على عليهالسلام پس از رحلت پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله خلافت و امامت را حقّ مسلّم خويش مىدانست و معتقد بود كه ربايندگان خلافت، در حقّ او جفا كردهاند: «ما زلت مظلوما منذ قَبَض اللّهُ نَبِيَّه صلىاللهعليهوآله »(26). او براى اثبات حقّانيّت خود از هيچ كوششى دريغ ننمود و براى رسيدن به حقّ مسلّم خود از همه يارى طلبيد(27)، حتّى همسر خود را سوار بر مركبى نموده و به درِ خانه مهاجران رفت و از آنان استمداد نمود(28) ولى متأسّفانه به نداى حضرت پاسخ مثبت ندادند و حضرت جز اهل بيت خويش، كمك و ياورى نداشت و مصلحت نديد كه آنان را در مقابل شمشير مخالفان قرار دهد(29). على عليهالسلام چشم خود را در حالى كه پر از خار بود فرو بست و با استخوانى مانده در گلو، جام تلخ خانهنشينى را نوشيد(30).
آرى، امير مومنان عليهالسلام همين كه احساس كرد زمينه براى احقاق حقّ مسلّمش فراهم نيست و قيام او جز تفرقه ميان امّت اسلامى حاصل ديگرى ندارد(31) سختترين مصيبتها را كه به مانند تحمّل خار در چشم بود و جانكاهترين دوران را كه به منزله استخوان در گلو بود، سپرى نمود(32)، ولى حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامى پاشيده شود و حاصل تلاش بيست و سه ساله پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله توسّط منافقان و از دين برگشتگان و سيلى خوردگان از اسلام، از بين برود؛ بلكه در هر موردى كه تشخيص مىداد رهنمودهاى او به صلاح اسلام و جامعه اسلامى است از هر گونه مساعدت مضايقه نكرد(33).
على عليهالسلام با اين كه در باره خليفه اوّل و دوّم نظريه مثبتى نداشت و بنا به نقل صحيح مسلم كه معتبرترين و صحيحترين كتاب اهل سنّت بعد از قرآن است؛ على عليهالسلام معتقد بودند كه آن دو دروغگو، فريبكار و خائن هستند(34). ولى وجود اين اعتقاد هم باعث نشد كه حضرت بدون داشتن نيروى كافى در برابر آنان بايستد و موجب ضعف و تباهى امّت اسلامى شود.
_______________________________________
(26) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 283، الشافى فى الإمامه، ج 3، ص 110. ر.ك: الامامة والسياسه، تحقيق الشيرى، ج 1 ص 68، تحقيق الزينى، ج 1، ص 49 و بحارالأنوار، ج 29، ص 628.
(27) ابن قتيبه دينورى نقل مىكند: على عليهالسلام در همان روزهاى اوّل رحلت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله و نشستن ابوبكر بر مسند خلافت مهاجران را مورد خطاب قرار داد و حقّانيّت خود را براى آنان بازگو كرد و شايستگى خود را براى مسند خلافت مطرح نمود. سخنان حضرت آن چنان در مخاطبان تأثير گذاشت كه بشير بن سعد گفت: ياعلى! اگر انصار پيش از بيعت با ابوبكر اين سخن تو را مىشنيد، حتّى دو نفر در حقّانيّت تو اختلاف نمىكرد.
مشروح سخنان حضرت اين چنين است: «اللّه اللّه يا معشر المهاجرين! لاتخرجوا سلطان محمّد فى العرب عن داره وقعر بيته، إلى دوركم وقعور بيوتكم، ولا تدفعوا أهله عن مقامه فى الناس وحقّه، فواللّه يا معشر المهاجرين، لنحن أحقّ الناس به. لأنّا أهل البيت، ونحن أحقّ بهذا الأمر منكم ما كان فينا القارئ لكتاب اللّه، الفقيه في دين اللّه، العالم بسنن رسول اللّه، المضطلع بأمر الرعيّة، المدافع عنهم الأمور السيّئة، القاسم بينهم بالسويّة، واللّه إنّه لفينا، فلا تتّبعوا الهوى فتضلّوا عن سبيل اللّه، فتتزدادوا من الحقّ بعدا».
بشير بن سعد الأنصارى گفت: «لو كان هذا الكلام سمعته الأنصار منك يا على قبل بيعتها لأبى بكر، ما اختلف عليك اثنان». الامامة والسياسه، تحقيق الزينى، ج 1، ص 19.
(28) ابن قتيبه مىگويد: «وخرج علي ـ كرم اللّه وجهه ـ يحمل فاطمة بنت رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآلهوسلم [ على دابّة ليلاً فى مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنترسول اللّه! قدمضت بيعتنا لهذا الرجل ولو أنّ زوجك وابن عمك سبق إلينا قبل أبى بكر ما عدلنا به.
فيقول علي ـ كرم اللّه وجهه ـ : أفكنت أدع رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآلهوسلم ] في بيته لم أدفنه، وأخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ماصنع أبوالحسن إلا ما كان ينبغى له، ولقد صنعوا ما للّه حسيبهم وطالبهم». الامامه والسياسه، تحقيق الزينى، ج 1، ص 19.
(29) على عليهالسلام در خطبه 217 نهج البلاغه مىفرمايد: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِى مُعِينٌ إِلاّ أَهْلُ بَيْتِى فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ»؛ پس از وفات پيامبر صلىاللهعليهوآله و بىوفايى ياران به اطراف خود نگاه كرده ياورى جز اهلبيت خود نديدم كه اگر يارى كنند، كشته خواهند شد و به مرگ آنان رضايت ندادم.
(30) مولا على عليهالسلام فرمود: «وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ؛ چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم و با گلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود، جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو بردم و بر نوشيدن جام تلختر از گياه حنظل، شكيبايى نمودم». نهج البلاغه، خطبه 217.
(31) على عليهالسلام فرمود: «وأيم اللّه لولا مخافة الفرقة بين المسلمين ... لكنّا على غير ما كنّا لهم عليه؛ اگر ترس تفرقه ميان مردم نبود با هيئت حاكمه طور ديگر برخورد مىكردم». ابن أبى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 307 و مفيد ارشاد، ج 1، ص 245.
(32) حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه مىفرمايد: «صبرت وفى العين قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهبا»؛ صبر پيشه كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و مىنگريستم كه چگونه حقّ و ميراث مرا به غارت مىبرند.
(33) نهج البلاغه، نامه 62: «حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاْءِسْلاَمِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ [ صلىاللهعليهوآلهوسلم ] فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاْءِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْما أَوْ هَدْما... فَنَهَضْتُ فِى تِلْكَ الاْءَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّينُ وَتَنَهْنَهَ؛ تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مىخواهند دين محمد صلىاللهعليهوآله را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنهاى در آن ببينم يا شاهد نابودى آن باشم ... پس در ميان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آن كه باطل از ميان رفت و دين استقرار يافته، آرام شد».
(34) بنا به نقل مسلم، عمر بن خطّاب خليفه دوم، جناب عباس و حضرت على عليهالسلام را خطاب كرده و مىگويد:«فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ] صلىاللهعليهوآله ] قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله ... فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله وَوَلِيُّ أَبِيبَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ؛ پس از رحلت رسول گرامى [ صلىاللهعليهوآله ]كه ابوبكر گفت خليفه پيامبر است نظر شما دو نفر اين بود كه وى دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن هست و هم چنين پس از فوت ابوبكر، من (عمر) گفتم كه خليفه پيامبر و ابوبكر هستم، شما مرا نيز دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن دانستيد. صحيح مسلم، ج 5 ص 152، ح 4468، كتاب الجهاد، باب 15، حكم الفئ.
على (علیه السلام) بزرگ منادى و عامل وحدت
- بازدید: 1695