چراغ غدير بر بام تاريخ

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

جواد محدثى
سطحى‏نگرى و كوچك‏انديشى است، اگر «غدير» و «ولايت‏» را، نزاعى در ميان دوگروه در گذشته بدانيم.
و دور از «متن مكتب‏» است، اگر ايستادن بر كرانه جوشان «غدير» را تنهاحساسيتى فرقه‏اى و جدالى مذهبى به شمار آوريم.
«غدير»، همواره برپاست.
صحنه تعيين «مولى‏»، و آن بيعتها و استشهادها و اعترافها، هنوز هم محو نشده‏است. بيعتگران نيز، صحنه را ترك نكرده‏اند. على‏رغم آنان كه سعى كرده‏اند غبارى از«نسيان‏» و پرده‏اى از «كتمان‏» بر سيماى غدير بنشانند و بيفكنند، دلها وجانهاى بيشمارى هنوز هم توجه به آن دستهاى بلندى دارد كه دست «على‏» را گرفت وفراز آورد، تا آن خورشيد را، همه ببينند، همه بشناسند، به يكديگر و به غايبان‏از صحنه و به خبرگيران از واقعه و به جويندگان چراغ، معرفى كنند.
صحنه‏غدير، پايان نيافته است.
هنوز هم ديدگان تاريخ، در عصر حاضر، در قاره‏هاى دوردست، در جنوبى‏ترين كشورآفريقا، در شرقى‏ترين منطقه خاور دور، در مركزى‏ترين بخش اروپا و آمريكا، در پى‏آشنايى با «خورشيد»ى هستند كه اگر بتابد، خانه‏ها را، دلها را، شهرها را، انديشه‏ها را، قلمرو قلم و شعر را، پهنه ادبيات و هنر را، گستره عقيده‏ها وباورها را «روشن‏» مى‏سازد. و از «نور»، چه انتظارى است، جز درخشيدن و فروغ‏گستردن و گرما بخشيدن؟! در غدير، دستى كه فرا رفت، دست‏خدا بود، زبانى كه «على‏مولاه‏» را سرود، زبان خدا بود، دستى هم كه به عنوان «مولى‏» بالا رفت و همگان‏ديدند، دست‏خدا بود، «على‏»، راه و صراط بود، چراغ و مشعل بود، خط سير و مسيربود، «غدير»، راهى بود كه روندگان را به «على‏» مى‏رساند.
و ... «على‏» هم، صراطى بود كه رهپويان را به «خدا» مى‏رساند.
«غدير»، چشمه‏اى زلال بود كه در طول چهارده قرن، هزاران هزار كام تشنه را ازكوثر معارف ناب، سيراب ساخت. و اين چشمه، هنوز هم سارى و جارى است.
«غدير»، چراغى بر اوج بود، كه در قرنهاى متمادى تاريخ بشرى، گمگشتگان‏بسيارى را از واديهاى خوف و خطر و بيراهه‏هاى تاريكى و ضلالت، به «مقصد»راهنمايى كرد. و اين چراغ، همچنان فروزان و نورافشان و راهنماست.
«غدير»، تكيه‏گاهى بود كه شيعه را در عصر محكوميت و مظلوميت ديرپاى خويش،پناه بود و حجت و برهان. و اين تكيه‏گاه، هنوز هم به استوارى گذشته، پابرجاست ومحكمترين حجت‏ها را دارد.
«غدير»، متنى بود، روشن و بى‏ابهام، گويا و صريح، كه خيلى‏ها كوشيدند حواشى‏تاويل و تفسيرهاى دور از واقعيت‏براى آن ترسيم كنند. و اين متن، هنوز هم براى‏آنان كه بى‏حواشى به آن بنگرند، صريح و گوياست.
«غدير»، ميوه‏اى شيرين در بوستان رسالت‏بود، كه تداوم «خط نبوت‏» را در شكل‏«امامت‏»، به شيرين‏ترين صورت ترسيم مى‏كرد. و هنوز هم اين ميوه شيرين، زينت‏بخش‏بوستان محمدى است و بدون آن، «باغ رسالت‏» بى‏ثمر است «و ان لم تفعل فما بلغت‏رسالته ...».
«غدير»، ميثاقى بود ميان صاحبان باور و عقيده به خدا و رسول، كه وفادارى به‏آن، شاهد صدق ايمان بوده است. و اين عهد و پيمان، هنوز هم «وفا» مى‏طلبد ودستان بيعتگر را به «صدق‏» فرا مى‏خواند، و همه ساله، اين عيد فرخنده موعدى‏براى تجديد آن عهد و تحكيم آن ميثاق با خدا و رسول است.
«غدير»، اگر چه بركه‏اى در بيابان بود، ولى هفت دريا به وسعت تاريخ و زمان‏بود كه موجش «ازل‏» تا «ابد» را فرا گرفت و اگر خاكيان، برخى چشم ديدن آن‏موج ابدى را نداشتند، افلاكيان به تكريم آن به يكديگر تهنيت مى‏گفتند.
«غدير»، سفينه نجاتى بود كه گرفتاران موج جهالت و حيرت ضلالت را به ساحل امن‏ايمان مى‏رساند. اين سفينه، هنوز هم سرنشين مى‏طلبد و امواج فتنه و فريب، هنوز هم‏در پى دور ساختن انديشه‏ها از اين ساحل‏اند.
«غدير»، روشن‏ترين چراغ بود، بر بالاترين بام خانه‏هاى تاريخ، تا ... مردم‏«اهل بيت‏» را بشناسند و به «خانه‏»اى رهنمون شوند كه افراد آن در دامان‏«وحى‏» بزرگ شدند و «آيات خدا» در آن خانه فرود آمد و جبرئيل امين، مانوس‏آن بيت و اهل بيت‏بود.
اگر انسانيت امروز، مى‏خواهد به آن «خانه‏» راه يابد، خانه‏اى كه همه چيز درآنجاست، و همه كليدهاى گشاينده همه قفلها و درهاى بسته در دست صاحبان و ساكنان‏آن خانه است.
بايد به اين چراغ نگاه كند، تا راه را بشناسد.
آرى ... «چراغ غدير، بر بام بلند تاريخ‏».

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page