراى آخرت و نعمت هاى آن است و نه دنيا و زندگى فناپذير و همدوش درد و رنج آن.
كلا، ماتعب اولياء الله فى الدنيا للدنيا، بل تعبوا فى الدنيا للاءخرة.(23)
((هرگز دوستان خدا در دنيا رنج نمى كشند، بلكه رنج و تعب آنها در دنيا براى رسيدن به سراى آخرت و نعمت هاى آن است))
7/3- سراى زودگذر و ناپايدار
ريحانه پيامبر دنيا را زودگذر و فناپذير مى نگرد.سرايى كه نه دوامى دارد و نه بقا و پايندگى و ثبات؛ سرايى كه جلوه ها و نعمت ها و زر و زيور و اقتدار و امكانات و لذت هاى آن نيز ناپايدار و زودگذر است؛
درست بسان برقى كه مى جهد و به خاموشى مى گرايد؛
همانند شعله اى است در برابر طوفان كه دوام نمى آورد؛
همچون حبابى است بر سطح آب كه از ميان مى رود؛
و به غبارى مى ماند كه در مسير تندباد است و ماندگار نيست.
چه قدرتهايى كه با نسيمى دفتر اقتدارشان بسته مى شود و چه سلسله هايى كه با گردش شب و روز افول مى كنند، چه كاخ ‌هايى پرزرق و برق از خودكامگان بر جاى مى ماند و چه ثروت ها و قدرت هاى بادآورده و بوستان ها و باغ ها و امكانات بى حساب و كتابى كه انحصارگران آنها، همه را مى گذارند و مى روند!
4- زر و زيور دنيا از ديدگاه ريحانه پيامبر
ريحانه حق گرا و واقع بين پيامبر زر و زيور دنيا، نعمت و موهبت زندگى مادى، زرق و برق و كالا و مسكن و مركب و وسايل و امكانات ظاهرى و شكوه و زيبايى و طراوت آن را ساخته و آفريده پديدآورنده فرزانه هستى مى نگرد و همه را نمودها، جلوه ها، نظام ها، ظرافت ها، لطافت ها، شاهكارها و نعمت هاى او و نشان قدرت بى همانندش ارزيابى مى كند و آنها را ارزشمند و ارجدار و دوست داشتى مى شمارد و مردم را به سازندگى و برازندگى مادى و معنوى و فكرى و اخلاقى و انسانى بر مى انگيزد.
او نه تنها نعمت ها و موهبت ها و زيبايى هاى زندگى و ارزش هاى مادى را به دور نمى افكند و از آنها بيزارى نمى جويد و از زندگى انسانى نمى گسلد، كه بر اين باور است كه آفريدگار فرزانه هستى همه اينها را براى بهره ورى و بهره گيرى شايسته و بايسته انسان و بهزيستى و بهروزى او آفريده و همه را مقدمه و وسيله رشد و تكامل او و پله هاى نردبان اوج گيرى او خواسته است.
به باور آن حضرت، ارزش هاى مادى و زر و زيور زندگى و زرق و برق و امكانات گوناگون اين جهان، خير است و فضل؛
رحمت خداست و اجر و پاداش او به انسان؛
نعمت است و نيكويى و جمال انسان؛
و از عوامل رشد و نيك بختى است و از موجبات قوام و دوام جامعه ها و تمدن ها.
از ديدگاه او، انسان بايد در زندگى اين جهان و در چگونگى برخورد با نعمت ها و مواهب آن، با همه وجود به تلاش و تحرك برخيزد،
سازندگى و برازندگى را راه و رسم خويش سازد،
به ساختن دنيايى آباد و آزاد روى آورد،
اقتصاد سالم و شكوفا پى ريزد،
به رفاه و غنا و بى نيازى بينديشد،
بهره و نصيب خويشتن را از طبيعت برگيرد،
و به بهزيستى و بهروزى و بهره ورى عادلانه و انسانى و خداپسندانه از نعمت ها برسد.
اما با همه اينها، هرگز نبايد فراموش كند كه دنيا با همه جاذبه ها و زيباييها و زرق و برقش وسيله است و نه هدف، نردبان است و نه اوج مورد نظر؛
مقدمه است و نه آرمان؛
ابزار است و نه يك هدف والا و نهايى؛
كشتزار و مزرعه و ميدان مسابقه و دانشگاه رشد و كمال و ميدان آزمون و تجارتخانه است و نه جاى دل بستن و ماندن و رحل اقامت افكندن و بى خيال آرميدن؛ و امانت است و عاريه و نه از آن انسان.بنا بر اين بايد در تلاش براى رسيدن به سعادت و نيكبختى جاودانه و ماندگار سراى باقى سخت كوشيد و بهره و نصيب خود را از اين وسيله خوب برگرفت و به هوش بود كه به دام آن نيفتاد،
اسير آن نشد،
آن را هدف نينگاشت،
به آفت حرص و آز و بخل و دنياطلبى گرفتار نگرديد،
به غرور و سرگرمى و بازيچه آن مبتلا نشد،
آن را پايدار و ماندگار نپنداشت،
زر و زيور آن را در برابر ارزش هاى معنوى و انسانى و نعمت هاى سراى ماندگار قرار نداد و به جاى پديدآورنده آنها، آنان را به خدايى نگرفت و نپرستيد، بنده و برده آن نشد و بندگى دنياداران را نكرد؛ چرا كه در آن صورت، زر و زيور دنيا مايه غرور و غفلت مى گردد.(24)
وسيله سرگرمى و بازيچه مى شود.(25)
باعث غفلت از خدا و ياد او مى گردد.(26)
كالايى فناپذير و بى ارزش و ويرانگر مى شود.(27)
و آن گاه است كه دنيادار و دنياپرست، آخرت را به دنيا مى فروشد،
عدالت را به جاه و مقام،
و آزادى را به خفت بت شدن،
و براى رسيدن به آن، به هر جنايتى دست مى زند؛ چرا كه به بيان قرآن، دنيا را به جاى آخرت گرفته است.(28)
آرى، از ديدگاه ريحانه پيامبر، بايد به گونه اى زيست و به گونه اى با دنيا و ارزش هاى دنيوى رابطه برقرار ساخت كه براى رسيدن به هدف و به هنگامه انتخاب، به آسانى بتوان از زرق و برق ها گذشت و از آنها دست شست و هدف را دريافت؛ چرا كه زرق و برق دنيا و زيور آن از سويى با درد و رنج آميخته است و از دگر سو زود گذر است و ناپايدار؛ اما پاداش پرشكوه خدا و مواهب معنوى او براى مردم آگاه و عدالت پيشه و آزادمنش پايدار است.فما اءوتيتم من شيى ء فمتاع الحياة الدنيا و ما عند الله خير و اءبقى للذين آمنوا و...(29)
بر اين باور، چه تجارتى سودبخش تر و موفقيت آميزتر و خردمندانه تر از اين كه انسان بتواند اين كالاى زودگذر و فناپذير و محدود جهان ماده را با سرمايه معنوى و جاودانه سراى ماندگار آخرت مبادله كند؟!
آرى، اين از شاهكارهاى ريحانه پيامبر در جهان بينى و جهان شناسى و نگرش به زر و زيور و قدرت و امكانات دنيوى است و راز آن همه اوج، سرفرازى، سربلندى، عزت، شكوه، آزادگى، عظمت، فداكارى، پارسايى، قناعت، غناى روحى، بى نيازى از غير خدا، مردم دوستى، مردم خواهى، محروم نوازى، دلجويى از محرومان، انفاق، دستگيرى، شجاعت، شهامت، حق محورى، حق طلبى، جهاد هماره و پايدارى وصف ناپذير او نيز از اين جهان بينى و جهان شناسى مترقى اين برداشت ظريف از زر و زيور و قدرت و امكانات زندگى بر مى خيزد؛ چرا كه او سرچشمه ثروت و غزت و قدرت را خدا مى نگرد و هدف را جلب خشنودى او مى بيند، تلاش را براى تقرب به او و دل را جايگاه عشق و مهر او.
و اين گونه است كه به آسانى خود گرسنه مى ماند تا شكم ها را سير كند،
خود لباس معمولى مى پوشد، تا پيراهن شب عروسى اش را به دخترى بينوا بدهد و دل او را شادمان سازد،
خود به ساده زيستى مباهات مى كند تا وسايل زندگى محرومان را فراهم آورد،
خود از پرده خانه و دستبند كودكان دلبندش چشم مى پوشد، تا ديگران به لباس و زيور برسند،
خود رنج ها را به جان مى خرد تا شادابى و نشاط به خانه هاى غمزدگان برد،
خود تنها و يك تنه قهرمانانه از حق و عدالت دفاع مى كند تا ستم حاكم نگردد،
خود و خاندانش را دليرانه در برابر قانون شكنان و آشوبگران و حق گريزان و خودمحوران و دنياداران قرار مى دهد تا زر و زور و تزوير و استبداد سياه و خشونت بار و بى رحمى به نام خدا و اسلام و مذهب و مقدسات الهى سايه شومش را بر سر مردم نيفكند،
خود با بيان روشنگر حق و عدالت، در برابر فريب خوردگان سلطه و سركوب مى ايستد و روشنگرى مى كند و در برابر جهالت و شرارت آنان پايدارى مى ورزد تا هرج و مرج طلبى و قانون شكنى و زورمدارى و قبضه قدرت و انحصار امكانات جامعه از راه اوباشگرى را رسوا سازد و خود قربانى مى گردد تا از دين و دفتر،
عدالت و امنيت،
شرافت و كرامت،
حقوق و حرمت بشر،
دموكراسى و حق حاكميت انسان بر سرنوشت خويش،
و آزادى بيان و قلم،
آزادى دعوت به حق و عدالت و هشدار از اختناق و سركوب،
آزادى اندرزگويى و خيرخواهى به پيشوايان و رهبران،
آزادى انتقاد و چون و چرا از صاحبان قدرت و امكانات،
حسابرسى از حاكمان و از ((نه!))گفتن به زورمداران و فريب كاران دفاع كند و بهاى آن را به خاطر خدا بپردازد و پاداش آن را دريافت دارد؛ چرا كه در جهان بينى و جهان شناسى و برداشت او از ثروت و قدرت، همه زر و زيور اين جهان فانى است و نه باقى، ناپايدار است و نه ماندگار؛ و هدف، سعادت واقعى و جاودانه است و نه بازى و سرگرمى و پندارهاى كودكانه، تا براى آنها تن به حقارت و اسارت سپرد و يا خود را به لجن گناه و عفن خودخواهى و خودكامگى و خودمحورى و فريب كارى و دجالگرى براى رسيدن به مظاهر دنيوى آلوده ساخته و كيش شخصيت را رواج داد و بردگى و بندگى و ذلت ديگران را خواست.
نه، هرگز! جهان بينى و جهان شناسى و دريافت ريحانه پيامبر از زر و زيور و ثروت و قدرت دنيا، آزاده پرور و انسان ساز است.
هر كس ذره اى از آن انديشه عطرآگين و آن عقيده و باور معطر و آن ايمان و دريافت دگرگون ساز را در كام جان يافت و به آن بزرگ زن تاريخ بشر و باور و راه و رسم او اقتدا كرد و او را الگو و سرمشق گرفت، رابطه اش با خدا،
خلق خدا،
خويشتن،
و پديده هاى گوناگون آفرينش و حتى با جنبندگان و حيوانات و حشرات نيز دگرگون مى شود و به راه مطلوب و محبوب - كه راه رشد و كمال و قرب به خداست - گم مى سپارد و همه چيز را وسيله و مقدمه و نردبان اين هدف والا مى نگرد و نه عكس آن.
آن مدعيان ساده انديش و يا آن سينه چاكان فريب كار دوستى فاطمه و راه و رسم او و فرزندانش كه در عمل، همه چيز حتى نام و ياد بلند او را ابزار سلطه و فريب و رسيدن به جاه و مقام و زر و زيور دنيا مى سازند و حاضرند به هر خفت و ذلت و اسارت نفس تن دهند، تا به دنيا و ظاهر آن برسند و هر جنايت و خشونت و فريب و بى رحمى را با توجيه ناروا، روا جلوه دهند،
و هر ظلمى را عدالت،
و هر سركوبى را كارى درست،
و هر اختناق و استبداد و سياست بازى و بى پروايى و حق كشى و تجاوز به حقوق و حرمت انسان ها را، آزادى و دموكراسى و تقوا و رعايت حق و برقرارى عدالت جا مى زنند.در عمل در صف دشمنان جهان بينى و راه و رسم عادلانه و آزادمنشانه و انسانى ريحانه پيامبر هستند؛ گرچه با لاف و گزاف و سالوس و ريا خود را دوستداران او جا زنند.
5- انسان در بينش مترقى ريحانه پيامبر
در جهان بينى مترقى ريحانه انديشمند پيامبر، انسان گل سرسبد آفرينش ‍ است، پرتوى از نور خداست، نفحه اى از روح اوست و از كرامت ذاتى و عظمت خدادادى برخوردار و داراى حقوق و آزادى است.
موجودى گرانقدر است كه خدايش او را در زيباترين و شايسته ترين سيما و سيرت آفرينده است و خود نخستين آموزگار اوست و هر آنچه شايسته و بايسته اوست، همه را از راه هاى گوناگون به او آموخته است.
به او نعمت گران بيان را ارزانى داشته و در كنارش موهبت ارجمند قلم را، به او مشعل فروزان خرد را داده است و در كنارش وجدان اخلاقى و كشش هاى عالى و مترقى، چون خداجويى، حق طلبى، عدالت خواهى، حريت جويى، آزادگى، عشق به پاكى و تقوا و علاقه به بشردوستى و مهر به ديگران را.
او موجودى است كه جهان با همه پديده هايش به خاطر او پديد آمده و براى او رام گشته است و او نيز براى اوج گرفتن به سوى كمال و تقرب به سوى سرچشمه جمال و جلال و آراستگى به ارزش ها و والايى هاى خداپسندانه.
او در مسير پروردگارش در تب و تاب است و به سوى او در تلاش و كوشش؛ و داراى امكانات عظيم و سرمايه هاى هنگفتى است كه مى تواند با به كار انداختن شايسته و بايسته آنها در مسير كمال و با سرمايه گذارى درست و خردمندانه، نيك بختى دنيا و آخرت خود را تاءمين كند و به جايى اوج گيرد كه جز خدا نداند و نبيند؛ درست همان گونه كه مى تواند با بهره ورى ناروا و ظالمانه و بى خردانه از امكانات و سرمايه هاى عظيم دنياى شگرف و پيچيده وجود خويش و ريختن همه آنها پاى زراندوزى و زرپرستى،
مقام جويى و جاه طلبى،
لذت جويى و خوشگذرانى،
و بيهودگى و پوچ گرايى و...همه را وسيله اى براى حيات ننگبار ابليسى و حيوانى سازد و زمينه سقوط و نگونسارى خويش و ديگران را در دنيا و آخرت فراهم آورد.در بينش مترقى آن حضرت، انسان موجودى مسئول، مكلف و متعهد است؛
مسئول در برابر آفريدگار و ارزانى دارنده نعمت ها،
مسئول در برابر طبيعت،
مسئول در برابر خويش،
مسئول در برابر تاريخ،
در برابر عصرها و نسل ها،
در برابر همنوعان خويش و...
و در برابر اين احساس تعهد و مسئوليت حكيمانه و عادلانه و انسانى، داراى حقوق و كرامت است؛ كرامت و حقوق چون: حق حيات مادى و ظاهرى،
حق حيات معنوى و وجاهت و آبرو،
حق معيشت و كار بهره ورى از امكانات مادى و اقتصادى،
حق زيستن به صورت موجودى صاحب شعور و خرد،
حق برابرى،
حق آزادى فردى، فكرى، عقيدتى، فرهنگى، اجتماعى، سياسى و مدنى،
حق آزادى بيان و قلم،
انتقاد و چون و چرا،
حق آزادى دعوت به حق و هشدار از باطل و استبداد،
حق مقايسه و انتخاب،
آزادى تشكيل اجتماعات سالم و مسالمت آميز،
حق حاكميت بر سرنوشت خويش،
و ديگر، حق دفاع در برابر تهاجم و تجاوز به اين حقوق و مرزهاى آن.
خانواده و جامعه و تمدن و شرايط جهانى بايد اين حقوق و كرامت را براى انسان محترم شمارد و در راه تاءمين و تضمين آن حركت كند و انسان نيز مسئول است كه در برابر خانواده و جامعه و دنياى خويش احساس ‍ مسئوليت كند، خود را رشد دهد، اوج بخشد،
فرصت ها را غنيمت شمارد،
از امكانات درست بهره جويد،
عمر و بهاران جوانى را دريابد،
جهان را دانشگاهى براى تكامل خويش در عرصه ها و ابعاد گوناگون به حساب آورد،
پرورشگاهى براى تهذيب نفس و پالايش جان بنگرد،
تجارتخانه اى براى فراهم آوردن زاد و توشه و درآمدهاى معنوى و انسانى بداند،
سرزمين پربار و پربركتى براى رويش و پرورش انواع محصولات و تجربيات گرانقدر و كارساز زندگى بهتر و شرافتمندانه تر و خداپسندانه تر بيند.
و آزمايشگاهى بزرگ و عبرت انگيز براى آزمون انسانها به وسيله خير و شر، نعمت و بلا، شادمانى و اندوه، و ديگر وسايل و ابزارها بنگرد و بكوشد، تا راه پيروزى و سرفرازى، در اين آزمون بزرگ و پرشكوه را بيابد و هماره در مسير رشد و تعالى گام سپارد و هدف را گم نكند.
درست در پرتو اين بينش و از اين ديدگاه است كه انسان والاتر و بالاتر از آن است كه اين سرمايه هاى هنگفت و توانايى ها و استعدادهاى عظيم خود را در خوشگذرانى و عياشى،
يا بيهودگى و پوچى،
يا اسارت زر و زيور،
و يا بت قدرت و رياست قربانى كند.
6- دريافت ريحانه پيامبر از قانون جهانشمول مرگ
ريحانه انديشمند پيامبر مرگ را به مفهوم فنا و نيستى نمى نگرد؛ چرا كه در جهان بينى توحيدى و مترقى او حيات و مرگ دو پديده و آفريده آفريدگارند و آفرينش او به پديده وجودى تعلق مى گيرد و نه عدمى.
او مرگ را ((حق))و واقعيتى ترديدناپذير مى نگرد و يك قانون جهان شمول و عمومى؛
از نشانه هاى قدرت خدا در نظام آفرينش مى شمارد و از سنت هاى حكيمانه او در جهان خلقت؛
از نعمت هاى گران آفريدگار نعمت ها مى بيند و عامل موازنه و تعادل حيات در جهان طبيعت؛
عبور از اين جهان به جهان ديگر مى داند و خوابى عميق و طولانى؛
گذرگاهى به سوى سراى ماندگار و پرنعمت مى شمارد و دريافت روح از تن به وسيله فرشتگان؛
آن را ولادتى جديد و تازه به حساب مى آورد و گام نهادن به جهانى وسيع و پهناور و روشن؛
و پر گشودن در آسمان بى كران ارزيابى مى كند و دريچه اى به سوى جهانى بزرگ؛
مرگ را شكسته شدن قفس و آزاد شدن روح انسان مى شمارد و گشوده شدن درهاى زندان تن و رسيدن به آزادى؛
پايان رنج ها و دردها و محروميت ها و فشارهاى مى نگرد و نويد به نعمت و بهشت و لطف خدا و كفاره آخرين كوتاهى ها و لغزش هاى انسان هاى درست انديش و حق گرا.
درست از اين زاويه است كه او مرگ را نه تنها نازيبا و هراس انگيز و رعب آور ارزيابى نمى كند و نه تنها از مرگ و نام و نشان آن و از آن چه آن را تداعى كند، نمى ترسد كه آن را پس از يك زندگى خداپسندانه و عادلانه و انسانى و با رعايت حقوق و حرمت مردم و اطاعت خدا، دروازه اى به سوى قرب خدا و ديدار پاداش پرشكوه او و پركشيدن به سراى آرامش و آسايش و راحتى جاودانه و ماندگار ارزيابى مى كند.
از همين ديدگاه است كه وقتى به هنگامه رحلت پيامبر و تصور فراق جانسوز آن حضرت، گستره قلب پاك او لبريز از غم و اندوه مى گردد، پدر گرانمايه اش از ميان همه نزديكان، به او آرامش خاطر مى دهد و آهسته بر گوشش زمزمه مى كند كه او نخستين كسى است كه به پدرش پيامبر ملحق خواهد شد و ريحانه ارجمند پيامبر از آن نويد و آن خبر نه تنها ناراحت نمى شود كه گل وجودش مى شكفد و آثار شادمانى در چهره نورافشانش ‍ نمايان مى گردد.
...فاءخبرنى انى اول اهله لحوقا به فضحكت لذلك.(30)
و در بهاران جوانى و طراوت زندگى هنگامى كه ستم و دجالگرى را بر سرنوشت جامعه حاكم مى نگرد و افق جامعه را براى تحول مطلوب به سوى عدالت و آزادى تيره و تار مى بيند، نيايشگرانه رحلت و شهادت خويش را آرزو مى كند.يارب انى قد سئمت الحياة و تبرمت باءهل الدنيا فاءلحقنى باءبى، اللهم عجل وفاتى سريعا.(31)
چرا كه او در اوج يقين است كه اين جهان و همه نعمت ها، جلوه ها و زيبايى ها، زرق و برق ها، شادى ها، غم ها، فرازها و نشيب هاى آن، امانت و ناپايدار است و مرگ، پل و گذرگاهى را ماند كه انسان از روى آن به سراى ماندگار مى پيوندد و آنجا براى كسانى كه درست زندگى كرده و در مزرعه دنيا و تجارتخانه بزرگ آن تلاشى شايسته كرده اند و بنياد عدالت و آزادگى نهاده اند، پاداش پرشكوه و نعمت و شادى جاودانه خواهد بود؛ درست همان گونه كه براى بدانديشان و تجاوزكاران به حقوق و حرمت انسانها، كيفر سهمگين و ماندگار و عذابى دردناك آماده است.
روشن است كه چنين نگرشى بر قانون جهانشمول مرگ و چنين دريافتى از آن، چه تحول عميق و چه تاءثير شگرفت و سازنده اى در زندگى انسان مى گذارد.
چگونه او را از بى هدفى به هدفدارى،
از احساس پوچى به پاسخ يافتن به عشق به بقا،
از بدانديشى به نيك انديشى،
از ددمنشى به آزادگى،
از ولنگارى به احساس تعهد،
از در جا زدن و عقب ماندن به تلاش و صعود،
از نگرانى هاى گوناگون به آرامش دل،
از ناسپاسى و كفرانگرى به سپاسگزارى و رفتار شايسته،
از آفت زدگى و زنگارگرفتگى به پاك زيستن،
از حاكميت مطلق غرايز و هواها به مديريت خرد و وجدان،
از ستم و بيداد به عدالت و دادگرى،
از برترى جويى به تساوى طلبى،
از استبداد و خودكامگى به دموكراسى و آزادى،
از خودسرى و تحميل اختناق به حق محورى و آزادمنشى،
از فريب كارى و دجالگرى و پشت هم اندازى و داغ و درفش و پايمال ساختن حقوق و امنيت و حرمت انسانها به پرواى از خدا و روز حساب و رعايت حقوق و حدود و آزادى مردم و ايثار و فداكارى و گذشت و اخلاص ‍ و آراستگى به والايى ها و ارزش هاى اخلاقى و انسانى رهنمون مى گردد.(32)
7- دريافت او از سعادت و نيك بختى
ريحانه ژرف نگر و هوشمند پيامبر، سعادت و نيك بختى را بسان ديگران نمى بيند و دريافت و برداشت او از آن، چيزى جز دريافت ديگران است.
او نيك بختى را ذاتى، موروثى، زاده جبر طبيعى، محيطى، تاريخى، اقتصادى، اجتماعى و ديگر جبرها و يا اوهام و خرافات نمى نگرد، بلكه آن را گوهرى اكتسابى، به دست آوردنى، يافتنى، در دسترس واقع نگران و بلندهمتان و آرمان خواهان راستين و در گرو درست انديشى، آگاهى ژرف نگرى، انتخاب شايسته و دقيق راه زندگى و اراده تاريخساز و همت بلند و عملكرد عادلانه و انسانى فرد و خانواده و جامعه و تمدن مى نگرد؛ درست همان گونه كه شقاوت و تيره بختى فرد و جامعه نيز در نگرش ‍ واقع بينانه او، ره آورد تلخ و زيان بار بدانديشى، بدخواهى، انتخاب نادرست و گفتار و عملكرد زشت و ظالمانه خود انسانهاست؛ چرا كه نيك بختى و يا تيره بختى چيزى نيست كه در درون سازمان وجود انسان تعبيه شده باشد بلكه پايه و اساس آنها اراده و خواست تاريخ ‌ساز خود فرد و جامعه است كه مى تواند وسايل و امكانات لازم را براى ساختن كاخ نيك بختى خود و همنوعانش فراهم آورد و با عوامل شقاوت و نگونسارى به مبارزه اى دقيق و كارساز برخيزد و تسليم آنها نگردد.
او بر اساس نگرش واقع بينانه خويش زمينه سعادت و نيك بختى را فراهم بودن ابزارها و امكانات و وسايل رشد و تكامل براى فرد و خانواده و جامعه و تمدن مى نگرد و زمينه شقاوت و بدبختى را نامساعد و نامناسب بودن شرايط رشد و تكامل و يا فقدان امكانات پيروزى و پيشرفت.
او بر اين انديشه رهنمون است كه هر فرد و جامعه اى كه از نظر جسمى، روحى، خانوادگى، شرايط محيط و فرهنگ، آداب و رسوم زندگى و دين و آيين و...امكانات بيشترى براى رسيدن به هدفهاى والاى خود داشته باشد، به سعادت و نيك بختى نزديكتر است و هر كس گرفتار نارسايى ها و كمبودها و يا فقدان امكانات مادى و معنوى باشد، به همان اندازه از سعادت دور و به تيره بختى نزديكتر است.اما نكته بسيار سرنوشت ساز اين است كه اساس اصلى سعادت و يا شقاوت انسان را اراده تاريخساز و خواست او مى سازد؛ اوست كه مى تواند با درايت و هوشمندى و همت و پشتكار تحسين برانگيز خويش وسايل و امكانات رشد و اوج به پرفرازترين قله سعادت و نيك بختى را فراهم آورد و با نارسايى هاى گوناگون وراثت، محيط، خانواده، آداب و رسوم خرافى، سبك و سيستم ظالمانه و خشن و استبداد و استعمار در افتد و همه را در پرتو تلاش و پيكار سترگ فكرى و فرهنگى و عملى خويش دگرگون سازد؛ همان گونه كه عكس آن نيز ممكن است.ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم (33)
با اين بيان، ريحانه خردمند و ژرفنگر پيامبر، سعادت را در زر و زور، ثروت و قدرت بادآورده، خانه پرشكوه و وسايل تجملى، مركب لوكس و لباس ‍ آخرين مد، ويلا و تفريحگاه تابستانى، زرق و برق زندگى و امكانات مادى، لوازم آرايش و طلا و جواهر و...نمى نگرد؛ گرچه بر آن است كه اين ها اگر عادلانه و شرافتمندانه و انسانى به دست آيند و همان گونه هم مورد بهره بردارى قرار گيرند و در جهت اداى رسالت و احساس مسئوليت به كار روند، مى توانند از ابزارها و امكانات گام سپردن به نيك بختى و سعادت به حساب آيند و بخشى از نيازهاى انسان را پاسخ گويند و بخشى از آسايش و آرامش انسان را فراهم آورند، اما نيك بختى و سعادت واقعى را نبايد در خود اين ها جست؛ چرا كه اين ها مقدمه و ابزار و زمينه سعادت هستند و نه خود آن؛ اين امكانات و ابزراها افزون بر اين كه به تنهايى نمى توانند آرامش  قلبى و روحى و آسايش درونى براى دارنده اش به ارمغان آورند، خود موج هايى زودگذر و ناپايدارند و دستخوش تحولات و فراز و نشيب ها مى گردند و دست به دست مى شوند و حسرت و دريغى جانكاه بر دل شيفتگان خويش بر جاى مى نهند.
از اين رو، ريحانه واقع بين پيامبر اينها را ابزار و مقدمه و وسايل و زمينه نيك بختى مى نگرد و نه خود آن، و نيك بختى و سعادت را در آگاهى و شناخت،
ايمان و پروا،
درايت و فكر روشن،
سازندگى و برازندگى،
رشد و تكامل،
عفاف و نجابت،
پاكى و عدالت،
آزادى و آزادگى،
نيايش و راز و نياز،
ايثار و فداكارى،
كسب خشنودى خدا،
رعايت حقوق و حرمت مردم،
شادمان ساختن دلهاى اندوه زده و رنجديده،
ارشاد و هدايت گمشدگان،
و گام سپردند در راه هدف ها و آرمانها و والايى ها مى نگرد.
و آن لحظه و روزى از زندگى را لحظه و روز نيك بختى خويش مى شمارد كه آن را در اين ميدان آزمون،
اين مزرعه آخرت،
اين تجارتخانه بزرگ،
و اين دانشگاه عظيم، فرصت ها و امكانات خويش را خداپسندانه به كار گرفته، اداى رسالت نموده و بر محور حق و عدالت گردش كند و خشنودى خدا را به همراه داشته باشد.ان السعيد كل السعيد حق السعيد من اءحب عليا فى حياته و بعد موته.(34)

ب: پيوند با سرچشمه هستى

ب: پيوند با سرچشمه هستى
دومين راز ماندگارى و پايندگى ريحانه سرفراز پيامبر اين است كه سراپا شور و اخلاص و تلاش و كوشش سازنده و جهاد شايسته و هماره و همه جانبه است تا خود را به سرچشمه حيات و هستى پيوند زند.
او اگر در برابر حق ذره اى ناچيز و يا وجودى شكوهبار و گرانقدر است،
اگر چشمه اى روان از ارزش ها و والايى ها و يا كوثرى پربركت و جوشان از معنويت و عظمت است (35)، با همه وجود در برابر حق، خضوع و خشوع مى كند و با همه وجود مى كوشد و به جهادى سترگ دست مى زند تا در پرتو عبادت و بندگى،
پرستش و نيايش،
دعا و راز و نياز،
ايمان و اخلاص وصف ناپذير،
حالات معنوى و روحانى،
ايثار و فداكارى،
انفاق و دستگيرى از محرومان،
زهد و پارسايى،
قناعت و سرفرازى،
عدالت خواهى و ستم ستيزى،
جهاد و آزادگى،
تربيت فرزندان تاريخ ‌ساز،
همگامى و همپروازى با على (عليه السلام)،
آراستگى به ارزش ها و والايى ها،
انجام كارهاى شايسته و بايسته،
رنگ پذيرى و الگوگيرى از حق،
و تخلق به اخلاق الهى، خود را به اقيانوس ابديت برساند و قطره وجود را به آن يگانه بى همتا و هستى بخش و پاينده و برپادارنده پيوند زند؛ به آن ذات جاودانه اتصال يابد و رنگ و ويژگى و خاصيت مورد نظر او را بپذيرد و خود را در او محو سازد.
از همين ديدگاه است كه آن حضرت لذت معنوى و روحى ياد خدا و راز و نياز و زمزمه جانانه با او را با هيچ چيز ديگر مبادله نمى كند.(36)
شب عروسى و لحظات رسيدن به وصال بهترين يار و بهترين انسان آفرينش ‍ را شب عشق معنوى مى سازد و دست در دست يار به عبادت معشوق و نماز مى ايستد.فاءنشدك الله ان قمت الى الصلاة فنعبد الله تعالى هذه الليلة.(37)
در بهاران جوانى به گونه اى معبود و معشوق را مى پرستد و عبادت مى كند كه نور معنويت آن، روشنى بخش فرشتگان مى گردد و خدا آنان را به نظاره كردن بر عبادت شگفت انگيز و جاندار و خالصانه او دعوت مى كند.
در اين جا به يكى چند نمونه در اين مورد مى نگريم و مى گذريم:
1- محدثان و مورخان و سيره نويسان، در اين مورد آورده اند كه روزى پيامبر گرامى رو به ريحانه سرفرازش كرد و فرمود: فاطمه جان! هم اكنون فرشته وحى از سوى پروردگارم آمده و پيام آورده است كه آنچه فاطمه از بارگاه او بخواهد، پذيرفته است؛ بگو چه خواسته اى دارى؟
او فرمود:
شغلنى عن مسئلته لذة خدمته، لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم.(38)
لذت معنوى و روحانى وصف ناپذيرى كه ايستادن در بارگاه او و از عبادت و بندگى اش احساس مى كنم، مرا از هر خواسته ديگرى باز مى دارد؛ به همين جهت تقاضايى جز اين ندارم كه هماره ناظر جمال زيبا و والاى معنوى آفريدگار خويش باشم و در خدمت و در محضر او، و پيوند و ارتباط معنوى من با ذات پاك او بيشتر و دوستانه تر و خالصانه تر و عاشقانه تر باشد.
2- آن انسان والا در شب عروسى و در آغازين لحظات خاطره انگيز زندگى نوين اش با امير والايى ها، در پاسخ همتا و همپرواز زندگى اش كه از حال او مى پرسيد، چنين پاسخ داد:
تفكرت فى حالى و امرى عند ذهاب عمرى و نزولى فى قبرى فشبهت دخولى فى فراشى بمنزلى كدخولى الى لحدى و قبرى فاءنشدك الله ان قمت الى الصلاة فنعبد الله تعالى هذه الليلة.
هم اكنون در مورد حال و روز و سرنوشت و رفتار خويش مى انديشم،
به ياد پايان زندگى اين سرا و غروب لذت ها و خوشى هاى آن و فرود به فرودگاه قبر؛ بر اين فكر مى كنم كه امروز از خانه پدر به خانه همتاى زندگى مشتركم آمده ام و روزى ديگر از اين خانه به سوى آرامگاهم خواهم رفت؛ از اين رو تو را اى يار باوفاى راه حق، به خدا سوگند مى دهم كه بپا خيز تا در بارگاه خدا به نماز ايستيم و اين شب آغازين زندگى مشترك و اين ساعت هاى خاطره انگيز را به پرستش و عبادت او بر خيزيم.
3- پيامبر در وصف روح و حقيقت اين پيوند و اين پرستش ‍ مى فرمايد:
واما ابنتى فاطمة فانها سيدة نساء العالمين...متى قامت فى محرابها بين يدى ربها زهر نورها لملائكة السماء كما يزهر نور الكواكب لاهل الارض و يقول الله عزوجل لملائكته: يا ملائكتى، انظروا الى امتى فاطمة سيدة امائى قائمة بين يدى ترعد فرائصها من خيفتى و قد اقبلت بقلبها على عبادتى اشهدكم انى قد امنت شيعتها من النار...(39)
((و اما دخت سرافرازم، فاطمه، سالار زنان عصرها و نسل هاست.او پاره اى از وجود من، نور چشم من، ميوه دل من و روح و روان من است.فاطمه ام حوريه اى است در سيماى انسان.هنگامى كه او در پرستشگاه خويش براى عبادت و راز و نياز مى ايستد و نام و ياد پرشكوه خدا را زير لب زمزمه مى كند و در پيشگاه او قرار مى گيرد، نور معنويت او بر فرشتگان آسمان ها مى تابد؛ درست همان گونه كه نور ستارگان بر زمينيان.در آن هنگام خدا به فرشتگانش مى فرمايد: هان اى فرشتگان من! به فاطمه، سالار زنان بنگريد كه چگونه در برابر من به عبادت ايستاده است و چه سان از احساس ‍ عظمت معنوى پروردگارش بر خود مى لرزد و با چه حضور قلب و خشوع معنوى، خدايش را مى پرستد!
من شما را به گواهى مى گيرم كه پيروان راستين او را در آتش نسوزانم و به آنان امن و امان بخشم.))
ج: تبلور ارزش هاى انسانى
ياد و نام بلند و انسان ساز ريحانه پيامبر، دانشگاه صفات عالى انسانى،
آموزشگاه درس هاى ماندگار و پرجاذبه،
و فروزشگاه ارزش هاى والايى است كه با فطرت خداگرايانه بشر پيوند داشته و با وجدان اخلاقى او درآميخته و با خرد و انديشه پويا و كمال جوى او هماهنگ شده و با كشش هاى آسمانى و برتر وى همسو و هم جهت و همراه است.
صفات و ويژگى ها و درس ها و ارزش هايى كه به هر حال در همه فراز و نشيب هاى زندگى انسان و در همه قرون و اعصار و در تمامى جامعه ها و تمدن هاى رشد يافته و درست انديش، مطلوب و دلپذير و پرجاذبه و محبوب همگانند و همه مردم به نوعى در تلاش و آراستگى دنياى وجود و عصر و نسل خويش به آنها هستند.
آنها را باعث طراوت و شادابى زندگى،
عامل احياى حقوق انسانى،
رمز پويايى و پايايى و ماندگارى،
راز رشد و شكوفايى بوستان بشرى،
موجب موفقيت و سرفرازى انسانها،
اسرار نجات و نيك بختى و رهايى از انواع ذلت ها و خفت ها و اسارتها و درنده خويى ها و ددمنشى ها و خرافات و اوهام و داغ و درفش و جنگ و تجاوز و فريب و نيرنگ مى نگرد و عامل اوج انسان به سوى آزادى و آزادگى و زندگى در خور شاءن انسان مى شناسند.
درس ها و ارزش هاى والايى چون: خردمندى و خردورزى،
هدفمندى و هدفدارى،
ژرف انديشى و آينده نگرى،
درايت و هوشمندى،
دانش و بينش،
شناخت و آگاهى،
شعور عرفان،
امان و يقين،
پرستش و نيايش،
قوت قلب و علو روح،
اخلاص و يكدلى،
صداقت و راستى،
زهد و پارسايى،
تواضع و فروتنى،
پروا و پاكى،
بلندنظرى و سخاوت،
مردم خواهى و دگردوستى،
ساده زيستى و صفا،
نظم و تدبير،
ظرافت و دقت،
جمال و كمال،
زيبايى ظاهرى و معنوى،
نجابت و عفاف،
پاكى و حيا،
ادب و اخلاق،
آراستگى و برازندگى،
شجاعت و شهامت،
حلم و بردبارى،
صبر و شكيبايى،
سخت كوشى و پايدارى،
عفو و گذشت،
ايثار و فداكارى،
دلسوزى و خيرخواهى،
قسط و انصاف،
آزادمنشى و كرامت،
بزرگوارى و عزت نفس،
توكل و اعتماد،
قداست در هدف و وسيله،
آزادگى و وارستگى،
عدالت خواهى و دادگرى،
حق محورى و ظلم ستيزى،
رعايت حقوق و حرمت ديگران،
جهاد و تلاش براى تضمين حقوق انسان،
قانونگرايى و پايبندى به حق،
دعوت به ارزش ها و هشدار از تباهى و بيداد و احساس مسئوليت در برابر نوع، تاريخ، آيندگان، جهان، و جهان آفرين.آرى، ياد و نام بلند و پرشكوه ريحانه سرفراز پيامبر، تبلور اين ارزشها و نمايشگاه اين والايى هاست و همين راز ديگر محبوبيت و جاودانگى و درخشش هماره اوست.(40)
د: انديشه اى فراتر از زمان و مكان
راز ديگر پايندگى و ماندگارى ياد و نام ارجمند و شكوهبار ريحانه پيامبر اين نكته ظريف و اين اصل دقيق و لطيف است كه او در زندگى درس آموز و الهام بخش خويش، هماره به فراتر از زمان و مكان،
زر و زيور و زينت،
جاه و مقام و رياست ظاهرى،
شهرت و ستوده شدن به زبان اين و يا آن،
و به حقيقتى بسيار فراتر از ارزش هاى ناپايدار مى انديشيد و هدفى برتر و والاتر از چيزهايى داشت كه دنياداران و دنياخواهان و شيفتگان به جاه و مقام بر سر آن خود را به هر آب و آتش مى زنند و زبان و قلم به هر خفت و حقارت و دروغى مى گشايند و دست به هر ستم و بيداد و حق كشى ناجوانمردانه اى مى يازند و به هر بلا و خطرى خويشتن را مى افكنند.
به عبارت ديگر، گاه انگيزه و هدف يك پيشوا و پيشتاز در زندگى و مبارزاتش كسب زر و زيور است و گاه انحصار قدرت و قبضه امكانات ملى، زمانى به كف آوردن شهرت و بلندآوازگى و خوشنامى و مطرح شدن در تاريخ است و زمانى ديگر انتقام گرفتن از اين و يا از آن شخصيت يا گروه؛ گاه هدف تاءمين منافع شخصى، خانوادگى، نژادى، گروهى، حزبى، منطقه اى، فرامرزى و جهانى است و گاه تاءمين منافع عصرها و نسل ها، خواه به چيزى از آنها برسد و يا نرسد.اين هدفها و خواسته ها و آرزوها و آرمانها، همه و همه، چيزهايى است كه با تفاوت درجاتشان فناپذير و ناپايدارند و محكوم به مرگ.
اما ريحانه واقع بين و آينده نگر پيامبر از اين پيشوايان و پيشتازان و قهرمانان نبود و به اين هدف ها نمى انديشيد.او به حقيقتى جاودانه فكر مى كرد، به واقعيتى كه همه خوبى ها، شايستگى ها و موهبت ها در گرو خشنودى اوست.
او به راستى به فراتر از زمان و مكان و طبيعت و ماده مى انديشيد.او از آغاز تا فرجام زندگى پرمحتوا و دگرگون سازش چشم به سوى حق داشت و به انجام وظيفه و به اداى رسالت در برابر او دل سپرده بود و به رضايت و خشنودى آفريدگارش مى انديشيد و بس.
درست به همين دليل است كه تمام ظرافتهاى فردى، خانوادگى، ويژگى هاى اخلاقى و عبادى، ارزش هاى انسانى و شاهكارهاى بشرى و مبارزات و فداكاريهاى گوناگون و انسان سازش، همه در اين راه بود و در اين جهت سرمايه گذارى مى كرد.
و روشن است كه چنين است كه چنين انسان وارسته و پيشواى راستين و برجسته اى كه خشنودى خدا را به همراه داشت باشد و رنگ سرچشمه هستى را بپذيرد و به اخلاق او تخلق يابد، هم محبوب دل هاى شيفته عدالت و آزادى مى گردد و هم رنگ پايندگى و ماندگارى به خود مى گيرد.آرى، راز ديگر ماندگارى و جاودانگى فاطمه (عليها السلام) اين بود كه در همه زندگى با انديشه والايش همان را مى خواست و مى جست و هم مى پسنديد كه جانان مى خواست و مى پسنديد و خريدار آن بود.
يكى درد و يكى درمان پسندد
يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
براى نمونه:
1- در بهاران زندگى ريحانه پيامبر و هنگامى كه اميرمؤمنان به خواستگارى او آمد، پدر گرانقدرش بر اساس راه و رسم پسنديده و مترقى خويش، اصل مشورت و تبادل انديشه و نظر، موضوع را با او در ميان نهاد تا او آگاهانه و آزادانه و با آينده نگرى و ظرافت، همتا و همراز زندگى خويش را برگزيند.
آن دخت فرزانه بهشت، ضمن سپاس به بارگاه خدا كه زنان و دختران را در پرتو توحيد و تقوا به سرنوشت خويش حاكم خواسته و آزاد ساخته است، با دنيايى ادب و وقار و آگاهى و شناخت گفت: پدر جان! اى پيامبر خدا! شما در تصميم گيرى و اظهارنظر در اين كار خطير از من زيبنده تر و سزاوارتريد.يا رسول الله، انت اولى بما ترى.(41)
2- و نيز آورده اند كه پيامبر گرامى دخت ارجمندش را در پاسخ ‌گويى به خواستگارى امير والايى ها صاحب حق و تصميم گيرنده اصلى عنوان ساخت و نظر نهايى او را جويا شد تا به آگاهى خواستگارش ‍ برساند.
هنگامى كه كار به اين جا رسيد، او به پدر گفت: نظر شما در اين مورد چيست؟
پيامبر فرمود:اذن الله فيه فى السماء
خدا اين را خواسته و اجازه آن را در آسمان داده است، اما شما در تصميم گيرى آزادى.
ريحانه خداجوى پيامبر با آگاهى از خواست خدا و خشنودى او، با دنيايى وقار و شكوه گفت:رضيت بما رضى الله لى و رسوله (42)
پدر جان! به آنچه خدا و پيام آور او برايم پسنديده و خواسته اند، خشنودم.
ه: پرچمدار بزرگ مفاهيم هماره زنده و پرجاذبه
راز ديگر جاودانگى و طراوت هماره ياد و نام پرشكوه ريحانه پيامبر اين است كه او در زندگى الهام بخش خويش، از سويى بزرگ پرچمدار راستين آزادى و آزاديخواهى و دفاع از حقوق بشر بود و قربانى بزرگ اين راه، و از دگر سو پرچم برافراشته مبارزه سترگ فكرى، عقيدتى، فرهنگى، اجتماعى، سياسى و روشنگرانه بر ضد آفت هاى هستى سوز انحصار،
استبداد،
اختناق،
خودكامگى،
تاريك انديشى،
سانسور،
خشونت،
قانون شكنى،
اوباش گرى،
بى رحمى،
قساوت،
ظاهر سازى،
عوام فريبى،
زورمدارى،
و دجالگرى، به نام خدا و مذهب و يا مذهب سالارى دروغين و هراس انگيز بود و شهيد سرفراز و عبرت آموز و تاريخ ‌ساز اين راه دشوار.
به بيان روشن تر، او در بينش، گرايش و ميدان عمل به راستى بزرگ پرچمدار مفاهيم زنده، پويا، پايا، ماندگار و جان بخشى است كه هماره محبوب و مطلوب و معشوق و آرمان انسانهاى مترقى است.
مفاهيم پرجاذبه اى كه هر كدام با شخصيت، هويت، كرامت و حقيقت انسانى انسانها،
رشد و توسعه خردها و انديشه ها،
بالندگى و نشاط توده ها،
ترقى و تكامل جامعه ها،
پيشرفت و شكوفايى تمدن ها،
و زيبندگى و برازندگى فرزندان آدم گره خورده است.
ارزش ها و مفاهيم دلپذير و دوست داشتنى و زيبايى چون آزاديخواهى،
استقلال طلبى،
برابرى انسانها،
صلح و بهروزى،
عدالت و دادگرى،
احيا و تضمين حقوق انسان،
امنيت واقعى،
سعادت همگانى،
دعوت به ارزش ها و والايى ها،
اصلاحگرى و سازندگى،
قداست در هدف و وسيله،
صداقت در ظاهر و باطن،
راستى در گفتار و كردار،
وفا و امانت،
عمل راستين به قرآن،
پايبندى عملى به سيره دل انگيز پيامبر و ارزش هايى از اين نمونه و از اين دست.
درست همان سان كه مبارزه خستگى ناپذير فكرى و فرهنگى و اجتماعى دليرانه و مدبرانه و روشنگرانه و ماندگار و رهايى بخش و درس آموز او بر ضد اختناق و استبداد،
خودكامگى و خودمحورى،
زورمدارى و خشونت،
انحصار و سركوب،
اسارت پذيرى و تحمل خفت و حقارت،
تحريف حقايق و توجيه ستم،
فريب كارى و دجالگرى،
عوام فريبى و ابزار سلطه ساختن واژه ها و باورهاى مقدس و مورد احترام مردم، از خورشيد روشن تر و نورافشان تر و از باران بهارى، زندگى سازتر است و همين راز بزرگ ديگر محبوبيت و جاودانگى ياد شورآفرين و نام بلند و پرصلابت فاطمه و شيوه شعورانگيز و مترقى اوست.
و: جامعيت و كمال
راز ديگر هماره زيستى و پايندگى ريحانه پيامبر اين است كه با وجود زندگى كوتاه ظاهريش، در نقش هاى گوناگونى درخشيدن آغاز كرد و شگفت نورافشانى نمود و براى همگان به صورت سمبل و نمونه اى پرجاذبه و الگويى محبوب و مطلوب و پيشوا و پيشتازى پرشكوه و پرمعنويت و لبريز از راستى و درستى و اخلاص جلوه كرد.
او براى هر انسان مترقى و آرمان خواهى قهرمان برازندگى ها و والايى ها و زيبايى هاى ظاهرى باطنى گرديد و در همه ميدان ها و صحنه ها و نقش ها خوش درخشيد و به صورت انسان كامل و شايسته اى در چشم انداز ژرف نگران و حقيقت جويان و آزادمنشان قرون و اعصار قرار گرفت.
هر كس به زندگى شكوهبار و پرمعنويت او نيك بنگرد، او را نمونه يك دختر پاك و مترقى و يار پدر و مادر،
نمونه يك همسر و همتا و شريك زندگى آگاه و فداكار و مشاور همسر،
نمونه يك مادر دلسوز و يك مربى متفكر و انديشمند فرزندان خويش،
نمونه يك بانوى بزرگ و بى نظير تاريخ بشر،
نمونه يك توحيدگراى خود ساخته و پاكباخته و پرواپيشه،
نمونه يك شاگرد برازنده و ممتاز براى وحى و رسالت،
نمونه يك يار پراخلاص و آگاه و كارآمد و دلير براى پيامبر،
نمونه يك همراز و همسنگر براى على (عليه السلام)،
نمونه يك عبادتگر پرشور و شعور در بندگى خدا،
نمونه يك نيايشگر و يك نمازگزار پرمعنويت،
نمونه يك مجاهد ضد ستم و بيداد،
نمونه يك پرچمدار حق و عدالت،
نمونه يك سمبل خدمت به خلق،
نمونه يك آموزگار ادب و هنر،
نمونه يك معلم اخلاق و رفتار شايسته،
نمونه يك جلوه گاه والاى ادب و انسانيت،
نمونه يك بانوى آراسته و برازنده،
نمونه يك سرمشق بى نظير نجابت و عفاف،
نمونه يك قهرمان شجاعت و شهامت،
نمونه يك تجسم پروا و پاكى،
نمونه يك الگوى حق مدارى و حق طلبى،
نمونه يك اسوه بردبارى و خويشتن دارى،
نمونه يك آسمان پرستاره و زيباى ارزش ها و والايى ها،
نمونه يك درياى بى كرانه دانش و بينش،
نمونه يك پيام آور سخن و منطق،
نمونه يك فروزشگاه درايت و ژرف نگرى،
نمونه يك آينده نگر بى نظير و ايمان آورده به جهان پس از مرگ،
نمونه يك ايثارگر واقعى و يك انفاقگر پراخلاص،
نمونه يك قدوه شكيبايى و پايدارى،
نمونه يك خداوندگار پارسايى و تقوا،
نمونه يك مبارز روشنگر و از جان گذشته براى حق،
نمونه يك پيشواى آرمان خواه و بشردوست براى عصرها و نسل ها،
نمونه زيباى چگونه زيستن،
راز سربلند و سرفراز چگونه با خدا، خويشتن، پديده هاى رنگارنگ آفرينش، و با همنوعان خويش رابطه شايسته و بايسته و خداپسندانه داشتن.
نمونه صلح و جنگ،
آشتى و قهر،
خشنودى و خشم،
جاذبه و دافعه؛
حتى رمز چگونه وصيت كردن،
چگونه مردن،
چگونه مراسم نماز، تشييع پيكر پاك، غسل، كفن و دفن و قبر گمشده خويستن را به پرچم هماره برافراشته و در اهتزاز، اعتراض و مقاومت در برابر انحصار و سركوب، خشونت و بيداد، بى رحمى و بى منطقى، جمود و تاريك انديشى، دجالگرى و ابزار سلطه ساختن دين و آيين براى عصرها و نسل ها به يادگار نهادن...
آرى، هركس به زندگى درس آموز ريحانه پيامبر نيك بنگرد و سطر به سطر كتاب قطور و الهام بخش و افتخارآفرين عمر او را بخواند، او را نمونه اى اين گونه كامل و جامع، و الگويى با اين ابعاد و ويژگى ها خواهد يافت.
و روشن است كه چنين نمونه جامع، كامل، همه سونگر، معتدل، زنده، بانشاط، پرطراوت، زيبا، شورانگيز، شعورآفرين، دوست داشتنى و جالب و پرجاذبه اى، خورشيدى است كه هماره بر دل ها و جان ها نورافشانى خواهد كرد و در انديشه ها و افكار خواهد درخشيد و گستره قلب ها را تسخير خواهد كرد و عصرها و نسل ها را به سوى خود جذب خواهد نمود و ياد و نامش مشعل فراراه ترقى خواهان و حريت طلبان خواهد شد.
ز: زندگى آموزگارانه
راز شگرف ديگر پايندگى و درخشندگى ياد و نام پرشكوه ريحانه پيامبر و راه و رسم پرجاذبه اش اين است كه اگر نيك به سيره و روش او بنگريم، خواهيم ديد كه آن حضرت از سويى هماره دانش پژوه و كمال طلب زيست و از بارگاه خدا و پيامبرش هميشه سازنده ترين درس ها را آموخت و اوج گرفت و از دگر سو هميشه و همه جا و همه فرصت هاى زندگى و همه مكان ها را به آموزشگاه، به كلاس درس، به دانشگاه و به فروزشگاه ارزش ها و والايى ها تبديل ساخت و با گفتار منطقى و دعوت سنجيده، با عملكرد زيبا و رفتار پرجاذبه اش با هر سوژه و بهانه و فرصتى درس هاى ماندگار و فراموش نشدنى به ترقى خواهان و سعادت طلبان داد؛ براى نمونه:
1- بانوى پروا پيشه، ((ام سلمه))، به حضور ريحانه پيامبر شرفياب گرديد و حال او را پرسيد.آن آموزگار عصرها و نسل ها همين فرصت و آن مكان را به دانشگاه تبديل ساخت و به بيان حقايق پرداخت و نظام فريب كار سقيفه و سياهكارى هاى آن را ترسيم كرد و درسى ماندگار داد.او فرمود:اصبحت بين كمد و كرب، فقد النبى و ظلم الوصى، هتك والله حجابه من اصبحت حجابه من اصبحت امامته مقتصة على غير ما شرع الله فى التنزيل...(43)
هان اى ام سلمه! ((از حالم چه مى پرسى كه من در ميان رنج و اندوهى گران به سر مى برم؛ چرا كه از يك سو بشريت پيشواى گرانقدر توحيد و آزادگى، پيامبر گرامى، را از دست داده و از دگر سو با چشم خويش مى نگرم كه به جانشين راستين او ستم و بيدادى سهمگين مى رود و جامعه از حق و عدالت و مسير رشد و بالندگى به انحراف كشيده شده و مقررات خدا و حقوق و آزادى انسانها بازيچه زورمدارى و دجالگرى قرار گرفته است...))
2- يكى از زنان دوستدار خاندان وحى و رسالت به حضورش شرفياب گرديد و ضمن بيان ارادت قلبى خود و همسر و خاندانش به اهل بيت، پرسيد كه آيا آنان مى توانند با آن اوصاف، از رهروان و شيعيان خاندان پيامبر به حساب آيند؟
ريحانه پيامبر همان پرسش و همان فرصت را به دانشگاهى تبديل ساخت و درسى جاودانه در اين مورد بيان كرد.
آن حضرت فرمود:
ان كنت تعمل بما امرناك و تنتهى عما زجرناك عنه فاءنت من شيعتنا و الا فلا(44)
((اگر به آنچه ما به فرمان خدا شما را بدانها رهنمون شده ايم، به راستى عمل مى كنى و از آنچه شما را هشدار داده ايم دورى مى جويى، در آن صورت از دوستداران و رهروان راه ما هستى؛ وگرنه، نه!))
3- زنانى نشسته بودند و هر كدام از محبوب و مطلوب و دوست داشتنى هاى خويش مى گفتند.يكى از جواهر و طلا سخن داشت، يكى از خانه وسيع و مركب تيزرو، و سومى از باغ و بوستان پرميوه و چهارمى از زيبايى ظاهرى و...
ريحانه انديشمند پيامبر در رسيد و همه چشم به او دوختند كه آن بانوى انديشمند از دنيا چه چيزى را دوست مى دارد؟ و او همان جا را به دانشگاه تبديل ساخت و اين درس ماندگار را بيان فرمود كه:
حبب الى من دنياكم ثلاث: تلاوة كتاب الله، والنظر فى وجه رسول الله، والانفاق فى سبيل الله.(45)
((از دنياى شما سه چيز براى من دوست داشتنى است:
(1) تلاوت متفكرانه كتاب خدا و تعمق در آيات انسان ساز آن.
(2) نگرش درس آموز بر چهره پرشكوه و پرمعنويت پيامبر، بدان اميد كه لب گشايد و درسى از درس هاى زندگى بگويد.
(3) انفاق در راه خدا و دستگيرى از محرومان.))
4- گروهى از زنان مسلمان كه در ميانشان بانوان هاشمى نيز بودند، در حضور آن آموزگار والايى ها و پيش از اين كه آن حضرت با آنان سر سخن را باز كند، برخى از آنان به شمارش افتخارات خانوادگى و نژادى پرداخته، بدين وسيله كوشيدند تا خود را برتر جازنند.
ريحانه ارجمند پيامبر همين پندار نادرست آنان را موضوع سخن قرار داد و درس انسان سازى در نكوهيدگى تفاخر و باليدن به ارزش هاى موهوم و بى اساس بيان كرد و آن گاه آنان را به آراستگى به ارزش هاى علمى و فرهنگى و عقيدتى و اخلاقى و انسانى و تخلق به اخلاق خداپسندانه رهنمون گرديد و فرمود:
اءتركن التعداد و عليكن بالدعا.(46)
بياييد و براى هميشه دست از باليدن به ارزش هاى موهوم و مادى و شمارش افتخارات برداريد و به جاى آن به پرستش خداى يكتا و آراستگى به ارزش هاى الهى و رابطه عاشقانه و خالصانه با او و دعا و راز نياز بپردازيد.
5- ((محمود بن لبيد))يكى از پژوهشگران و حق جويان است؛ روزى ريحانه پيامبر را در ((احد))و در كنار آرامگاه عموى فداكار و آزاده اش ‍ ((حمزه))نگريست كه سخت داغدار و سوگوار است.
پيش و رفت و پس از سلام، از دليل امامت راستين اميرمؤمنان پرسيد.
آن حضرت همان جا را به دانشگاهى تبديل ساخت و به روشنگرى پرداخت.
از جمله فرمود:
واعجباه! انسيتم يوم غدير خم؟ سمعت رسول الله يقول: على خير من اخلفه فيكم، و هو الامام و الخليفة بعدى، و سبطاى و تسعة من صلب الحسين ائمة ابرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديين، و لئن خالفتموهم ليكون الاختلاف فيكم الى يوم القيامة.
شگفتا! آيا شما هم روز ماندگار ((غدير خم))را به فراموشى سپرديد؟
خود شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمود: على بهترين كسى است كه او را در ميان امت جانشين خويش برمى گزينيم.
على پس از من امام راستين امت و جانشين من است و پس از او دو فرزندم حسن و حسين؛ و آن گاه نه فروغ تابناك از نسل پاك حسين، پيشوايان و امامان پاك و پاكيزه و شايسته كردار خواهند بود.
هان! به هوش باشيد كه اگر آگاهانه و خالصانه از راه و رسم نان پيروى كنيد، شما را به سرچشمه حق و سعادت راه خواهند نمود؛ و اگر با آنان از در مخالفت در آييد، تا روز رستاخيز دستخوش بلاى پراكندگى و آفت تفرقه خواهيد شد.
((محمود))پرسيد:
سرور من! با اين دليل روشن، پس چرا اميرمؤمنان از پى گيرى و پافشارى حق خويش كوتاه آمد و سكوت كرد؟
قلت يا سيدتى فما باله قعد عن حقه؟
ريحانه پيامبر فرمود: ((ابا عمر))! پيامبر فرمود:
مثل الامام مثل الكعبة اذ تؤ تى ولا تاءتى.
((وصف امام راستين، بسان كعبه است كه مردم بايد بر گرد آن بچرخند؛ نه اين كه كعبه بر گرد مردم طواف كند.))
آرى، مردم بايد به سوى او بشتابند و از نور وجودش بهره گيرند و راه و رسم عادلانه و انسانى او را سرمشق سازند؛ نه اين كه او به سراغ مردم آيد.
و آن گاه دانشمندترين بانوى گيتى به روشنگرى پرداخت و به بيان راز صعود و سقوط جامعه اسلامى توجه داد و فرمود:
ام والله لو تركوا الحق على اهله و اتبعوا عترة نبيه لما اختلف فى الله اثنان...ولكن قدموا من اخره الله و اخروا من قدمه الله...
هان به هوش باشيد! به خدا سوگند اگر شيفتگان قدرت و مقام، پس از رحلت جان سوز پيامبر، حق را به اهل آن وا مى گذاشتند و از خاندان وحى و رسالت پيروى مى كردند، جامع و دنيايى پديد مى آمد كه دو تن هم در مورد دين و آيين با يكديگر دستخوش كشمكش نمى شدند و پيشوايى جامعه، همان گونه كه پيامبر به فرمان خدا مقرر فرمود، از اميرمؤمنان تا امام مهدى، نهمين فرزند حسين، از جانشينى به جانشين راستين ديگر پيامبر مى رسيد.
اما دريغ و درد كه جاه طلبان، كسى را پيش انداختند كه او را كنار زده بود و كسى را كنار زدند كه خدايش او را پيشوا و پيشتاز مردم ساخته بود.
آنان با اين تحول شوم و انحصار قدرت و امكانات، در حقيقت، ره آورد بعثت را نفى و به بدعت ها روى آوردند.
هواپرستى و جاه طلبى را برگزيدند و بر اساس بافته هاى خويش رفتار كردند.نابودى و هلاكت بر آنان باد كه روند تاريخ و سير جامعه را به ريل انحطاط برگرداندند...(47)
6- سردمداران اصلى نظام سقيفه پس از قبضه قدرت ملى و انحصار امكانات عمومى و سركوب خشونت بار حق طلبان به نام خدا و مذهب، براى فريب ساده دلان و تاريخ ‌نگاران، به چاره انديشى روى آوردند و به فكر دلجويى از دخت سرفراز پيامبر افتادند اما آن بزرگ هوشمند تاريخ انسان، به آنان ميدان مانور و دجالگرى نداد.
آنان دست به دامان امير والايى ها زدند و از آن راه اجازه عيادت و فرصت ديدار گرفتند، اما ريحانه ژرف نگر پيامبر نقشه شوم آنان را نقش بر آب نمود و همان فرصت تاريخى را به كلاس درس ماندگار براى بيان حقايق تبديل ساخت و ضمن توجه دادن آن دو به سخنان پيامبر، فرمود:
نشدتكما الله الم تسمعا رسول الله يقول:
فاطمة بضعة منى من آذاها فقد آذانى؟
رضا فاطمة من رضاى وسخط فاطمة من سخطى؟
فمن احب فاطمة ابنتى فقد احبنى...(48)
((شما را به خداى سوگند مى دهم! آيا نشنيده ايد كه پيامبر خدا فرمود:
فاطمه پاره وجود من است؛ پس هر كس او را بيازارد، مرا آزرده است؟
و فرمود: خشنودى فاطمه باعث خشنودى من است و خشم و ناراحتى او باعث خشم و رنج من؟
و فرمود: هر كس فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس ‍ او را خشنود سازد، مرا خشنود ساخته است؟
ابوبكر و عمر گفتند: چرا! از پيامبر خدا همين حقايق را شنيديم.
پس از اعتراف آنان، ريحانه پيامبر دست ها را به سوى آسمان گشود و فرمود: خدا و فرشتگان او را به گواهى مى گيرم كه شما دو تن با حق ستيزى و بنياد ستم و استبداد و پايمال ساختن حقوق خاندان پيامبر و مردم، مرا آزرديد و به خشم آورديد؛ از اين رو به هنگام ملاقات با پدر، شكايت شما دو تن را به او خواهم برد.))
7- يكى از بانوان روشنفكر و پرواپيشه كه از شاگردان ريحانه پيامبر بود، پس ‍ از يورش وحشيانه استبداد به خانه آن حضرت، به عيادت او آمد و حال او را پرسيد و از سبب اندوه زدگى وصف ناپذيرش جويا شد.
آن بزرگ آموزگار تاريخ، همان فرصت را به كلاس درست تبديل ساخت و به افشاى شرارت و شقاوت اسلام پناهان فريب كار و بيدادپيشه و تاريك انديش پرداخت، و از جمله فرمود:
ان قحيف تيم و احيول عدى، جاريا ابا الحسن فى السباق حتى اذا تفريا بالجناق اسرا له الشنان و طوياه الاعلان...(49)
((هان اى دختر طلحه! آيا از فاجعه بزرگ و رويداد تلخى مى پرسى كه در همه جا انتشار يافته است؛ به گونه اى كه گويا بر پر و بال پرندگان نوشته شده و در جهان، پراكنده شده و پيك هاى چابك سوار با نهايت سرعت آن را به جهانيان رسانده اند؟
رويداد تلخ و جنايت هولناكى كه دل مرغان هوا و ماهيان دريا از شنيدن آن كباب مى شود و گامهاى انسان را سست مى نمايد و به لرزه در مى آورد، گرد و غبار آن تا آسمان بالا رفته و تيرگى و تاريكى فاجعه آن، زمين و زمان را فراگرفته است؟ آيا از اين فاجعه مى پرسى؟
واقعيت اين است كه فرومايه ترين فرزند قبيله ((تيم))و فريب كارترين فرزند قبيله ((عدى))، بر جانشين راستين پيامبر، ستم و بيدادى ناجوانمردانه روا داشتند.آنان با او به رقابت برخاستند و به هر درى زدند تا بر او پيشى گيرند، از سر بدانديشى و ددمنشى كينه و دشمنى او را به دل گرفتند و تا رحلت پيامبر آن را نهان داشتند و به ظاهر فرو خوردند؛ اما پس ‍ از رحلت غمبار پيامبر با خاموش پنداشتن مشعل ديانت و غروب خورشيد رسالت، آن را به بدترين شيوه ظاهر ساختند.آرى، آن گاه بود كه كينه هاى آنان به فوران و خشم كورشان به خروش آمد، شيطان بر پندار و گفتار آنان حاكم گرديد و بى درنگ كوره راه ستم و غصب فدك و خلافت و پايمال ساختن حقوق و آزادى و امنيت مردم و پيش از همه، غصب حقوق ما را پيشه ساختند...))
ح: تدبيرى شگرف و تحسين برانگيز
و آخرين راز پايندگى و نورافشانى ماندگار ريحانه ارجمند پيامبر اين بود كه پس از عمرى سراسر افتخار و عظمت، سرانجام با تدبيرى شگرف و بهت آور،
با وصيت نامه اى حيرت انگيز و بى سابقه،
با مراسم غسل و كفن شبانه،
با تشييع غريبانه،
با به خاك سپرده شدن شبانه،
و با آرامگاهى بى نام و نشان و گمشده، از حق طلبان و آزادى خواهان و صاحبان بينش و آگاهى گرفته تا مردم عادى كوچه و بازار، همه را به تفكر و انديشه و پرسش و چون و چرا برانگيخت.
و با اين تدبير خدايى، نقش مزار گمشده اش را بر دل ها و جانهاى شيفته عدالت و آزادى رقم زد.
او به همتاى گرانمايه اش، اميرمؤمنان، گفت:
اوصيت ان لا تشهد احد جنازتى من هؤ لاء الذين ظلمونى و اخذوا حقى، فانهم عدوى و عدو رسول الله ولا تترك ان يصلى على احد منهم ولا من اتباعهم وادفنى فى الليل اذا اوهنت العيون و نامت الابصار.(50)
((على جان! تو را سفارش مى كنم كه هيچ يك از آن كسانى كه به من و جامعه ام ستم و بيداد روا داشتند و حق مرا پايمال نمودند و بنياد ستم و انحراف را پس از پيامبر پى ريختند، در تشييع پيكر من شركت نكنند؛ چرا كه آنان دشمنان من و پيامبر خدا هستند.
على جان! مبادا اجازه دهى كه يكى از آنان و يا دنباله روهايشان بر من نماز گزارند.
مرا شبانه به خاك بسپار، آن ساعتهايى كه چشم ها آرام گرفته و خواب بر آنها سايه افكنده است.))
و بدين سان جاودانگى راه و رسم ستم ستيز و آزادمنشانه و انسانى اش را تضمين كرد و پرچم مبارزه با زورمدارى و فريب كارى به نام دين خدا را برافراشته داشت.

پی نوشته ها

--------------------------------
1-سوره يس، آيه 40.
2-سوره شورى، آيه 53.
3-سوره مؤمنون، آيه 115.
4-سوره تغابن، آيه 3.
5-سوره نحل، آيه 36.
6-سوره ذاريات، آيه 56.
7-سوره هود، آيه 119.
8-سوره ملك، آيه 2.
9-سوره طلاق، آيه 12.
10-سوره نور، آيه 54.
11-به باور ما، اين خطوط و حلقه ها و هدف هاى چند گانه اى كه از ظاهر آيات دريافت مى گردد، همه و همه به يك هدف والا باز مى گردد و ختم مى شود و آن عبارت از پرورش و هدايت و پيشرفت و تكامل انسان است كه هدف نهايى آفرينش محسوب مى گردد؛ چرا كه امتحان و آزمون مقدمه اى است براى رشد و شكوفايى انسان و شناخت او؛ و شناخت و رشد انسان مقدمه اى است براى شناخت خدا و پرستش خالصانه او؛ پرستش خالصانه خدا مقدمه اى است براى آراستگى به ارزش ها و پيراستگى از ناپسنديها؛ و آن هم مقدمه اى است براى اين كه انسان رنگ خدا گيرد و درخور مهر و لطف و رحمت او گردد؛ درست همان چيزى كه براى او آفريده شده است.
هدفى كه بازگشت آن به خود انسان است نه براى خدا؛ چرا كه او وجودى بى نهايت از تمام جهان است و چنين وجودى، كمبودى در آن راه ندارد تا بخواهد با آفرينش انسان يا پرستيده شدن خود به وسيله او، كمبود و نيازى را برطرف سازد.
12-فرازى از خطبه جاودانه آن حضرت، به بخش شانزدهم بنگريد.
13-اين نگرش مترقى ريحانه پيامبر در ديگر روايات و آيات آمده است؛ براى نمونه:
قرآن انفاق انفاقگران را به بذرى تشبيه مى كند كه از آن هفت خوشه و از هر خوشه يكصد دانه و بيشتر از آن سر بر مى آورد.سوره بقره، آيه 261 و سوره شورى، آيه 20.
و اميرمؤمنان مى فرمايد:والعمل حرث الاخرةنور الثقلين، ج 4، ص 569.و پيامبر مى فرمايد:وهل تكب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهمالمحجة البيضاء، ج 5، ص 193.
14-تحف العقول، ص 361.
15-نهج البلاعه، قصار 456.
16-نهج البلاغه، قصار 131.
17-سوره ملك، آيه 2.
18-سوره آل عمران، آيه 133.
19-سوره حديد، آيه 21.
20-ميزان الاعتدال، ج 3، ص 131.
21-كنز العمال، ج 6، ص 220.
22-تفسير نمونه، ج 26، ص 305.
23-همان مدرك.
24-سوره حديد، آيه 20.
25-سوره عنكبوت، آيه 64.
26-سوره نور، آيه 37.
27-سوره نساء، آيه 94.
28-سوره توبه، آيه 38.
29-سوره شورى، آيه 40-36.
30-عوالم، ج 11، ص 92، ن 186؛ بحارالانوار، ج 43، ص 25.
31-بحار، ج 43، ص 177؛ عوالم، ج 11، ص 487؛ رياحين الشريعة، ج 1، ص 249.
32-معاد فلسفى، ج 1، ص 60؛ تفسير نمونه، ج 22، ص 261.
33-سوره رعد، آيه 11.
34-نهج الحياة، ص 49.
35-سوره كوثر، آيه 3-1.
36-رياحين الشريعة، ج 1، ص 105.
37-ارشاد مفيد، ج 1، ص 270؛ احتجاج طبرسى، ص 133؛ احقاق الحق، ج 4، ص 481، ح 41.
38-رياحين الشريعة، ج 1، ص 105.
39-بحار الانوار، ج 43، ص 172؛ فرائد السمطين، ج 2، ص 34.
40-در اين مورد به بخش ((فروزشگاه ارزش هاى اخلاقى و انسانى))بنگريد.
41-بحار الانوار، ج 43، ص 99؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 256.
42-مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 477؛ احقاق الحق، ج 5، ص 273.
43-مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 225؛ بحارالانوار، ج 43، ص 157.
44-بحار الانوار، ج 6، ص 155.
45-وقايع الايام، خيابانى، ج صيام، ص 295.
46-وسائل، ج 2، ص 892؛ خصال، ج 2، ص 159.
47-بحار، ج 36، ص 353؛ عوالم، ج 11، ص 228؛ احقاق الحق، ج 21، ص 26.
48-بحار الانوار، ج 28، ص 303، و ج 43، ص 199؛ دلائل الامامة، ج 1، ص 45.
49-امالى صدوق، ج 1، ص 207؛ رياحين الشريعة، ج 2، ص 241.
50-بحارالانوار، ج 43، ص 209.
--------------------------
على كرمى فريدنى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page