( وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ) (1)
"و زمين پاك برون آيد گياهش به اجازه پروردگارش."
محمّد بن عبداللَّهصلى الله عليه وآله، فرستاده خدا و آخرين پيامبر و سرور تمامپيامآوران الهى، پدر فاطمه زهرا - پيامبرى بزرگ و پدرى گرامى - بود.
خديجه دختر خويلد، ام المومنين و نخستين زن مسلمان و حامى ديناسلام و فداكار در راه تحقّق مكتب و اهداف آن، مادر فاطمه بود.
درميان نياكان پيامبر به شخصى به نام لؤى بن غالب برمىخوريم كهنسب خويلد پدر خديجه بدين گونه به او مىرسد: خويلد پسر اسد، پسرعبدالعزى، پسر قصى بن كلاب، پسر كعب، پسر لؤى، پسر غالب.
خويلد خود از بزرگان قريش و از توانگران مكّه بود. وى سه فرزندداشت به نامهاى عوّام، هاله و خديجه.
اين عوّام پدر زبير بن عوّام و داماد شخصيت بزرگ قريش، يعنىعبدالمطلّب، نياى پيامبرصلى الله عليه وآله بود. از اين رو زبير از دو سوى با فاطمه زهرانسبت داشت. از يك سو پسردايى وى بود و از سوى ديگر پسر عمه او.
امّا هاله دختر خويلد و خواهر خديجه بود. او تا پس از هجرت همزنده بود وگاه از اوقات براى ديدار رسول خداصلى الله عليه وآله به مدينه مىآمد.پيامبر نيز به خاطر نسبتى كه هاله با خديجه، همسر دلسوز و فداكارش،داشت او را بسيار ارج مىنهاد. امّا عايشه كه مانند ديگر زنانى كه به سايرهمسران شوهرانشان حسادت مىكنند، از اين بابت دستخوش ناراحتىوحسادت مىشد و زبان به اعتراض مىگشود. پيامبر، او را از اين كاربازمىداشت و جايگاه و موقعيّت والاى خديجه را كه به موجب آن سببمىشد تا خواهرش را مورد احترام خاصّى قرار دهد، تشريح مىكرد.
* * *
چنين انتظار مىرفت كه خديجه در جوانى با پسرعمويش نوفل بن اسدازدواج كند. امّا اين ازدواج به خاطر دلايلى انجام نشد چراكه نوفل يكى ازحُكماى جزيرةالعرب بود كه همواره در جستجوى)حقيقت( مىگشتوبه همين خاطر نمىتوانست ازدواج كند. امّا پس از مدّتى يكى از بزرگانبنى تميم به نام هند بن بناس براى ازدواج با خديجه پيشقدم شد. ولى بادرگذشت هند، اين ازدواج براى خديجه ثمرى دربر نداشت و خديجهپس از وى به عنوان بيوه زنى ثروتمند باقى ماند.
پس از مرگ هند، يكى از بزرگان مشهور عرب به نام عتيق بن عابد،خديجه را به همسرى خود درآورد. ثمره اين پيوند دخترى بود كه او را"هند" ناميدند. امّا عتيق نيز بِمُرد و دختر يتيم خود را در خانه خديجه ازپسِ خويش به يادگار گذارد.
تولّد خديجه پانزده سال پيش از رويداد تاريخى هجوم ابرهه به مكّهبود. اعراب، اين حمله را مبدأ تاريخ خود گرفتهاند. و آن را "عام الفيل"نام نهادند.
از آنجا كه ميلاد رسول اكرم درهمان واقعه "عام الفيل" اتفاق افتادهمىتوان پى برد كه خديجه پانزده سال بزرگتر از پيامبر بوده است. با اينوجود پيامبر سوّمين كسى بود كه خديجه را به همسرى مىگرفت. چراكهخديجه خود به اين پيوند، تمايل داشت و از طرفى پيامبر روحخيرخواهى و حقجويى را در خديجه تشخيص داده و دانسته بود كه وىزنى است با حكمت و داراى اخلاقى والا.
خديجه هم پساز آنكه پيامبر سفرى تجارى با سرمايه او كرد ونسبتبه وى شناخت حاصل نمود به پيامبر علاقمند شد. بويژه آنكه غلامخديجه كه پيامبرصلى الله عليه وآله را در اين سفر همراهى مىكرد، خديجه را از روحبزرگوار آنحضرت و نشانههاى نبوغ و عظمت وى آگهى داده بود. البتهدور نيست كه خديجه خود در اين ميان به گونهاى از نبوّت پيامبر آگاهشده بود و از اين رو دوست مىداشت كه اين پيوند انجام پذيرد.
پيوند سعادتمندانه و تازه خديجه با ميمنت و فرخندگى انجام گرفت.در واقع اين ازدواج را بايد يكى از پيوندهاى پربركت در اسلام تلقى كرد.خديجه از اين ازدواج، صاحب فرزندانى شايسته شد:
1 - قاسم: وى پيش از بعثت به دنيا آمد و درهمان هنگام نيز از دنيارفت. به همين دليل مردم پيامبر را با كنيه ابوالقاسم ياد مىكردند.
2 - عبداللَّه: بنابر قول مشهور اين كودك هم سرنوشتى مانند سرنوشتبرادرش قاسم داشت.
3 - طاهر: اين كودك در روزگار ظهور اسلام چشم به جهان گشود ازاين رو وى را طاهر ناميدند. امّا طاهر نيز پس از مدتّى درگذشت.
4 - زينب: او بزرگترين دختر پيامبر بود و با پسرخالهاش، ابوالعاصبن ربيع، ازدواج كرد. زينب از اين ازدواج صاحب دو فرزند شد. يكىدختر به نام امامه و ديگرى پسر به نام على. امامه پس از درگذشتحضرت فاطمه و بنا به وصيّت خود آنحضرت، به همسرى حضرتعلىدرآمد. امّا پسر زينب، على، درهمان كودكى درگذشت، زينب خود نيزدر سال هشتم هجرت از دنيا رفت.
5 - رقيه: او با پسر عمويش عتبة بن ابى لهب ازدواج كرد. امّا عتبههمچون پدرش ابولهب، از دشمنان سرسخت اسلام بود و مشكلاتبسيارى بر سر راه آيين جديد فراهم آورده بود. از اين رو پيامبرصلى الله عليه وآله بروى نفرين كرد، نفرينش نيز كارگر افتاد. زيرا درندگان حجاز عتبه رادَريدند و بدين ترتيب رقيه بيوه شد.
پس از عتبه، رقيه به همسرى عثمان بن عفّان درآمد و از او صاحبپسرى شد به نام عبداللَّه. امّا اين پسر درهمان دوران كودكى درگذشت.
ثمره ازدواج آنها، تنها همين يك فرزند بود تا آنكه رقيه دعوتپروردگارش را اجابت كرد. رقيه دقيقاً درهمان هنگامى كه پيامبر دركنارچاههاى بدر مشغول نبرد با كفار قريش بود، چشم از جهان بربست.
6 - ام كلثوم: اين دختر را - به نام مادر پيامبر، يعنى آمنه بنتوهب- آمنه نام نهادند. آمنه با پسر عمويش عتبة بن ابى لهب پيوندزناشويى بست. امّا اين پيمان به خاطر اختلاف موجود ميان دوطرف باسعادت همراه نبود. زيرا ابولهب همچنان بر دشمنى و سرسختى خود برضدّاسلام اصرار مىورزيد و پسرش را واداشت تا براى آزردن پيامبر دخترشرا طلاق دهد.
پس از آنكه ام كلثوم از عتبه جدا شد، عثمان بن عفّان او را به همسرىگرفت چراكه در آن هنگام رقيه مرده بود. ام كلثوم نيز در سال نهمهجرت، ديده از جهان فرو بست
7 - فاطمه زهراعليها السلام.
* * *
خديجه با ثروت فراوان و تجارت گستردهاش، بانوى توانگر حجاز بهشمار مىآمد و به خوشخويى و خردمندى زبانزد بود. چون خديجه باپيامبر پيوند زناشويى بست، در تدبير امور مربوط به داخل و خارج خانهو نيز در پرورش فرزندانى پاك و شايسته، همسرى نمونه قلمداد مىشد.
چون پيامبر اكرم، به رسالت مبعوث شد، خديجه پيش از هركسديگرى به اسلام گرويد و خود را با تعاليم ارزشمند اسلام هماهنگ كردوبا پشتكارى بىنظير در تبليغ و گسترش اسلام از هيچ تلاشى فروگذارىنكرد. وى همچنين همه ثروت خود را براى پيشبُرد اسلام در راه خدا و دردست پيامبر قرارداد تا آنحضرت هرگونه كه خود مىداند ومىخواهد،آن را در راه خدا مصرف كند.
از آنجا كه در آغاز نخستين كسانى كه به دعوت پيامبر گرويدند، مردممستمند و تهيدست بودند. رسول خدا با كمال سخاوت، ثروت خديجه رابه مصرف زندگى تازه مسلمانان تنگدست مىرساند و بردگان را با پولخديجه مستقيماً و يا به واسطهّ كسانِ ديگرى چون ابوبكر، كه مردىتوانگر بود، مىخريد و آزادشان مىكرد. توانگران قريش نيز مىدانستندكه ابوبكر با ثروت خديجه و به دستور پيامبر به خريد بردگان مىپردازد.
اين بخشش پايان ناپذير از سوى خديجه به پيامبرى تقديم شده بود كهحتّى يك كلمه هم از روى هوا و هوس سخن نمىگفت تا مگر يكحقيقت را آشكار سازد. حقيقتى كه اينك بردوش مكتب، چونان نشانىافتخارآميز جلوهگر است. اين حقيقت آن بود كه پيامبر فرمود: "اسلام بهشمشير على و ثروت خديجه استوار شد".
در واقع ثروت حضرت خديجه به منزله سنگ بناى ساختار اقتصادىامّت اسلامى و شمشير حضرت على همانند دژ استوار ساختار سياسى آنمحسوب مىشد. وقتى اين دو بازوى نيرومند در كنار پيامبرى كه صاحبوحى و منزلگاه رسالت آسمانى بود، قرار گرفتند ساختار فرهنگىواقتصادى و سياسى امّت اسلامى به حدّ كمال رسيد.
از طرفى تكامل روحى و همكاريهاى فكرى خديجه با مكتب اسلام،در تمام مواردى كه تا آن هنگام بر پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله نازل شده بود،اين امكان را به پيامبر مىداد تاحضرت خديجه را در زمره چهار زن كاملدنيا قلمداد كند. چنان كه از آنحضرت نقل كردهاند، وى فرموده است: ازمردان، بسيارى به كمال دست يافتهاند، امّا از زنان جز اين چهار تن،كس ديگرى به كمال نرسيد:
آسيه دختر مزاحم، مريم دختر عمران، خديجه دختر خويلد و فاطمهدختر محمّدصلى الله عليه وآله(2).
* * *
همين امور بود كه چون خديجه وفات يافت، پيامبر از مرگ او بسيارمتأسّف شد. چراكه مرگ خديجه در گسترش دعوت پيامبر اكرم تأثيرفراوانى گذارد. تا آنجا كه سالِ درگذشت خديجه به عنوان عامالحزن)سال اندوه( نامگذارى شد. در اين سال دو مُصيبت بزرگ بر پيامبر اكرمواقع شد. يكى درگذشت ابوطالب كفيل و ياور پيامبرصلى الله عليه وآله در تمامگرفتاريها و ديگرى مرگ خديجه دختر خويلد همسر مهربان و حامىراستين پيامبر و آيين او.
شجره مبارك
از امام باقرعليه السلام از جابر بن عبداللَّه روايت شده است كه گفت:
از رسول خداصلى الله عليه وآله سؤال شد: تو فاطمه را مىبوسى و در آغوش مىگيرىو به خود نزديك مىسازى و با او رفتارى دارى كه با ديگر دخترانتندارى؟! پيامبر فرمود: جبرئيل سيبى از بهشت برايم آورد، من آن راخوردم و آن سيب در صلب من تبديل به آبى شد. آنگاه من با خديجه همبستر شدم و او به فاطمه حامله شد، پس من از فاطمه بوى بهشت رااستشمام مىكنم"(3).
همواره هالهاىاز معجزات شگفتانگيز، چهره فاطمهرا درميان گرفتهاست. او در شكم مادرش لحظه به لحظه تكبير مىگفت حتّى در آن هنگامبا مادرش سخن مىگفت، وحضرت خديجه با او انس مىگرفت تا آنكهفاطمه به دنيا آمد. ولادت او نيز با تولّد ديگر مردمان تفاوت داشت و اينخود گوياى آن بود كه خداوند به اين كودك توجّهى كامل و فراوان دارد.
گاه از آنچه در ميلاد فاطمه زهرا رخ داده به شگفتى فرو مىرويم. چراكه فاطمه نه يگانه دختر پيامبر بود و نه دختر بزرگ وى، و يا پسر او.
امّا بايد بدانيم كه بزرگى و كوچكى سن در اسلام، معيارى پذيرفتهنيست چنان كه مرد و زن بودن نيز نمىتواند ملاك ارزشها قلمداد شود.بلكه معيارى كه اسلام به رسميّت مىشناسد. همان حكمت بالغهاى استكه خداوند برطبق آن هر كارى را كه مىخواهد مىكند.
معيار ديگرى نيز در اسلام از رسميّت برخوردار است كه همان كردارشايسته است. هريك از اين دو مقياس جايگاه ويژهاى دارند.
مقياس نخست: در امور مربوط به هستى، حكومت دارد، يعنى درمرحله تكوين. بنابراين آفرينش خورشيد و ماه و زمين و... براساس همينمقياس بوده است و اين آفريدهها تماماً در برابر حكومت خداوندى سرتسليم فرود مىآورند.
مقياس دوّم: در امور تشريعى جريان دارد، يعنى در بُعد اختيارى كهانسان را به خاطر آن صاحب اختيار و اراده خواندهاند.
اگر بخواهيم انسان پاكى را كه خداوند نيز او را دوست مىدارد،بشناسيم بايد او را برطبق مقياس دوّم بسنجيم. بايد فقط به كردارشبنگريم و به كارهايى كه اين فرد، با اراده و ميل و خواست خويش انجاممىدهد، توجّه كنيم. امّا مقياسهايى مانند نسب، نژاد، كشور ويا مسائلىاز اين قبيل، هيچگاه درنظر اسلام پذيرفته نبودهاند.
اسلام براى هزار ابولهب دربرابر يك سلمان ارزش قائل نيست. اگرچهابولهب عموى پيامبرصلى الله عليه وآله و فرزند سرور قريش، عبدالمطلّب، از خاندانسرشناس بنىهاشم باشد كه مسئوليت سدانت خانه خدا و سقايت حاجّيانبر دوش اين خاندان بود، و اگرچه سلمان بردهاى پارسى باشد كه شهرها اورا طرد كرده و گذشت عمر نيرو و توانش را درهم شكسته باشد.
همچنين اسلام براى هزاران عتبه و عتيبه كه داماد پيامبرصلى الله عليه وآلهوثروتمند بودند دربرابر يك بلال سياه چرده، ارزشى قائل نبود.
اگرچه آنان پسران ابولهب و از سپيدترين مردمان باشند و بلال ازسياهترين آنان.
همين طور اسلام، براى هزاران ابوسفيان كه فرمانده نيروهاى عربمكّه بود در برابر صهيب كه مستضعفى از شهرهاى دور افتاده روم بود هيچارزشى قائل نيست.
با نگرش به زندگانى حضرت فاطمه متوجّه دو جنبه از زندگى وىمىشويم كه هريك از آنها مطابق با مقياسهاى ياد شده است.
در جنبه نخست، از دوران پيش از به دنيا آمدن فاطمه سخنمىگوئيم: از پديد آمدن وى از ميوه بهشتى و گفتگو با مادرش در شكموى، و رويدادهاى خارقالعاده در وقت تولّدش، اين موارد همه ازعنايت ويژه و همه جانبه خداوند به وى حكايت دارد كه برابر مقياساوّل است. يعنى همان حكمت بالغهاى كه مطابق آن خداوند هرچهخواهد انجام مىدهد.
در واقع اين حكمت كه خداوند تنها فاطمه را بدان مخصوص داشتهوآن را از ديگر زنان و از جمله دختران و زنان پيامبر و دختران،مهاجران و انصار و زنان آنها دريغ كرده به خاطر مصلحتى الهى بوده است.زيرا خداوند مىخواسته درميان امّت اسلامى، زنى را بر مريم بانوى زنانروزگار خودش، برترى دهد. حال آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله شش فرزند ديگرداشت،امّا آنها از ميوه بهشتى آفريده نشده بودند و تنها فاطمه بود كه ازميوه بهشتى به وجود آمد.
همچنين سببى در كار بود كه ميلاد فاطمه با رويدادهاى خارقالعادههمراه باشد. درحالى كه تولد ساير فرزندان آنحضرت با اين حوادثعجيب همراه نبود! ما درباره حكمتهاى الهى، همه چيز را نمىشناسيم.شايد اين امر بدان علّت بود كه امّت اسلامى هم مانند امّتهاى پيش از خودباشد. يعنى همانگونه كه مريم سرور زنان روزگار خودش درميان امّتعيسىعليه السلام بود، فاطمه هم مىبايست سرور زنان جهان درميان امّتمحمّدصلى الله عليه وآله باشد. يا شايد بدان جهت بود كه اعراب نيز مانند ساير امّتهادرباره شخصيت زن، افراط مىكردند و مقام او را تنزّل مىدادند و او راحيوانى مىدانستند كه به هيأت مردان آفريده شده تا خدمتگذار آنان باشدو نيازهاى جنسى آنها را برآورده سازد، و خداوند هم مىخواست اينتفكّر خطا و غير واقعى را از مدار انديشه آنان بِزُدايد و بشريّت را از آثارو تبعات سوء آن رهايى بخشد، بدينترتيب براى زنان سرورى قرار داد تابه او مباهات كنند و به واسطه آن بر مردان فخر بفروشند؟
يا شايد بدان جهت بود كه خداوند مىخواست براى اين امّتپيشوايانى قرار دهد كه به فرمان او مردم را هدايت كنند و به راه راستبرند. از اين رو آنان را از بهترين تبار و از برترين نسلها، از پيامبرى كهخاتم پيامبران و از جانشينى كه او سرور اوصياست پديد آورد. پس فاطمهرا آفريد تا حلقه رابط ميان دو نور، نور نبى و نور وصى باشد؟! همه ايناحتمالات ممكن است. امّا نكتهاى كه خواننده پژوهشگر، پس از بررسىدقيق و همه جانبه زندگى حضرت فاطمه زهراعليها السلام بدان متوجّه مىشودآن است كه همانگونه كه خداوند مىخواست براى مردم رهبرانى ازمردان قرار دهد، اراده كرد كه رهبرى نيز از جنس زن براى آنان بيافريند،تا براى زنان بهانهاى از تمسّك به تعاليم اسلام و نمونهها وارزشهاىوالاى آن به شكل كلّى باقى نماند، و نگويند: كسانى كه به اسلام تمسّكجُستند از مردان هستند نه از زنان، و استعدادها و نيروهاى مردان بيش اززنان است.
بدينگونه خداوند در دعوت بندگان به سوى خويش به آنان لطف كردهاست تا براى بهانهجويان و كسانى كه بخواهند خود را توجيه كنند، عذروبهانهاى باقى نماند.
پس براى زنان الگو و نمونهاى قرار داد تا با آنان در مسئوليّتهاى عمومىهمگون باشد، آن چنان كه در كارهاى خانه مانند باردارى وزايمانوتربيت فرزندان و رتق و فتق امور منزل از قبيل پخت و پز،نظافت و يا وظايف شرعى، مانند حجاب و فرمانبرى از شوهر، و كمىبهره در ميراث و شهادت دادن و چيزهاى ديگر همگون است.
پارهاى از مسئوليّتهاى فطرى و غير فطرى كه به زن اختصاص دارد،باعث كنارهگيرى برخى از زنان از فعاليت در امور دينى شده و موجباتسستى آنها را در انجام برخى از فرايض دينى فراهم آورده است. امّا از آنجاكه خداوند فاطمهعليها السلام را نمونه تمام فضايل و ارزشهاى انسانى قرار دادهآن هم با مسئوليّتهاى خطيرى كه در آن اوضاع بحرانى برعهده داشت،شايد بدين وسيله خواسته است بر تمام زنانى كه به بهانه اينكه از جنسِضعيف هستند، و شانه از زير بار مسئوليّت خالى مىكنند، حجّت را تمامكند.
بنابراين حكمت آفرينش فاطمهعليها السلام با اين خصوصيات و ويژگيهاچيزى جدا از حكمت آفرينش پيامبران و اوليا و از جمله محمّد پيامبراسلامصلى الله عليه وآله و امامان معصومعليهم السلام نيست كه خداوند تمام آنها را باويژگيهايى متفاوت از ساير مردم خلق كرده است.
آيا حكمت عصمت پيامبران و اوصيا، و برترى آنان نسبت به ديگرمردمان، بدين خاطر نبوده است كه آنان پيشوايى و امامت مردم رابرعهده داشته باشند ومردم بايد آنان را الگوى زندگى خود قلمداد كنند؟
حكمت آفرينش فاطمه نيز درميان زنان همين بوده است. بنابراينهمان گونه كه پيامبران و اوصيا، سروران مردانند، فاطمه نيز سرور زنانجهان است.
جنبه ديگرِ زندگانى حضرت فاطمه مربوط به آياتى است كه درباره اونازل گشته و يا روايتهائى است كه از پيامبر درباره او نقل شده است.
اينك جا دارد از خود بپرسيم چرا اين آيات و احاديث تنها درخصوص فاطمه نازل شده است و درباره ديگر زنان و حتّى خواهرانآنحضرت به مواردى از اين قبيل برخورد نمىكنيم؟!
پاسخ آن است كه اين آيات و احاديث بنابر مقياس دوّم كه پيش از اينذكر شد، وارد شده است. بدين معنى كه خداوند، مقياس فضيلت و والايىافراد را در نزد خويش، كردار شايسته قرار داده است بدون آنكه به عاملو جنسيت او توجّهى داشته باشد. فاطمه زهراعليها السلام نيز از آنجا كه اينحقيقت را دريافته بود، هيچگاه درميان مردم به پيوند نسبى و سببى خودبا رسول خداصلى الله عليه وآله و علىعليه السلام تكيّه نمىكرد و همچنين پيرو مقياس نخستىكه بدان اشاره كرديم، در پيشگاه خداوند به اين رابطه خويش هم تكيّهنمىكرد، بلكه خود شخصاً براى نيل به آن كمال عظيم مىكوشيد.
چنين تصوّر مىشد كه فاطمه به رابطه خويشاوندى خود با رسول خداتكيّه كند امّا چنين نبود، بلكه وى همواره به رابطه خود با خداوندى كه پيامبر را مبعوث كرده و به وى برترى و درخشندگى بخشيده بود، اتكامىكرد.
ما در صفحاتبعد، بهگونهاى روشنتر بدينحقيقتاشاره خواهيم كرد.
ولادت سرور زنان بهشت
آن روز بيستم ماه جمادى الثانى بود و دو يا پنج سال از بعثتپيامبرصلى الله عليه وآله سپرى مىشد، در آن هنگام دامنه جدايى و اختلاف ميانرسول خدا از يك سو و قريش از سوى ديگر، روز به روز گسترشمىيافت. ثروت خديجه در راه نشر دعوت اسلام به مصرف مىرسيدواينك از آن ثروت بىكران و تجارت گسترده چيز چندانى بر جاى نماندهبود. از اين رو خديجه از يك سو شتابان به سوى فقر پيش مىرفت و ازسوى ديگر، به خاطر موضعگيريهاى سرسختانهاش در برابر انديشههاىارتجاعى كه ساير زنان قريش بدانها خوگرفته بودند و به دفاع از آنمىپرداختند، تنها و بىكس شده بود. زيرا آنان او را رها ساختند و از رفتو آمد با او خوددارى كردند.
شكاف ميان مسلمانان و قريش روز به روز عميقتر مىشد. دشمنىومخالفت قريش با پيامبر و احساس ضرورت انتقام، اوضاع را بدتراز بد مىكرد.
در بيستمين روز از ماه جمادى الثانى، خديجه به دنبال زنان قريشقاصدى فرستاد تا وى را به هنگام وضع حملش يارى رسانند. امّا آنان،سرزنشكنان خواستهاش را رد كردند و كمك خود را از وى دريغ داشتند.
خديجه دل شكسته و غمگين نشست. چراكه در آن روزگار مرسوم بودكه زنانى را براى انجام چنين امورى استخدام كنند. همچنين از وجودزايشگاه وبيمارستان هم خبرى نبود. بنابراين پيداست كه يك زن درچنين موقعيتى به كسى نياز دارد تا او را مدد برساند.
... او دل شكسته و افسرده بود و حقّ هم داشت. آيا مگر او تا ديروزسرور زنان قريش و بانوى حجاز نبود كه بازرگانى شمال و جنوب جزيرهعربستان بر ثروت و متاع تجارى او دور مىزد؟ امّا از هنگامى كه اوثروتش را در راه خداوند انفاق كرده بود، تنها و پريشان مانده بود و همانزنانى كه تا ديروز به خدمتكارى او مباهات مىكردند، اكنون همگى ازوى رخ برتافته بودند.
اينك جا دارد كه بپرسيم: از جلال خداوند و نيز از رحمت بىكرانه اوچه انتظارى مىرفت تا در حقّ خديجه انجام دهد؟ زيرا اگر او دعوت بهاسلام را نمىپذيرفت و ثروتش را در راه نشر دين خدا صرف نمىكرد،موقعيتش با آنچه كه اكنون در آن به سر مىبرد، بكُلى تفاوت مىيافت.
خداوند مريمعليها السلام را در چنين حالت مشابهى مخاطب ساخت و به اوفرمود: شاخه درخت خرما را تكان دهد تا برايش خرماى تازه فرو ريزد.خدايى كه ديوار كعبه را شكافت تا فاطمه بنت اسد كه موقعيتى مانند وضعفعلى خديجه داشت بهدرون خانه رود و على بن ابىطالب را بهدنيا آورد!!
براستى از كرم خداوند دَر چنين لحظهاى چه انتظارى مىرفت؟خديجه با همان افسردگى نشسته بود كه چهار زن بلند بالا و گندمگون بهخانه او گام نهادند. يكى از آنان به وى گفت: "باك مدار و اندوه به خودرا مده كه ما در كنار توييم و اينك آمدهايم تا وظيفهاى را كه زنان درچنين موقعيتى برعهده دارند، به انجام رسانيم. سپس افزود: من سارههستم همسر ابراهيم و اين آسيه دختر مزاحم است و اين يك، مريمدختر عمران است و اين يكى نيز كلثم خواهر موسى". آنگاه هر چهار تنبه كمك خديجه شتافتند تا فاطمهعليها السلام به دنيا آمد.
فاطمه همين كه به دنيا آمد، لب به سخن گشود و گفت:
"گواهى مىدهم بر اين كه جز خداوند يكتا معبود ديگرى نيستوپدرم رسول خدا سرور پيامبران و همسرم سرور اوصياست و پسرانمسروران پيامبرزادگانند".
فاطمه زمانى چشم به جهان گشود كه پيامبر زندگى سراسر جهادومقاومت فكرى دشوارش را آغاز كرده بود. درهمين سالها بود كه پيامبرمورد خطاب وحى قرار مىگرفت و وحى به او فرمان مىداد تا دعوتش راآشكارا شروع كند و از زخم خارهاى خونينى كه در سر راهش مىرُستوگردنههاى دشوارى كه پيش رويش رخ مىنمود، هراس و خستگى بهخود راه ندهد. در آن روزها، پيامبرصلى الله عليه وآله سنگينى بار رسالت را بر دوشگرفته بود و نيروهاى ضلالت وگمراهى نيز متقابلاً دربرابر او قيام كردهبودند تا مگر كوششهاى او را بىثمر سازند و به هر وسيلهاى او را ازدعوتش بازدارند.
فاطمه در چنين سالهاى بحرانى نشأت ونمو كرد. سالهايى كه هرچهپيامبرصلى الله عليه وآله در فراخوانى مردم به سوى خدا بيشتر مىكوشيد، دشمنانشنيز در شكنجه و رساندن آزار به يارانش بيشتر تلاش مىكردند.
فاطمهعليها السلام در رويداد غمانگيز شعب ابى طالب بار ديگر كودكانى كهقريش غذا را از آنان دريغ كرده بودند، شركت داشت. آنان از گرسنگى برخود مىپيچيدند درحالى كه گرگهاى درنده قريش در اطراف شعبپاسدارى مىدادند تا مبادا كسى براى مسلمانان غذا بياورد. پس از آنكهمسلمانان از غايله شعب رهايى يافتند، يك روز پيامبر سر به سجدهگذارده بود، امّا در همين حال افرادى از قريش به وى نزديك شدندوزهدان شتر بر سرش انداختند. فاطمه كه نظارهگر اين صحنه بود پيشآمد و زهدان را از سر پدر برگرفت و دور انداخت. اندوهى بسيار قلبفاطمه را در خود فرو گرفته بود.
فاطمه شاهد بود كه پدرش سفرى به طايف كرد تا مردم آن ديار را بهسوى خداوند فرا خواند امّا هيچ كس به دعوت آنحضرت پاسخ نگفت.
فاطمه نظارهگر روزى بود كه مادرش خديجهعليها السلام پريشان حال دربستر مرگ مىغلتيد و واپسين نفسهايش را مىكشيد درحالى كه از مالدنيا هيچ نداشت. واين همان خديجهاى بود كه قافله تجاريش كوههاودرههاى حجاز را پُر مىساخت امّا پس از پذيرش اسلام از آن همه مالو ثروت حتّى آن قدر نداشت تا براى خود كفنى تهيه كند.
آرى او فداكاريهاى مادرش خديجه را در راه دين خدا ديده بود. شاهدبود كه چگونه مادرش در اين راه از خود گذشتگى نشان مىداد و با تمامنيرو و توان خويش از دين دفاع مىكرد.
فاطمه از ديدن اين همه ايثار و فداكارى درس زندگى گرفت، و ديدناين صحنهها، در روح او مفاهيمى زنده و پويا پديد مىآورد وزندگىوتلاش را در وجدان درونى او جان مىبخشيد.
بار اندوه مرگ مادر، همراه قهرمانيهاى او در دلش عجين مىگشت.خديجه براى او تنها يك مادر نبود بلكه او مادر فاطمه و مادر همه مردانو زنان با ايمان و مدافع حقّ بود و در راه دين با تمام تاب و توانخويش فداكارى مىكرد.
فاطمه در نخستين سالهاى حياتش با چنان امتحانات دشوارى روبروشد كه در تاريخ، كمتر كسى را مىتوان از اين نظر با او همانند كرد.
فاطمه زهرا همگام با نهضت اسلامى رشد مىكرد و خود در قلبمعركه بود. زيرا او دختر رهبر اين معركه، يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله، بود.بنابراين او نيز همگام با اين درگيرى حركت مىكرد و بر طبق معيارهاىآن مىزيست.
در زمانى كه فاطمه زهرا در مكّه مىزيست، تاريخ از رويدادهاوحوادثى كه مستقيماً با فاطمه سر و كار داشته، سخنى به ميان نياوردهاست. امّا مطمئنيم كه زندگى وى در مكّه، بدون آزار و اذيّت سپرى نشدهاست. خودخواهى قريشيان كافر تا آن اندازه رسيده بود كه خانواده پيامبررا نيز مورد آزار و اذيّت قرار مىدهند همان گونه كه خانواده ديگرمسلمانان را شكنجه و اذيّت مىكردند.
بنابراين مىتوان به جرأت گفت كه آنحضرت نيز بارها و بارها ازسوى قريش مورد آزار قرار گرفت و زندگىاش از حوادث ناگوار خالىنبوده است. بعلاوه اين آزارها كه مستقيماً خود او را مورد هدف قرارمىداده است بايد از آزارهايى كه غير مستقيم او را تحت فشار قرارمىداده نيز ياد كنيم. چرا كه هر صدمه و گزندى كه به پيامبر مىرسيد،تأثير بيشترى در جان فاطمه مىنهاد.
هنگامى كه خانه پيامبرصلى الله عليه وآله به محاصره درآمده و كفار مىخواستندحضرتش را به قتل رسانند، فاطمه ناظر بر اين ماجرا بود.
همچنين هنگامى كه پيامبر به سوى مدينه مهاجرت كرد، فاطمه ناظربر اين جدايى بود و تلخى فراق را به خوبى احساس مىكرد و نيز هنگامىكه امام على از جانب پيامبر فرمان يافت تا با بقيه خانواده پيامبر يعنىفواطم(4)، به مدينه مهاجرت كند، فاطمه ناظر و شاهد اين حركت بود.كاروان، راه مدينه را درپيش گرفت، گروه مسلّحى از سوى قريش مأمورشد تا آن را تعقيب كند و نگذارند خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله به او بپيوندند. ميانامام على و اين گروه نبردى سخت روى داد و امام پس از آنكه صدماتى برآنها وارد كرد آنان را فرارى داد. فاطمهعليها السلام در اين روز نيز درهمانكاروانى جاى داشت كه از سوى دشمن مورد حمله قرار گرفته بود.
پيامبر اكرم نيز در بيرون از شهر مدينه، چشم به راه ورود فاطمهوامام بود وتا اينان به او ملحق نشدند به داخل شهر گام ننهاد.
فاطمه در مدينه نيز شاهد رويدادهاى بزرگى بود و بدين ترتيبشخصيتش هر روز پرداختهتر و كاملتر مىشد. در جنگ اُحُد كه نبرد بهزيان مسلمانان در جريان بود، فاطمه زهرا نيز شركت داشت و با خاكسترحصير سوخته جراحت پدرش را مرهم نهاد و شمشيرهاى پيامبروجانشين او را شست و پاكيزه كرد.
ازدواج
يكى ديگر از رويدادهاى جالبِ توجّه زندگى فاطمه زهراعليها السلام،ازدواج اوست. كه بُعد بزرگى از زندگى او را دربر مىگيرد.
در واقع ازدواج فاطمه يك ازدواج تمام عيار، مطابق با ارزشهاىاسلامى بود. از اين رو اين پيوند به عنوان نمونهاى از يك ازدواج ايدهآلمورد توجه قرار گرفت.
در فقه اسلامى، شيوه ازدواج فاطمه به عنوان سنّت مستحب قلمدادشده است. چرا كه اين ازدواج صورت مجسمى از تعاليم گرانبهاى اسلامىاست. اينك بجاست به فراخور اين كتاب به شرح قسمتهايى حساس از اينپيوند مبارك بپردازيم.
اوّل: خواستگارى
مراسم ازدواج به سادگى و بدون هيچ افراط و تفريطى برگزار شد. درحقيقت مفهومازدواج اسلامى مفهومىاست برخاسته از واقعيت وطبيعتآن. ازدواج پديدهاى است فطرى كه براى ادامه حيات و بقاى نسل انساندر وجود او تعبيه شده است.
در واقع اسلام نيز ازدواج را بدين گونه مىخواهد و دستوراتى متناسببا چنينازدواجى صادر كردهاست. از اينرو بهبسيارىاز تشريفات بىفايدهديگرى كه در برخى از كشورهاى اسلامى ديده مىشود هيچ نيازى نيست.
معمولاً ازدواج با خواستگارى از سوى مرد آغاز مىشده. آن هم از زنىكه از جهت حسب و نسب، مورد علاقه او قرار مىگرفته است. و بستگانزن نيز درباره مرد تحقيق مىكردند و اگر او را شايسته مىيافتند مهريهسادهاى تعيين مىكردند و دخترشان را بدون تشريفات و رفت و آمدها،به ازدواج مرد درمىآورند و از تشكيل جلسات طولانى و بدون فايدهخوددارى مىكردند. كه گويى اينك ازدواج به مثابه تعيين روابطبينالمللى ميان ملّتها درآمده است، كه در برخى از كشورها هماكنون نيزاين رفتار و طرز فكر ديده مىشود.
براى همين است كه مىبينيم اميرمؤمنان، علىعليه السلام خدمت پيامبرصلى الله عليه وآلهمىآيد، سلام مىكند و در جاى خود قرار مىگيرد. پيامبر علّت آمدنش راجويا مىشود و حضرت امير موضوع ازدواج با فاطمه را مطرح مىكندوپيامبر با خوشرويى تمام از پيشنهاد او استقبال مىكند.
دوّم: قبول پيشنهاد خواستگارى
پيامبر پيشنهاد على را به طور قطعى نمىپذيرد، مگر پس از آنكه اينپيشنهاد را براى فاطمه با تفاصيل آن عرضه كند. آنحضرت از سوابق علىوفضايل ومناقب او مىگويد و فاطمه نيز سكوت مىكند و بدين ترتيبرضايت خويش را اعلام مىدارد.
پيامبرصلى الله عليه وآله با ديدن سكوت فاطمه زهرا مىفرمايد: اللَّه اكبر، سكوتفاطمه نشان رضايت او به اين پيوند است.
اسلام زنرا انسانىصاحب كرامتبهشمار مىآورد كه حقداردسرنوشت خود را برگزيند. اگرچه پدر نيز اين حق را دارد كه در انتخابهمسر با دخترش مشورت كند چرا كه او خير و صلاح دخترش را بهترمىداند. ولى اگر پدر بخواهد در اين باره زور پيشه كند و يا در استفاده ازاين حق افراط روا دارد، در چنين حالتى شرع مقدّس قدرتش را محدودمىسازد، حق انتخاب را تماماً برعهده خود زن مىسپارد. بدينگونه ازافراط و تفريط جلوگيرى مىكند و بنابراين اسلام با شيوه اروپايى و غربىكه زن را از خانوادهاش جدا مىكند وحق انتخاب شوهر را تنها به دست اومىسپارد، به هيچ وجه هماهنگى وموافقت ندارد.
از طرفى شيوه اسلامى در اين باره با روش ازدواج در روزگار جاهليّتكه زن را به مثابه كالايى مورد خريد و فروش قرار مىداد، هيچ گونهسازگارى ندارد.
سوّم: برابرى
فاطمه در همان هنگامى كه مسلمانان توانسته بودند با نيرومندتريندشمن خود يعنى قريش، در جزيرةالعرب به رويارويى برخيزند، به سنو سال زنان رسيده بود. مردان مسلمان هريك مىخواستند در ازدواج بافاطمه دختر پيامبر بر يكديگر سبقت جويند تا بدين ترتيب به اين شرافتنايل آيند. در آن هنگام فضايل و مناقب و پاكدامنى و آزرم و حكمتوتقوا و اجتهاد و دانش و معرفت آنحضرت، زبانزد همگان بود. امّا ازسوى ديگر مسلمانان از ميزان علاقه وافر پيامبر اكرم به دخترش آگاهىداشتند از اين رو بسيارى از توانگران و بزرگان او را از پيامبر خواستگارىمىكردند امّا پيامبر اسلام آنان را با ظرافت رد مىكرد چرا كه آنان راشايسته ازدواج با فاطمه و همتا و برابر با آنحضرت نمىدانست. مضافاًبرآنكه پيامبر از طريق وحى، آگاهى يافته بود كه فاطمه، اين زنبافضيلت و معصوم در اسلام، كسى كه قرار است نسل پيامبر و تبار اوصياو جانشينانش از او باشد، بايد با مردى كه خداوند سبحان او را برگزيدهاست، پيمان زناشويى ببندد.
از اين رو آنحضرت به هركس كه براى خواستگارى فاطمه به اورجوع مىكرد، مىفرمود:
من در اين باره منتظر فرمان خداوند هستم. امّا هنگامى كه على بههمين منظور نزد پيامبر آمد و خواستهاش را مطرح كرد پيامبرصلى الله عليه وآله به وىفرمود: جبرئيل پيش از وى نزد آنحضرت آمده و به وى گفته بود كهخداوند تعالى، فاطمه را در آسمان به همسرى على درآورده و فرشتگان رابر آن گواه گرفته است.
تمام اينها براى آن بود كه حضرت امير پس از پيامبرصلى الله عليه وآله بهترينزمينيان بود و پيامبر و فاطمه نيز اين نكته را بخوبى مىدانستند. علىعليه السلامتنها همسر شايسته فاطمه بود.
در اسلام نيز روا نيست كه پدر دخترش را به مردى كه همشأن اونيست، به همسرى درآورد. در اين باره مىتوان به حديثى كه از امامصادقعليه السلام روايت شده، استناد جُست. آنحضرت فرموده است:
"اگر خداوند اميرمؤمنانعليه السلام را براى فاطمه نيافريده بود، از آدم تاپايينتر از وى همتايى براى فاطمه بر روى زمين وجود نداشت"(5).
چهارم: مهريه و جهيزيه
اگر انسان در زندگى دنيا بيشتر به تشريفات توجّه داشته باشد، دردسرو مشكلاتش هم افزونتر خواهد شد. حال آنكه ساده زيستن و زهد درزندگى، موجب آسودگى و راحتى است. اميرمؤمنان نيز در حديثى كه ازاوصاف پرهيزكاران سخن مىگويد، به همين نكته اشاره كرده و فرمودهاست:
"پرهيزكاران لذّت زهد دنيا را هم در اين دنيا چشيدهاند"(6).
ساده زيستن و زهد، بخصوص درنظر رهبران و بالاخص در نزد ائمهوراهنمايان ربّانى از اهمّيّت بيشترى برخوردار است.
شايد سادگى مَهر بانوى زنان و نيز لوازم خانهاش، به اضافه زهد درمراتب دنيا، بيشتر به هدف ساده برگزار كردن مراسم زناشويى انجامگرفته باشد تا به عنوان نمونهاى براى ازدواجهاى اسلامى همواره پيشروى مسلمانان قرار داشته باشد و چرا اينگونه نباشد؟ كه او فاطمه دخترمحمّد بن عبداللَّهصلى الله عليه وآله، رسول خدا بود و شوهرش سرور اوصيا، علىاميرمؤمنان. پس بايد كه ازدواج او به عنوان الگو و نمونه قلمداد شود.
امامان معصوم نيز، عملاً در ازدواجهاى خود از اين نمونه پيروىكردند وخود را حتّى ملزم به رعايت "مهرالسنّه"، يعنى همان بهاىمهريهاى كه علىعليه السلام به فاطمهعليها السلام پرداخت، مىكردند.
مهر حضرت زهرا 480 و يا بنابر بعضى روايات 500 درهم بود.همچنين جهيزيهاى كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن را براى فاطمه تدارك ديد، عبارتبود از:
- پيراهنى به بهاى هفت درهم.
- روبندى (به عنوان چادر) به ارزش چهار درهم.
- قطيفه سياه خيبرى.
- تختخوابى بافته شده از برگ و ليف خرما.
- دو تشك كه درون يكى از آنها با پشم گوسفند و درون ديگرى با ليفخرما پر شده بود.
- چهار بالش كه درون آنها از گياه خوشبوى "اذخر" پر شده بود.
- پردهاى نازك از پشم.
- يك تخته حصير هجرى(7) كه گاهى اين حصير از علف بافته مىشد.
- يك آسياب دستى.
- يك تشت مسى.
- مشكى از پوست.
- كاسهاى چوبين.
- مشك كهنه آب.
- يك آفتابه.
- دو كوزه سفالى.
- يك سفره چرمى.
- يك چادر بافت كوفه.
- يك مشك آب.
- مقدارى عطر.
امامعليه السلام نيز خانه خود را مهيا كرد. بدين ترتيب كه كف خانه را باريگهاى نرم فرش كرد و چوب درازى به دو طرف ديوار آويخت تا از آنبه عنوان رخت آويز استفاده شود و داخل اتاق را نيز با پوست گوسفندفرش كرد و تنها يك بالش از ليف خرما در خانه قرار داد.
پنجم: خطبه عقد
رسول خدا به امام على فرمود: برخيز و براى خود خطبه بخوان. اميرمؤمنان فرمود:
"سپاس خدايى را كه به ستايشگرانش نزديك شد و به خواستارانشقريب گشت و بهشت را به كسانى كه از او پروا پيشه كنند، وعده فرمودوكسانى را كه نافرمانىاش كنند با آتش بيم داد. او را بر نيكيهاى ديرينهونعمتهايش سپاس مىنهم. سپاس كسى كه مىداند او (خداى) آفرينندهو پديد آرنده و ميراننده وزنده كننده اوست و از بديهايش پرسنده. از اويارى مىجوييم و هدايت مىخواهيم و بدو ايمان مىآوريم و از وىكفايت مىطلبيم".
"و شهادت مىدهيم كه جز خداى يگانه هيچ معبودى نيست. يكتاستو شريكى ندارد. شهادتى كه در اندازه او باشد و خشنودش سازد و نيزشهادت مىدهيم كه محمّد بنده و رسول خداست، درود خدا بر او، و بردودمانش باد. درودى كه او را نيك آيد و بهرهمندش سازد و او را بالا بردو برگزيندش. اين رسول خداست كه دخترش فاطمه را به پانصد درهم (مهر) به همسرى من داد. از او بپرسيد و حضرتش را گواه گيريد".
آنگاه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: "من دخترم فاطمه را براساس آنچهخداوند مهربان او را با تو تزويج كرده، به همسرى تو دادم و به خشنودىخداوند راضى و خشنودم. تو نيك داماد و نيك يارى هستى و خشنودىخداوند براى تو كافى است".
سپس رسول خدا فرمود تا طبقى از خرماى نورس يا رسيده درميانآورند وآن را تقسيم كنند.
در اين باره حديث ديگرى از زبان اميرمؤمنان نقل شده كه در سطوربعد براى بيان اهميّت اين پيوند در اسلام، آن رابازگو خواهيم كرد. ازجمله دلايل اهمّيّت اين ازدواج آن است كه ما در كتابهاى تاريخ و حديثبه بخش بزرگى بر مىخوريم كه به تفصيل يا اختصار موضوع ازدواج علىبا فاطمه را مطرح كردهاند. اين امر خود نشانگر اهتمام مسلمانان صدراسلام به اين امر بوده است.
حديثى كه در اين باره روايت شده، منقول از ضحّاك بن مزاحم استكه گفته: از على بن ابى طالب شنيدم كه مىفرمود: ابوبكر و عمر نزد منآمدند و گفتند: چه مىشود كه نزد رسول خدا بروى و درباره فاطمه با اوسخن بگويى؟
من نزد آنحضرت رفتم. چون پيامبر مرا ديد، خنديد و آنگاه فرمود:ابوالحسن براى چه آمدهاى؟ چه مىخواهى؟
من از خويشاوندى و پيشگامى خود در اسلام نيز و از يارى و جهادخويش در ركاب آنحضرت، سخن گفتم. آنحضرت در پاسخ فرمود:راست گفتى وبهتر از آنى كه گفتى.
گفتم: اى رسول خدا آيا فاطمه را به همسرى من مىدهى؟
او فرمود: على! پيش از تو نيز كسان ديگرى از او خواستگارى كردهاندوچون من خواستگارى آنان را با فاطمه درميان نهادم، آثار نارضايتىدر چهرهاش نمايان شد. امّا اينك تو اينجا بمان تا من دوباره به سويتبازگردم(8).
پيامبرصلى الله عليه وآله به اتاق فاطمه رفت. فاطمه برخاست و رداى پيامبر راستاند وكفشهايش را به در آورد و آب وضو براى آنحضرت مهيّا كرد و بهدست خويش پاهايش را شُست و آنگاه بر جاى خود نشست، پيامبر به اوفرمود: اى فاطمه؟ پاسخ داد: بلى چه فرمايشى دارى اى رسول خدا؟
پيامبر فرمود: على بن ابى طالب كسى است كه تو بخوبى از قرابتوفضيلت و اسلام او آگاهى دارى و من نيز از خداوند خواستهام كه تو رابه همسرى بهترين و محبوبترين خلقش درآورد. او از تو خواستگارى كردهاست. در اين باره چه نظرى دارى؟
فاطمه خاموش ماند امّا چهرهاش را برنگرداند و رسول خدا نيز درسيمايش نشان ناخرسندى نديد. پس برخاست و گفت: اللَّه اكبر. سكوت اودليل بر موافقت اوست.
پس جبرئيلعليه السلام به نزد آنحضرت آمد و گفت: اى محمّد، فاطمه را بههمسرى على بن ابى طالب ده كه خداوند او را براى على بن ابى طالبپسنديده و على را نيز براى فاطمه.
على فرمود: آنگاه پيامبر فاطمه را بهازدواج من درآورد. و نزد من آمدودستم را گرفت و فرمود: "برخيز به نام خدا و بگو: عَلى بَرَكِةِ اللَّهِ وَماشاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ".
آنگاه مرا آورد و در كنار فاطمه نشانيد و فرمود:
"خدايا اين دو محبوبترين خلقِ تو در نزد منند پس آنان را دوست بدارو به فرزندانشان بركت ده و از سوى خود نگاهبانى برايشان بگمار و مناين دو و فرزندانشان را از شر شيطان رانده شده، در پناه تو مىگيرم"(9).
ششم: زفاف
فاطمه زهرا بر اشتر سياه و سپيد پدرش نشست. زنان پيامبر اطرافاشتر را گرفته بودند و اشعار شاد مىخواندند. سلمان نيز افسار اشتر را بهدست گرفته بود و پيامبر خود پيشاپيش اشتر و درميان جوانان بنى هاشمكه شمشيرهاى آخته به دست داشتند، حركت مىكرد. جوانان بنى هاشم بااين حركت در واقع مىخواستند بگويند كه ما از عرض و ناموس خودپاسدارى مىكنيم.
آرى، آن شب جشن عروسى برپا بود و اين جشن با اشعارى كه زنانپيامبر مىخواندند و ديگر زنان آنها را تكرار مىكردند، شكوه خاصى بهخود گرفته بود.
ام سلمه مىخواند:
- اى همسايگانم به يارى خدا گردش كنيد و در همه احوال خداى را بهياد آريد.
- و ياد آريد الطاف پروردگار والا مرتبه را كه ناخوشيها و آفتها را ازما دور كرد.
- او ما را پس از كفر، هدايت كرد و از نو جان بخشيد.
- با بهترين بانوى عالميان كه خالهها و عمههايش فداى او گردند،همراه شويد.
- اى دختر كسى كه خداى بزرگ او را با وحى و رسالت، بر ديگرانبرترى بخشيد.
عايشه نيز اين اشعار را مىخواند:
- اى زنان، روبندها زنيد و آنچه شايسته گفتن در مجالس است، برزبان آريد.
- همراه با تمام بندگان شاكر خداوند، او را به ياد آوريد كه ما را بهدين خويش مخصوص فرمود.
- ستايش خداى را بر بخششهايش و سپاس اورا كه يكتا و ارجمندوتواناست.
- با او - فاطمه - همراه گرديد كه خداوند نام او را بلند گردانيد و وى رااز جانب خود به پاكى و طاهرى - على - مخصوص داشت.
- حفصه نيز بدين اشعار مترنّم شد و خواند:
- فاطمه بهترين زنان بشر است و سيمايى چون ماه دارد.
- خداوند تو را بر همه آفريدگان برترى بخشيد به فضيلت كسى كه بهآيات زمر مخصوص شد.
- خداوند تو را به همسرى جوانى فاضل يعنى على بهترينِ حاضران،درآورد.
- همسايگانم، با فاطمه همراه شويد كه او بزرگوار و فرزند مرد بزرگىاست.
پس از آنكه فاطمه به خانه على رسيد، پيامبرصلى الله عليه وآله پيش رفت و دستفاطمه را گرفت و درميان دستان على نهاد و پيش از آنكه چنين كند، باسخنان گرم ونورانى خود، بذر عشق و محبّت را درميان آنان كاشت و ازهريك از آنان تعريف و تمجيد كرد.
فاطمه زهراعليها السلام از آغاز سال دوّم هجرت، به زندگى تازهاى گام نهاد.او پيش از اين بمدّت 9 سال به عنوان دخترى نمونه در خانه پدرش مطرحبود و اينك مىخواست زندگى زناشويى خويش را آغاز كند. آرى اومىرفت تا سنگ بناى نخستين خانواده نمونه را در جامعه اسلامى بنياننهد تا جهان مفهوم زندگى هدفدار را در پرتو تعاليم اسلامى بشناسد.
اينك به مثالهايى از اين خانواده نمونه كه فاطمه با همكارى علىعليه السلامو با وحيى كه از جانب خدا به سوى پيامبرصلى الله عليه وآله مىشد، آن را بنيان نهادهبود اشاره مىكنيم:
1 - محبّت و دوستى عميق: آنچه اين دو را به هم پيوند مىداد، عشقومحبّتى بود كه از ايمان هريك از آنان به ويژگيها و مناقب ديگرى نشأتمىگرفت. فاطمه، على را به عنوان سرور اوصيا و پدر نوههاى پيامبروبرترين مردم پس از آنحضرت و صاحب مقامى والا و بزرگ در نزدخداوند مىدانست. از اين رو به او بسيار عشق مىورزيد. علىعليه السلام نيز ازبزرگى و عظمت فاطمه آگاه بود و مىدانست كه او سرور زنان جهانومادر نوههاى پيامبر است وشفاعتش در بارگاه خداوند مقبول واقعمىشود. به اين دلايل بود كه اميرمؤمنان هم او را بسيار دوست مىداشت.
2 - همكارى در عمل: فاطمه زهرا در انجام مسئوليّتهاى داخل خانهسُستى نمىورزيد چنان كه حضرت امير نيز در انجام وظايف مربوط بهخودش كوتاهى نشان نمىداد. پيامبر اكرم هم وظايف را از روز نخستبدين گونه تقسيم كرد:
الف - على بايد خانه را بروبد و آب بياورد علاوه بر آنكه دادن نفقههم از وظايف اوست.
ب - فاطمه بايد آرد فراهم آرَد و خيمر درست كند و نان پزد و تربيتفرزندان و رتق و فتق امور آنان را برعهده گيرد.
در حديثى از ابوجعفرعليه السلام نقل شده است كه فرمود:
"فاطمه به على قول داد كه كارهاى خانه را انجام دهد و خمير درستكند ونان پزد و خانه را بروبد و على هم به او قول داد كه كارهاى بيرون ازخانه را انجام دهد وهيزم آورد و مواد خوراكى را تهيه كند. روزى امام بهفاطمه گفت: اى فاطمه آيا چيزى دارى؟ فاطمه گفت: سوگند به آنكهحقّ تو را بزرگ داشت، سه روز است كه چيزى نداريم تا تو را بدانمهمان كنم. علىعليه السلام پرسيد: پس چرا به من نگفتى؟ فاطمه گفت:"رسول خداصلى الله عليه وآله مرا نهى كرد از اين كه چيزى از تو بخواهم بلكه به منسفارش كرد كه از پسر عمويت چيزى مخواه. اگر چيزى آورد كه هيچوگرنه از او تقاضايى مكن". انجام اين وظايف، رنج و زحمت فراوانىبراى فاطمه زهرا ايجاد كرده بود چنانكه روزى رسول خداصلى الله عليه وآله به منزلفاطمه وارد شد و ديد كه كار زياد، على و فاطمه را خسته كرده است. پسپرسيد: كدام يك از شما بيشتر خستهايد؟ على پاسخ داد: فاطمه.
آنگاه پيامبر فاطمه را از ادامه كار منع كرد و خود به جاى او مشغولكار شد.
مسلمانان در يكى از جنگها، غنايم بسيارى به دست آورده بودند ازاين رو فاطمه زهرا به حضور پيامبر اكرم رسيد و از آنحضرت خواست تاخادمهاى بهعنوان سهم وى از غنيمت بهاو دهد كه اورا در كارها ووظايفخانه كه برايش بخصوص در زمان غيبت اميرمؤمنان و شركت آنحضرتدر جنگها سنگين مىشد، كمك كند.
از امام علىعليه السلام روايت شده است كه به مردى از بنى سعد فرمود: آيادرباره خود و فاطمه نكتهاى برايت بازگويم؟ فاطمه در خانه من بود.او از تمام كسان پيامبرصلى الله عليه وآله در نزد آنحضرت عزيزتر و محبوبتر بود. اوآن قدر با مشك آب آورده بود كه سينهاش از اين بابت مجروح شده بودوآنقدر به دست خود آسياب كرده بود كه دستانش خشن شده بود و خانهرا آنقدر رُفته بود كه لباسهايش خاك آلوده شده بود و آنقدر زير ديگ راروشن كرده بود كه جامههايش چرك و دودآلود شده بود و به همين خاطربسيار لاغر و نزار گشته بود(10).
چون فاطمه زهرا از پيامبر خواستار كنيزى شد تا او را در كارهاىخانه كمك كند، آنحضرت به وى فرمود: من به تو چيزى مىآموزم كهبيشتر از كنيز به حال تو سودمند است.
فاطمه پرسيد: پدر! آن چيست؟
پيامبر فرمود: چون از نماز فراغ يافتى پيش از آنكه به چپ وراستخود بنگرى 34 مرتبه بگو اللَّه اكبر و 33 مرتبه بگو الحمد للَّه و33 مرتبههم بگو سبحان اللَّه. چون، چنين كنى خداوند نيرو و نشاط به تو عنايتكند. آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله بهاو نگريست و فرمود: آيا بدين خرسندى؟
فاطمه پاسخ داد: آرى اى رسول خدا، خرسندم.
اين همان تسبيح مشهور به "تسبيح الزهرا" است كه بيشتر شيعيان پساز خواندن نماز، خود را به انجام آن ملزم مىدانند.
اين است شخصيت آن زن درخشانى كه فاطمه زهراعليها السلام آن را براى مابه نمايش مىگذارد. او نشان مىدهد كه چگونه يك زن بايد مشكلات راتحمّل كند و به درجات والايى كه خداوند براى او درنظر گرفته برسدبىآنكه بدانچه از دنياى فانى از كف او مىرود، توجّه نشان دهد.
بنابر برخى از روايات، چون آيه زير نازل شد كه فرمود:
( وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاًمَّيْسُوراً) (11) "چون از ايشان (يعنى از خويشان و دخترت فاطمه) به خاطررحمت پروردگارت كه بدان اميدوارى، روى گرداندى بديشان سخنى نرموخوش بگو".
پيامبرصلى الله عليه وآله خدمتكارى را بنام "فضه" را براى خدمت به دخترش بهنزد وى فرستاد. فاطمه نمىخواست با او رفتارى مانند رفتار زنان عربداشته باشد آنان به خدمتكار خود امر و نهى مىكردند و خدمتكارشان جزاطاعت از فرمانهاى آنها چاره ديگرى نداشت. امّا فاطمه هرگز چنين نكردبلكه بدون آنكه ميان خود و فضه امتيازى قائل شود، روزهايى را بينخود و فضه تقسيم كرد.
3 - فاطمه زهرا زندگى و غذاى ناگوار و لباس درشت بافت و خشن راتحمّل مىكرد و تنها خدا و روز قيامت را درنظر مىآورد. در حديثى ازسويد بن غفله آمده است كه گفت: علىعليه السلام به پيشامدى سخت گرفتارشد. فاطمه به نزد پيامبرصلى الله عليه وآله رفت و در زد. رسول خدا فرمود: مناحساس مىكنم محبوبم بر در ايستاده است. اى أم ايمن برخيز و بنگر. پسأم ايمن در را گشود، فاطمه به خانه پيامبر قدم نهاد. پيامبر خطاب به اوفرمود: تاكنون در چنين هنگامى نزد ما نمىآمدى؟! فاطمه گفت: اىرسول خدا خوراك فرشتگان در نزد خداى چيست؟ پيامبر فرمود: حمدوثناى خداست. پس فاطمه عرض كرد: خوراك ما چيست؟ پيامبر فرمود:
سوگند به آنكه جانم به دست اوست. در خانه آل محمّد يك ماه استكه آتشى برافروخته نشده. اينك پنجكلمه كه جبرئيل بهمن آموختهاست،به تو ياد مىدهم. فاطمه گفت: اى رسول خدا اين پنج كلمه كدام است؟
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: "يا رَبَّ الْأَوَّلينَ وَالْآخِرينَ، يا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتينِ وَياراحِمَ الْمَساكينِ وَيا أَرْحَمَ الْرَّاحِمينَ".
فاطمه بازگشت. همين كه چشم على به او افتاد، گفت: مادر و پدرم بهفدايت. اى فاطمه چه خبرى آوردى؟ گفت: براى كارى دنيايى رفتموبراى آخرت بازگشتم. على به او فرمود: آنچه پيش روى دارى بهتراست، آنچه پيش روى دارى بهتر است.
از امام جعفر صادقعليه السلام نقل شده است كه فرمود:
فاطمهعليها السلام نزد رسول خداصلى الله عليه وآله از علىعليه السلام شكايت كرد و گفت: اىرسول خدا على از روزى خود چيزى برجاى نمىگذارد مگر آنكه آن رادرميان بيچارگان پخش كند. پيامبر به او فرمود: اى فاطمه آيا مرا دربارهبرادرم وپسر عمويم خشمگين مىسازى؟ همانا خشم على خشم من وخشممن خشم خداى عز وجل است(12).
فاطمه زهرا از زمان ازدواج تا هنگام وفاتش به عنوان واسطه ميانرسول خدا و زنان مسلمان در مسائل شرعى بود. بدين ترتيب كه زنانى كهدر مسائل شرعى دچار اشكال مىشدند، نزد فاطمه مىآمدند و مسائلخود را از او مىپرسيدند و آنحضرت اشكالات آنان را برطرف مىكردوفرهنگ وحى را به آنان مىآموخت و آنان را از معرفت سيراب مىكرد.
آنحضرت همچنين در برخى از سفرهاى مهم شركت جست و انجامبرخى از امور را برعهده داشت. علاوه بر اين او در فتح مكّه نيز حضورداشت و به امور شخصى پدر و شوهرش رسيدگى مىكرد تا آنان بتوانندبراى وظايف مهمى كه برعهده داشتند، از فرصتها بهتر استفاده كنند.
-----------------------------------------
1-سوره اعراف، آيه 58.
2-أنوار التنزيل في تفسير سورة التحريم.
3-بحار الانوار، ج43، ص5.
4-مقصود از فواطم عبارتند از:
- فاطمه دختر اسد. مادر امامعليه السلام و همسر سرور بطحا ابوطالب.
- فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب.
- فاطمه زهراعليها السلام. (بحار الانوار، ج19، ص65).
5-اعيان الشيعه، ج22، ص569.
6-نهج البلاغة، نامه 27.
7-اين حصير در هجر از توابع يمن بافته مىشد.
8-بحار الانوار، ج43ص31.
9-بحار الانوار، ج43، ص31.
10-بحار الانوار، ج43، ص82.
11-سوره اسراء، آيه 28.
12-بحار الانوار، ج43، ص153.
---------------------------------------
آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم: محمد صادق شريعت