( وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ) (1)
"و زمين پاك برون آيد گياهش به اجازه پروردگارش."
محمّد بن عبداللَّهصلى الله عليه وآله، فرستاده خدا و آخرين پيامبر و سرور تمامپيامآوران الهى، پدر فاطمه زهرا - پيامبرى بزرگ و پدرى گرامى - بود.
خديجه دختر خويلد، ام المومنين و نخستين زن مسلمان و حامى ديناسلام و فداكار در راه تحقّق مكتب و اهداف آن، مادر فاطمه بود.
درميان نياكان پيامبر به شخصى به نام لؤى بن غالب برمىخوريم كهنسب خويلد پدر خديجه بدين گونه به او مىرسد: خويلد پسر اسد، پسرعبدالعزى، پسر قصى بن كلاب، پسر كعب، پسر لؤى، پسر غالب.
خويلد خود از بزرگان قريش و از توانگران مكّه بود. وى سه فرزندداشت به نامهاى عوّام، هاله و خديجه.
اين عوّام پدر زبير بن عوّام و داماد شخصيت بزرگ قريش، يعنىعبدالمطلّب، نياى پيامبرصلى الله عليه وآله بود. از اين رو زبير از دو سوى با فاطمه زهرانسبت داشت. از يك سو پسردايى وى بود و از سوى ديگر پسر عمه او.
امّا هاله دختر خويلد و خواهر خديجه بود. او تا پس از هجرت همزنده بود وگاه از اوقات براى ديدار رسول خداصلى الله عليه وآله به مدينه مىآمد.پيامبر نيز به خاطر نسبتى كه هاله با خديجه، همسر دلسوز و فداكارش،داشت او را بسيار ارج مىنهاد. امّا عايشه كه مانند ديگر زنانى كه به سايرهمسران شوهرانشان حسادت مىكنند، از اين بابت دستخوش ناراحتىوحسادت مىشد و زبان به اعتراض مىگشود. پيامبر، او را از اين كاربازمىداشت و جايگاه و موقعيّت والاى خديجه را كه به موجب آن سببمىشد تا خواهرش را مورد احترام خاصّى قرار دهد، تشريح مىكرد.
* * *
چنين انتظار مىرفت كه خديجه در جوانى با پسرعمويش نوفل بن اسدازدواج كند. امّا اين ازدواج به خاطر دلايلى انجام نشد چراكه نوفل يكى ازحُكماى جزيرةالعرب بود كه همواره در جستجوى)حقيقت( مىگشتوبه همين خاطر نمىتوانست ازدواج كند. امّا پس از مدّتى يكى از بزرگانبنى تميم به نام هند بن بناس براى ازدواج با خديجه پيشقدم شد. ولى بادرگذشت هند، اين ازدواج براى خديجه ثمرى دربر نداشت و خديجهپس از وى به عنوان بيوه زنى ثروتمند باقى ماند.
پس از مرگ هند، يكى از بزرگان مشهور عرب به نام عتيق بن عابد،خديجه را به همسرى خود درآورد. ثمره اين پيوند دخترى بود كه او را"هند" ناميدند. امّا عتيق نيز بِمُرد و دختر يتيم خود را در خانه خديجه ازپسِ خويش به يادگار گذارد.
تولّد خديجه پانزده سال پيش از رويداد تاريخى هجوم ابرهه به مكّهبود. اعراب، اين حمله را مبدأ تاريخ خود گرفتهاند. و آن را "عام الفيل"نام نهادند.
از آنجا كه ميلاد رسول اكرم درهمان واقعه "عام الفيل" اتفاق افتادهمىتوان پى برد كه خديجه پانزده سال بزرگتر از پيامبر بوده است. با اينوجود پيامبر سوّمين كسى بود كه خديجه را به همسرى مىگرفت. چراكهخديجه خود به اين پيوند، تمايل داشت و از طرفى پيامبر روحخيرخواهى و حقجويى را در خديجه تشخيص داده و دانسته بود كه وىزنى است با حكمت و داراى اخلاقى والا.
خديجه هم پساز آنكه پيامبر سفرى تجارى با سرمايه او كرد ونسبتبه وى شناخت حاصل نمود به پيامبر علاقمند شد. بويژه آنكه غلامخديجه كه پيامبرصلى الله عليه وآله را در اين سفر همراهى مىكرد، خديجه را از روحبزرگوار آنحضرت و نشانههاى نبوغ و عظمت وى آگهى داده بود. البتهدور نيست كه خديجه خود در اين ميان به گونهاى از نبوّت پيامبر آگاهشده بود و از اين رو دوست مىداشت كه اين پيوند انجام پذيرد.
پيوند سعادتمندانه و تازه خديجه با ميمنت و فرخندگى انجام گرفت.در واقع اين ازدواج را بايد يكى از پيوندهاى پربركت در اسلام تلقى كرد.خديجه از اين ازدواج، صاحب فرزندانى شايسته شد:
1 - قاسم: وى پيش از بعثت به دنيا آمد و درهمان هنگام نيز از دنيارفت. به همين دليل مردم پيامبر را با كنيه ابوالقاسم ياد مىكردند.
2 - عبداللَّه: بنابر قول مشهور اين كودك هم سرنوشتى مانند سرنوشتبرادرش قاسم داشت.
3 - طاهر: اين كودك در روزگار ظهور اسلام چشم به جهان گشود ازاين رو وى را طاهر ناميدند. امّا طاهر نيز پس از مدتّى درگذشت.
4 - زينب: او بزرگترين دختر پيامبر بود و با پسرخالهاش، ابوالعاصبن ربيع، ازدواج كرد. زينب از اين ازدواج صاحب دو فرزند شد. يكىدختر به نام امامه و ديگرى پسر به نام على. امامه پس از درگذشتحضرت فاطمه و بنا به وصيّت خود آنحضرت، به همسرى حضرتعلىدرآمد. امّا پسر زينب، على، درهمان كودكى درگذشت، زينب خود نيزدر سال هشتم هجرت از دنيا رفت.
5 - رقيه: او با پسر عمويش عتبة بن ابى لهب ازدواج كرد. امّا عتبههمچون پدرش ابولهب، از دشمنان سرسخت اسلام بود و مشكلاتبسيارى بر سر راه آيين جديد فراهم آورده بود. از اين رو پيامبرصلى الله عليه وآله بروى نفرين كرد، نفرينش نيز كارگر افتاد. زيرا درندگان حجاز عتبه رادَريدند و بدين ترتيب رقيه بيوه شد.
پس از عتبه، رقيه به همسرى عثمان بن عفّان درآمد و از او صاحبپسرى شد به نام عبداللَّه. امّا اين پسر درهمان دوران كودكى درگذشت.
ثمره ازدواج آنها، تنها همين يك فرزند بود تا آنكه رقيه دعوتپروردگارش را اجابت كرد. رقيه دقيقاً درهمان هنگامى كه پيامبر دركنارچاههاى بدر مشغول نبرد با كفار قريش بود، چشم از جهان بربست.
6 - ام كلثوم: اين دختر را - به نام مادر پيامبر، يعنى آمنه بنتوهب- آمنه نام نهادند. آمنه با پسر عمويش عتبة بن ابى لهب پيوندزناشويى بست. امّا اين پيمان به خاطر اختلاف موجود ميان دوطرف باسعادت همراه نبود. زيرا ابولهب همچنان بر دشمنى و سرسختى خود برضدّاسلام اصرار مىورزيد و پسرش را واداشت تا براى آزردن پيامبر دخترشرا طلاق دهد.
پس از آنكه ام كلثوم از عتبه جدا شد، عثمان بن عفّان او را به همسرىگرفت چراكه در آن هنگام رقيه مرده بود. ام كلثوم نيز در سال نهمهجرت، ديده از جهان فرو بست
7 - فاطمه زهراعليها السلام.
* * *
خديجه با ثروت فراوان و تجارت گستردهاش، بانوى توانگر حجاز بهشمار مىآمد و به خوشخويى و خردمندى زبانزد بود. چون خديجه باپيامبر پيوند زناشويى بست، در تدبير امور مربوط به داخل و خارج خانهو نيز در پرورش فرزندانى پاك و شايسته، همسرى نمونه قلمداد مىشد.
چون پيامبر اكرم، به رسالت مبعوث شد، خديجه پيش از هركسديگرى به اسلام گرويد و خود را با تعاليم ارزشمند اسلام هماهنگ كردوبا پشتكارى بىنظير در تبليغ و گسترش اسلام از هيچ تلاشى فروگذارىنكرد. وى همچنين همه ثروت خود را براى پيشبُرد اسلام در راه خدا و دردست پيامبر قرارداد تا آنحضرت هرگونه كه خود مىداند ومىخواهد،آن را در راه خدا مصرف كند.
از آنجا كه در آغاز نخستين كسانى كه به دعوت پيامبر گرويدند، مردممستمند و تهيدست بودند. رسول خدا با كمال سخاوت، ثروت خديجه رابه مصرف زندگى تازه مسلمانان تنگدست مىرساند و بردگان را با پولخديجه مستقيماً و يا به واسطهّ كسانِ ديگرى چون ابوبكر، كه مردىتوانگر بود، مىخريد و آزادشان مىكرد. توانگران قريش نيز مىدانستندكه ابوبكر با ثروت خديجه و به دستور پيامبر به خريد بردگان مىپردازد.
اين بخشش پايان ناپذير از سوى خديجه به پيامبرى تقديم شده بود كهحتّى يك كلمه هم از روى هوا و هوس سخن نمىگفت تا مگر يكحقيقت را آشكار سازد. حقيقتى كه اينك بردوش مكتب، چونان نشانىافتخارآميز جلوهگر است. اين حقيقت آن بود كه پيامبر فرمود: "اسلام بهشمشير على و ثروت خديجه استوار شد".
در واقع ثروت حضرت خديجه به منزله سنگ بناى ساختار اقتصادىامّت اسلامى و شمشير حضرت على همانند دژ استوار ساختار سياسى آنمحسوب مىشد. وقتى اين دو بازوى نيرومند در كنار پيامبرى كه صاحبوحى و منزلگاه رسالت آسمانى بود، قرار گرفتند ساختار فرهنگىواقتصادى و سياسى امّت اسلامى به حدّ كمال رسيد.
از طرفى تكامل روحى و همكاريهاى فكرى خديجه با مكتب اسلام،در تمام مواردى كه تا آن هنگام بر پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله نازل شده بود،اين امكان را به پيامبر مىداد تاحضرت خديجه را در زمره چهار زن كاملدنيا قلمداد كند. چنان كه از آنحضرت نقل كردهاند، وى فرموده است: ازمردان، بسيارى به كمال دست يافتهاند، امّا از زنان جز اين چهار تن،كس ديگرى به كمال نرسيد:
آسيه دختر مزاحم، مريم دختر عمران، خديجه دختر خويلد و فاطمهدختر محمّدصلى الله عليه وآله(2).
* * *
همين امور بود كه چون خديجه وفات يافت، پيامبر از مرگ او بسيارمتأسّف شد. چراكه مرگ خديجه در گسترش دعوت پيامبر اكرم تأثيرفراوانى گذارد. تا آنجا كه سالِ درگذشت خديجه به عنوان عامالحزن)سال اندوه( نامگذارى شد. در اين سال دو مُصيبت بزرگ بر پيامبر اكرمواقع شد. يكى درگذشت ابوطالب كفيل و ياور پيامبرصلى الله عليه وآله در تمامگرفتاريها و ديگرى مرگ خديجه دختر خويلد همسر مهربان و حامىراستين پيامبر و آيين او.
شجره مبارك
از امام باقرعليه السلام از جابر بن عبداللَّه روايت شده است كه گفت:
از رسول خداصلى الله عليه وآله سؤال شد: تو فاطمه را مىبوسى و در آغوش مىگيرىو به خود نزديك مىسازى و با او رفتارى دارى كه با ديگر دخترانتندارى؟! پيامبر فرمود: جبرئيل سيبى از بهشت برايم آورد، من آن راخوردم و آن سيب در صلب من تبديل به آبى شد. آنگاه من با خديجه همبستر شدم و او به فاطمه حامله شد، پس من از فاطمه بوى بهشت رااستشمام مىكنم"(3).
همواره هالهاىاز معجزات شگفتانگيز، چهره فاطمهرا درميان گرفتهاست. او در شكم مادرش لحظه به لحظه تكبير مىگفت حتّى در آن هنگامبا مادرش سخن مىگفت، وحضرت خديجه با او انس مىگرفت تا آنكهفاطمه به دنيا آمد. ولادت او نيز با تولّد ديگر مردمان تفاوت داشت و اينخود گوياى آن بود كه خداوند به اين كودك توجّهى كامل و فراوان دارد.
گاه از آنچه در ميلاد فاطمه زهرا رخ داده به شگفتى فرو مىرويم. چراكه فاطمه نه يگانه دختر پيامبر بود و نه دختر بزرگ وى، و يا پسر او.
امّا بايد بدانيم كه بزرگى و كوچكى سن در اسلام، معيارى پذيرفتهنيست چنان كه مرد و زن بودن نيز نمىتواند ملاك ارزشها قلمداد شود.بلكه معيارى كه اسلام به رسميّت مىشناسد. همان حكمت بالغهاى استكه خداوند برطبق آن هر كارى را كه مىخواهد مىكند.
معيار ديگرى نيز در اسلام از رسميّت برخوردار است كه همان كردارشايسته است. هريك از اين دو مقياس جايگاه ويژهاى دارند.
مقياس نخست: در امور مربوط به هستى، حكومت دارد، يعنى درمرحله تكوين. بنابراين آفرينش خورشيد و ماه و زمين و... براساس همينمقياس بوده است و اين آفريدهها تماماً در برابر حكومت خداوندى سرتسليم فرود مىآورند.
مقياس دوّم: در امور تشريعى جريان دارد، يعنى در بُعد اختيارى كهانسان را به خاطر آن صاحب اختيار و اراده خواندهاند.
اگر بخواهيم انسان پاكى را كه خداوند نيز او را دوست مىدارد،بشناسيم بايد او را برطبق مقياس دوّم بسنجيم. بايد فقط به كردارشبنگريم و به كارهايى كه اين فرد، با اراده و ميل و خواست خويش انجاممىدهد، توجّه كنيم. امّا مقياسهايى مانند نسب، نژاد، كشور ويا مسائلىاز اين قبيل، هيچگاه درنظر اسلام پذيرفته نبودهاند.
اسلام براى هزار ابولهب دربرابر يك سلمان ارزش قائل نيست. اگرچهابولهب عموى پيامبرصلى الله عليه وآله و فرزند سرور قريش، عبدالمطلّب، از خاندانسرشناس بنىهاشم باشد كه مسئوليت سدانت خانه خدا و سقايت حاجّيانبر دوش اين خاندان بود، و اگرچه سلمان بردهاى پارسى باشد كه شهرها اورا طرد كرده و گذشت عمر نيرو و توانش را درهم شكسته باشد.
همچنين اسلام براى هزاران عتبه و عتيبه كه داماد پيامبرصلى الله عليه وآلهوثروتمند بودند دربرابر يك بلال سياه چرده، ارزشى قائل نبود.
اگرچه آنان پسران ابولهب و از سپيدترين مردمان باشند و بلال ازسياهترين آنان.
همين طور اسلام، براى هزاران ابوسفيان كه فرمانده نيروهاى عربمكّه بود در برابر صهيب كه مستضعفى از شهرهاى دور افتاده روم بود هيچارزشى قائل نيست.
با نگرش به زندگانى حضرت فاطمه متوجّه دو جنبه از زندگى وىمىشويم كه هريك از آنها مطابق با مقياسهاى ياد شده است.
در جنبه نخست، از دوران پيش از به دنيا آمدن فاطمه سخنمىگوئيم: از پديد آمدن وى از ميوه بهشتى و گفتگو با مادرش در شكموى، و رويدادهاى خارقالعاده در وقت تولّدش، اين موارد همه ازعنايت ويژه و همه جانبه خداوند به وى حكايت دارد كه برابر مقياساوّل است. يعنى همان حكمت بالغهاى كه مطابق آن خداوند هرچهخواهد انجام مىدهد.
در واقع اين حكمت كه خداوند تنها فاطمه را بدان مخصوص داشتهوآن را از ديگر زنان و از جمله دختران و زنان پيامبر و دختران،مهاجران و انصار و زنان آنها دريغ كرده به خاطر مصلحتى الهى بوده است.زيرا خداوند مىخواسته درميان امّت اسلامى، زنى را بر مريم بانوى زنانروزگار خودش، برترى دهد. حال آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله شش فرزند ديگرداشت،امّا آنها از ميوه بهشتى آفريده نشده بودند و تنها فاطمه بود كه ازميوه بهشتى به وجود آمد.
همچنين سببى در كار بود كه ميلاد فاطمه با رويدادهاى خارقالعادههمراه باشد. درحالى كه تولد ساير فرزندان آنحضرت با اين حوادثعجيب همراه نبود! ما درباره حكمتهاى الهى، همه چيز را نمىشناسيم.شايد اين امر بدان علّت بود كه امّت اسلامى هم مانند امّتهاى پيش از خودباشد. يعنى همانگونه كه مريم سرور زنان روزگار خودش درميان امّتعيسىعليه السلام بود، فاطمه هم مىبايست سرور زنان جهان درميان امّتمحمّدصلى الله عليه وآله باشد. يا شايد بدان جهت بود كه اعراب نيز مانند ساير امّتهادرباره شخصيت زن، افراط مىكردند و مقام او را تنزّل مىدادند و او راحيوانى مىدانستند كه به هيأت مردان آفريده شده تا خدمتگذار آنان باشدو نيازهاى جنسى آنها را برآورده سازد، و خداوند هم مىخواست اينتفكّر خطا و غير واقعى را از مدار انديشه آنان بِزُدايد و بشريّت را از آثارو تبعات سوء آن رهايى بخشد، بدينترتيب براى زنان سرورى قرار داد تابه او مباهات كنند و به واسطه آن بر مردان فخر بفروشند؟
يا شايد بدان جهت بود كه خداوند مىخواست براى اين امّتپيشوايانى قرار دهد كه به فرمان او مردم را هدايت كنند و به راه راستبرند. از اين رو آنان را از بهترين تبار و از برترين نسلها، از پيامبرى كهخاتم پيامبران و از جانشينى كه او سرور اوصياست پديد آورد. پس فاطمهرا آفريد تا حلقه رابط ميان دو نور، نور نبى و نور وصى باشد؟! همه ايناحتمالات ممكن است. امّا نكتهاى كه خواننده پژوهشگر، پس از بررسىدقيق و همه جانبه زندگى حضرت فاطمه زهراعليها السلام بدان متوجّه مىشودآن است كه همانگونه كه خداوند مىخواست براى مردم رهبرانى ازمردان قرار دهد، اراده كرد كه رهبرى نيز از جنس زن براى آنان بيافريند،تا براى زنان بهانهاى از تمسّك به تعاليم اسلام و نمونهها وارزشهاىوالاى آن به شكل كلّى باقى نماند، و نگويند: كسانى كه به اسلام تمسّكجُستند از مردان هستند نه از زنان، و استعدادها و نيروهاى مردان بيش اززنان است.
بدينگونه خداوند در دعوت بندگان به سوى خويش به آنان لطف كردهاست تا براى بهانهجويان و كسانى كه بخواهند خود را توجيه كنند، عذروبهانهاى باقى نماند.
پس براى زنان الگو و نمونهاى قرار داد تا با آنان در مسئوليّتهاى عمومىهمگون باشد، آن چنان كه در كارهاى خانه مانند باردارى وزايمانوتربيت فرزندان و رتق و فتق امور منزل از قبيل پخت و پز،نظافت و يا وظايف شرعى، مانند حجاب و فرمانبرى از شوهر، و كمىبهره در ميراث و شهادت دادن و چيزهاى ديگر همگون است.
پارهاى از مسئوليّتهاى فطرى و غير فطرى كه به زن اختصاص دارد،باعث كنارهگيرى برخى از زنان از فعاليت در امور دينى شده و موجباتسستى آنها را در انجام برخى از فرايض دينى فراهم آورده است. امّا از آنجاكه خداوند فاطمهعليها السلام را نمونه تمام فضايل و ارزشهاى انسانى قرار دادهآن هم با مسئوليّتهاى خطيرى كه در آن اوضاع بحرانى برعهده داشت،شايد بدين وسيله خواسته است بر تمام زنانى كه به بهانه اينكه از جنسِضعيف هستند، و شانه از زير بار مسئوليّت خالى مىكنند، حجّت را تمامكند.
بنابراين حكمت آفرينش فاطمهعليها السلام با اين خصوصيات و ويژگيهاچيزى جدا از حكمت آفرينش پيامبران و اوليا و از جمله محمّد پيامبراسلامصلى الله عليه وآله و امامان معصومعليهم السلام نيست كه خداوند تمام آنها را باويژگيهايى متفاوت از ساير مردم خلق كرده است.
آيا حكمت عصمت پيامبران و اوصيا، و برترى آنان نسبت به ديگرمردمان، بدين خاطر نبوده است كه آنان پيشوايى و امامت مردم رابرعهده داشته باشند ومردم بايد آنان را الگوى زندگى خود قلمداد كنند؟
حكمت آفرينش فاطمه نيز درميان زنان همين بوده است. بنابراينهمان گونه كه پيامبران و اوصيا، سروران مردانند، فاطمه نيز سرور زنانجهان است.
جنبه ديگرِ زندگانى حضرت فاطمه مربوط به آياتى است كه درباره اونازل گشته و يا روايتهائى است كه از پيامبر درباره او نقل شده است.
اينك جا دارد از خود بپرسيم چرا اين آيات و احاديث تنها درخصوص فاطمه نازل شده است و درباره ديگر زنان و حتّى خواهرانآنحضرت به مواردى از اين قبيل برخورد نمىكنيم؟!
پاسخ آن است كه اين آيات و احاديث بنابر مقياس دوّم كه پيش از اينذكر شد، وارد شده است. بدين معنى كه خداوند، مقياس فضيلت و والايىافراد را در نزد خويش، كردار شايسته قرار داده است بدون آنكه به عاملو جنسيت او توجّهى داشته باشد. فاطمه زهراعليها السلام نيز از آنجا كه اينحقيقت را دريافته بود، هيچگاه درميان مردم به پيوند نسبى و سببى خودبا رسول خداصلى الله عليه وآله و علىعليه السلام تكيّه نمىكرد و همچنين پيرو مقياس نخستىكه بدان اشاره كرديم، در پيشگاه خداوند به اين رابطه خويش هم تكيّهنمىكرد، بلكه خود شخصاً براى نيل به آن كمال عظيم مىكوشيد.
چنين تصوّر مىشد كه فاطمه به رابطه خويشاوندى خود با رسول خداتكيّه كند امّا چنين نبود، بلكه وى همواره به رابطه خود با خداوندى كه پيامبر را مبعوث كرده و به وى برترى و درخشندگى بخشيده بود، اتكامىكرد.
ما در صفحاتبعد، بهگونهاى روشنتر بدينحقيقتاشاره خواهيم كرد.
بخش اول: بنياد پاك
- بازدید: 10217