خصلتهاى پسنديده‏

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

خداوند هيچ بنده‏اى را براى عهده‏دار شدن مقام امامت بر نمى‏گزيندواو را حجّت آشكار خويش بر آفريدگانش قرار نمى‏دهد مگر آنكه‏خصلتهاى پسنديده در وجود او به كمال رسيده باشد و در خدا ترسى‏واجلال او و نشان دادن اخلاص در بندگى كه در تمام گفتار و كردارش‏براى خدا الگو و نمونه باشد. پس جز به صواب سخن نمى‏گويد و جز كارنيك انجام نمى‏دهد.
اگر ما به نقل برخى از خصلتهاى پسنديده امام باقر يا خصال يكى ازمعصومين‏عليهم السلام مى‏پردازيم، براى آن است كه شواهد روشنى بياوريم تا مارا به وجود اين صفات رهنمون شود ما بر سر آن نيستيم كه تمام زندگى‏امام را در اين صفات خلاصه كنيم و يا فضيلتها و ويژگيهاى پسنديده‏ووالاى او را گرد آوريم. هرگز، ما از پيش مى‏دانيم كه زندگى آنان‏تصويرى واقعى از قرآن كريم است وآنچه ما در باره آنان مى‏دانيم تمام‏ابعاد زندگى آنها را در بر نمى‏گيرد، زيرا معمولاً گوشه‏اى از ويژگيهاوفضايل آنان توجّه مورخان را به خود جلب كرده است و آنان را واداشته‏تا در باره اين بُعد بيش از ابعاد ديگر بنويسند و از پرداختن به ديگر ابعاددر مقايسه با آن بُعد، دست نگه دارند. مثلاً آنان جنبه عبادت را درزندگى امام سجادعليه السلام بسيار برجسته كرده از آن بسيار سخن گفته‏اند، امّابُعد علمى آن‏حضرت را فروگذارده‏اند و بر عكس در مورد امام باقرعليه السلام‏بيشتر به جنبه علمى آن‏حضرت پرداخته‏اند تا به جوانب ديگر.
بنابر اين ما به ذكر برخى از پرتوهايى كه از زندگى امام باقر بر ماتابيده است، بسنده مى‏كنيم و خواننده را وامى‏گذاريم تا خود با قياس باآنچه ذكر مى‏شود به ديگر ابعاد نا گفته آن‏حضرت نيز پى‏برد.
ابن شهرآشوب در كتاب مناقب در مورد امام باقر مى‏نويسد:
او راستگوترين و گشاده روترين و بخشنده‏ترين مردمان بود. در ميان‏اهل بيت كمترين ثروت و در عين حال بيشترين هزينه را داشت. هرجمعه يك دينار صدقه مى‏داد و مى‏فرمود: صدقه روز جمعه به خاطرفضيلت اين روز بر ديگر روزها، دو چندان مى‏شود. چون پيشامدى غم‏انگيز به او روى مى‏نمود زنان و كودكان را جمع مى‏كرد و آنگاه خود دعامى‏كرد و آنان آمين مى‏گفتند. بسيار ذكر خدا مى‏گفت. راه مى‏رفت درحالى كه ذكر خدا مى‏كرد. غذا مى‏خورد در حالى كه ذكر خدا مى‏كرد بامردم سخن مى‏گفت، امّا اين امر او را از ذكر خدا باز نمى‏داشت.فرزندانش را جمع مى‏كرد و به آنان مى‏فرمود تا سر زدن آفتاب ذكربگويند. هر كس از آنان را كه مى‏توانست قرآن بخواند به تلاوت قرآن‏وهر كس را كه نمى‏توانست به گفتن ذكر، امر مى‏فرمود. شيخ مفيد نيز درباره آن‏حضرت مى‏گويد: مراتب بخشندگى او در خاص و عام آشكاروبزرگوارى‏اش در ميان مردم مشهور و با وجود كثرت عيال و متوسّطبودن وضع زندگى‏اش به تفضيل واحسان شناخته شده بود.
از سليمان بن دمدم نقل شده است كه گفت: آن‏حضرت از پانصد درهم‏تا ششصد و تا هزار درهم جايزه مى‏داد و هيچ گاه از دادن صله به برادران‏وديداركنندگان و اميدواران و آرزومندانش به ستوه نمى‏آمد. هر گاه‏مى‏خنديد، مى‏فرمود: خداوندا بر من خشم مگير!.
أبى در كتاب نثر الدر مى‏نويسد: هر گاه فرد دردمند و گرفتارى رامى‏ديد، زير لب استعاذه مى‏گفت و هيچ گاه از اهل خانه‏اش شنيده نشد كه‏به فقير بگويد: اى فقير خدا به تو بركت دهد و يا اى فقير اين را بگير بلكه‏آن‏حضرت همواره مى‏فرمود كه فقيران را با بهترين نامهايشان صدا بزنند. (1)
ابو نعيم اصفهانى به هنگامى كه از امام باقر در كتاب خود (حليةالاولياء) نام مى‏برد او را با اين صفات وصف مى‏كند: حاضر، ذاكر،خاشع، صابر ابو جعفر محمّد بن على الباقر. (2)
در باره خشوع فراوان آن امام در برابر خداوند، از افلح، آزاد كرده‏ابوجعفر بشنويم كه چه مى‏گويد: با محمّد بن على به قصد حج بيرون‏شدم. چون به مسجد در آمد به خانه خدا نگريست با بانك بلندگريست. عرض كردم: پدر و مادر فدايت مردم به شما مى‏نگرند اى كاش‏اندكى صداى خود را پايين مى‏آورديد. امام به من پاسخ داد: واى بر تو اى‏افلح! چرا نگريم؟! شايد خداى تعالى در اثر اين گريه بر من به مهربانى‏بنگرد و فردا در پيشگاهش سر فراز و رستگار شوم. افلح گويد: آنگاه امام‏طواف كرد وسپس‏آمد تا نزد مقام‏نماز گزارد سپس سر از سجودش برداشت‏وديدم كه پيشانى آن حضرت از بسيارى اشك، خيس و تر شده است.
افلح مى‏افزايد: آن‏حضرت هر گاه مى خنديد، مى‏فرمود: خداوندا برمن خشم مگير! (3)
فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق‏عليه السلام در وصف اخلاص و عبادت‏پدرش چنين مى‏فرمايد:
پدرم بسيار ذكر خدا مى‏گفت. من با او مى‏رفتم، و او ذكر خدامى‏گفت. با او غذا مى‏خوردم و او ذكر خدا مى‏گفت. با مردم سخن‏مى‏گفت، امّا اين امر او را از ذكر خدا باز نمى‏داشت. زبانش را مى‏ديدم كه‏به كامش مى‏چسبيد و با اين وصف پيوسته از گفتن ذكر لا اله الا اللَّه بازنمى‏ايستاد. ما را جمع مى‏كرد و به ما مى‏فرمود كه تا سرزدن آفتاب ذكرخدا بگوييم و هر يك از ما را كه مى‏توانست بخواند به تلاوت قرآن‏فرمان مى‏داد و هر كه نمى توانست، مى‏فرمود ذكر بگويد. (4)
امام صادق‏عليه السلام در همين باره باز مى‏فرمايد:
من بستر پدرم را مى‏گستردم و انتظار مى‏كشيدم تا بيايد. چون او به‏بسترش مى‏آمد و مى‏خوابيد من نيز به سوى بستر خود مى‏رفتم. شبى او ديركرد و من به جستجويش به مسجد رفتم. مردم همه در خواب بودند.ناگهان پدرم را ديدم كه در مسجد به حال سجده است. در مسجد جز اوكس ديگر نبود. ناله‏اش را مى‏شنيدم كه مى‏گفت: پيراسته‏اى پروردگارا!تو، به حقيقت پروردگار منى. از روى تعبّد و بندگى تو را سجده مى‏كنم.معبودا! كردار من اندك است پس تو خود آن را برايم دو چندان كن. بارالها! مرا از شكنجه‏ات در روزى كه بندگانت را بر مى‏انگيزى، در امان‏نگاه دار و بر من نظر كن كه تو البته توبه پذير ومهربانى. (5)
آن‏حضرت بسيار به قرآن عشق مى‏ورزيد و بدان علاقه نشان مى‏داد وتحت تأثير آيات آن قرار مى‏گرفت. ابان بن ميمون قداح گويد: ابوجعفرعليه السلام به من فرمود: قرآن بخوان؟ پرسيدم: از كدام سوره بخوانم؟ فرمود: از سوره نهم (توبه). ابان گويد: آمدم كه حواس خود را بر آن‏سوره متمركز كنم آن‏حضرت فرمود: از سوره يونس بخوان ابان گويد: اين‏آيه را خواندم:
(لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى‏ وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ) (6)
" براى كسانى كه ايمان آوردند نيكوى و زيادت است و هرگز بر رخسارشان‏گرد خجالت و ذلّت ننشيند. "
امام با شنيدن اين آيه فرمود: بس است. آنگاه گفت: رسول خداصلى الله عليه وآله‏فرمود: در شگفتم كه چطور وقتى قرآن مى‏خوانم پير نمى‏شوم. (7)
او از كتاب پروردگارش، معارف دينى را الهام مى‏گرفت تا آنجا كه‏راويان را وامى‏داشت تا از وى در باره منشأ قرآنى گفته‏هايش سؤال كنند.ابو الجارود در اين باره ماجرايى نقل كرده است. وى مى‏گويد:ابوجعفرعليه السلام فرمود: چون در باره چيزى با شما سخن گفتم مرا از سرچشمه قرآنى آن بپرسيد. سپس فرمود: خداوند از قيل و قال و تباه شدن‏مال و بسيار سؤال كردن نهى فرموده است. پرسيدند: اى فرزند رسول خدااين مورد در كجاى قرآن آمده است؟
فرمود: خداوند عز و جل در كتابش مى‏فرمايد:
(لاَ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِن نَجْوَاهُمْ...) (8)
" هيچ خيرى در بسيارى از نجواهاى آنان نيست. "
و مى‏فرمايد:
(وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَاماً) (9)
" و اموالى كه خداوند شما را به‏نگاهبانى آن گماشته به‏دست سفيهان مدهيد. "
و نيز مى‏فرمايد:
(لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ) (10)
" از چيزهايى مپرسيد كه چون براى شما آشكار شود، بدتان مى‏آيدوغمناك مى‏شويد. "
چون از احوالش جويا مى‏شدند، فرصت را غنيمت مى‏شمرد و پاسخى‏مى‏داد كه هم تذكرى بود براى خودش و هم پند و تذكرى براى پرسش‏كننده، در اين باره روايت شده است كه به محمّد بن على عليه السلام‏عرض شد:چگونه صبح كردى؟ فرمود:
صبح كرديم در حالى كه در نعمت غوطه وريم و به گناهان گرفتار.خداوند با ارزانى داشتن نعمتها بر ما، به ما دوستى مى‏ورزد و ما باارتكاب معاصى به او خشم مى‏گيريم در حالى كه ما بدو نيازمنديم و او ازما بى‏نياز است. (11)
آن‏حضرت‏عليه السلام كاملاً به فرمان خداوند تسليم بود. يكى از اصحابش‏روايت مى‏كند كه عدّه‏اى نزد ابو جعفر آمدند و ديدند كه پسر آن‏حضرت‏بيمار و خود وى نيز ناراحت و اندوهگين است و آرام و قرار ندارد. ديداركنندگان گفتند: به خدا قسم اگر به وى مصيبتى رسد، مى‏ترسيم از اوچيزى ببنيم كه خوش نداريم. پس ديرى نپاييد كه صداى شيون و زارى برآن پسر بلند شد. در اين لحظه امام باقر با رويى گشاده و حالتى متفاوت باآنچه پيش از اين داشت، بر ديدار كنندگانش وارد شد.
آنان عرض كردند: فدايت شويم، ما از حالتى كه شما پيش از اين‏داشتيد، مى‏ترسيديم (با مرگ اين كودك) حادثه‏اى پيش آيد كه موجب‏اندوه و ناراحتّى ما شود! حضرت به آنان پاسخ داد: ما مايليم كسانى كه به‏آنان علاقه داريم، سالم بمانند و بهبود يابند. اما هنگامى كه فرمان خداجارى مى‏شود به آنچه كه او دوست مى‏دارد گردن مى‏نهيم. (12)
آن‏حضرت از انجام هيچ كردار صالحى فرو گذار نمى‏كرد. در اين باره‏روايت جالبى از زبان يكى از اصحاب آن‏حضرت نقل شده است.
راوى مى‏گويد: ابوجعفرعليه السلام در تشييع جنازه يكى از مردان قريش‏حاضر شد. من نيز با آن‏حضرت بودم. مردى بنام عطاء در ميان تشييع‏كنندگان بود. ناگاه زنى فرياد سرداد. عطاء گفت: اى زن اگر ساكت نشوى‏ما باز مى‏گرديم، امّا زن خاموش نشد و در نتيجه عطاء بازگشت. راوى‏مى‏گويد: به ابو جعفر گفتم: عطاء بازگشت امام پرسيد: چرا؟ گفتم:
اين زن فرياد سر داد و عطاء به او گفت: يا خاموش شو يا ما بازمى‏گرديم وچون اين زن دست از فرياد بر نداشت عطاء هم بازگشت.
امام‏عليه السلام فرمود: به راه خود ادامه دهيم. اگر ما باطلى را با حق ببينيم‏و حق را به باطل واگذاريم حق مسلمان را ادا نكرده‏ايم. چون بر جنازه‏نماز گزارده شد، صاحب عزا به ابوجعفر عرض كرد: باز گرد كه تو پاداش‏خود را گرفتى خداوند تو را بيامرزد. تو نمى‏توانى راه بروى، امّاآن‏حضرت از بازگشت امتناع ورزيد. به آن‏حضرت عرض كردم: صاحب‏عزا به تو اجازه بازگشت داد و من حاجتى دارم كه مى‏خواهم آن را از شمادر خواست كنم:
آن‏حضرت پاسخ داد: من با جنازه مى‏روم. ما به اجازه او نرفتيم و به‏اجازه او هم باز نمى‏گرديم بلكه اين فضل وپاداشى است كه ما آن را طلب‏كرده بوديم. انسان تا آن اندازه كه به دنبال جنازه مى‏رود، پاداش آن رادريافت مى‏كند. (13)
معاشرت آن‏حضرت با ديگران در نهايت ادب و بزرگوارى بود. به‏عنوان مثال ابو عبيده از ادب امام باقرعليه السلام به هنگام سفر روايتى نقل كرده‏و گفته است: من رفيق راه ابو جعفر بودم. ابتدا من سوار مى‏شدم و سپس‏آن‏حضرت. پس چون هر دو بر پشت مَركب سوار مى‏شديم، سلام مى‏كردو احوال مى‏پرسيد مانند كسى كه انگار تا اين لحظه دوستش را نديده بودوبا من مصافحه مى‏كرد وبه هنگام پايين آمدن، پيش از من فرود مى‏آمدو چون هر دو قرار مى‏يافتيم، سلام مى‏داد و احوالپرسى مى‏كرد چنان كه‏گويى تازه دوستش را ديده است. پس به او عرض كردم: اى فرزند رسول‏خدا كارى مى‏كنى كه پيشينيان ما چنين نكرده‏اند و اگر حتّى يك بار هم‏اين كار را بكنند، بسيار است.
امام فرمود: " آيا نمى‏دانى در مصافحه چه چيزى (نهفته) است؟ دومؤمن كه با يكديگر برخورد مى‏كنند و يكى از آنها با ديگرى مصافحه‏مى‏كند گناهان آن دو فرو مى‏ريزد چونان كه برگ از درخت مى‏ريزدوخداوند تا زمانى كه آن دو از هم جدا شوند به آن دو مى‏نگرد. (14) "
در رفتار با مردم نكو كار و عفيف و پاكدامن بود. بدين سان از گناه‏ديگران تا آنجا كه مى‏توانست چشم مى‏پوشيد و همين بهترين اثر را در دل‏مردمان مى‏گذاشت.
روزى مردى مسيحى (از روى طعنه) به آن‏حضرت گفت: تو بقرى (گاوى)؟
امام فرمود: نه من باقرم. باز مرد به قصد طعنه گفت: تو فرزند آشپزى؟
امام فرمود: آشپزى حرفه مادرم بود. مرد باز گفت: تو پسر آن زن‏سياه چرده زنگى بد اخلاقى؟
حضرت پاسخ داد: اگر تو راست مى‏گويى خداوند او را بيامرزد و اگرتو دروغ مى‏گويى خداوند تو را بيامزرد!
مرد نصرانى از اخلاق امام باقر مات و مبهوت ماند و همين امر او راواداشت تا به دست امام باقر به دين اسلام تشرّف يابد. (15)
رفتار آن‏حضرت با مستضعفان با نرمى و مهربانى متمايز بود. فرزندش‏امام صادق مى‏فرمايد:
هنگامى كه كارى را به غلامان خود مى‏سپاريد و بر آنان سنگين‏مى‏آمد، با ايشان در انجام آن همكارى كنيد. همانطوريكه پدرم، امام‏باقرعليه السلام، وقتى به خدمتكاران خود دستورى مى‏داد، پس مى‏نگريست اگرآن كار سنگين بود مى‏گفت بسم اللَّه و با آنان همكارى مى‏كرد و اگر سبك‏بود از آنان دور مى‏شد. (16)
چه بسا كار كردن آن‏حضرت در مزرعه‏اش به همين خاطر بوده است،زيرا ائمه بر اين باور بوده‏اند كه كار و كوشش امرى محبوب در نزدخداست و آنها را به بارگاهش نزديكتر مى‏كند.
در اين باره امام صادق‏عليه السلام روايت مى‏كند كه محمّد بن مكدرمى‏فرمود: من گمان نمى‏كردم كسى همانند على بن الحسين جانشين‏شايسته‏اى از خود به يادگار گذارد تا آنكه فرزندش محمّد بن على را ديدم.خواستم او را پندى داده باشم، امّا او مرا اندرز گفت. يارانش به وى‏گفتند: او تو را چه پندى فرمود؟ گفت: در يكى از ساعتهاى بسيار گرم‏روز به يكى از نواحى مدينه رفته بودم. در آنجا محمّد بن على را كه مردى‏تنومند بود، ديدم. او به دو غلام سياه يا دو نفر از دوستانش تكيّه داده‏بود. به خودم گفتم: بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حالت‏در طلب دنيا مى‏كوشد؟!
خدا را شاهد گرفتم كه به او اندرز دهم. پس نزديك او شدم و بر وى‏سلام كردم. او كه بسيار عرق كرده بود، باگشاده رويى سلام مرا پاسخ داد.به او گفتم: خداوند اصلاحت كند! بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت‏و با اين حالت در طلب دنيا مى‏كوشد شايد در اين حالت مرگت فرارسد؟!امام خود را از دست غلامانش رها كرد و سپس بر پاى خويش ايستادو فرمود: به خدا قسم اگر مرگ در اين حالت مرا دريابد، در حالى نزد من‏آمده است كه به طاعت خداوند مشغولم و بدين وسيله خود را از تووديگران بى نياز سازم، امّا من از اين مى‏ترسم كه مرگم زمانى فرا رسد كه‏به نا فرمانى خداوند مشغول باشم. من با شنيدن اين سخن عرض كردم:خدايت رحمت كند! من مى‏خواستم شما را نصيحت گويم، امّا شما مرااندرز داديد. (17)
امام مى‏توانست از خدمتگزارانش در كار سر و سامان دادن به‏كشتزارش استفاده كند، امّا او دوست مى‏داشت براى تحصيل معاش‏خانواده‏اش كوشش كند و خود را به رنج اندازد.
به عنوان خاتمه سخن، به نقل حديثى از امام صادق‏عليه السلام در باره نحوه‏برخورد پدرش مى‏پردازيم: ابو جعفرعليه السلام به هنگام شهادت، غلامان بدخويش را آزاد كرد و خوبان آنها را نگاه داشت. من گفتم: اى پدر اينها (بدان) را آزاد مى‏كنى و آنها (خوبان) را نگاه مى‏دارى؟ فرمود: اينان ازمن اندوهناك شده اند پس اين در برابر آن. (18)
بدين سان امام باقر به عنوان والاترين و جاودانه ترين نمونه خصال‏واخلاق پسنديده در آمد. اين در حالى است كه مى‏توان يقين داشت كه‏راويان، بى ترديد جز موارد اندكى از ابعاد زندگى نورانى و آكنده ازحكمت و هدايت حضرتش را براى ما نقل نكرده‏اند.
سلام و درود جاويد الهى همواره بر او باد!
-------------------------------------------------------
1-فى رحاب ائمّة أهل البيت - سيرة الباقر، ص‏6.
2-حلية الاولياء، ص‏289.
3-حلية الأولياء، ص‏290.
4-همان مأخذ، ص‏298.
5-حلية الأولياء، ص‏301.
6-سوره يونس، آيه 26.
7-حلية الاولياء، ص‏303.
8-سوره نساء، آيه 114.
9-سوره نساء، آيه 5.
10-سوره مائده، آيه 101.
11-حلية الاولياء، ص‏304.
12-حلية الاولياء، ص‏301.
13-حلية الاولياء، ص‏301.
14-همان مأخذ، ص‏289.
15-حلية الاولياء، ص‏289.
16-همان مأخذ، ص‏303.
17-حلية الاولياء، ص‏287.
18-همان مأخذ، ص‏300.
---------------------------------------------------
نويسنده: آيت الله سيد محمد تقي مدرسي
مترجم: محمد صادق شريعت