166: چه كسانى در امامت در سنين كودكى شك كرده اند؟
از جمله سؤال هاى مطرح در مورد امام زمان عليه السلام اين است كه آيا كسى مى تواند در سنين كودكى به مقام امامت و خلافت برسد؟
ابن حجر هيتمى از علماى اهل سنت مى گويد: ((آنچه در شريعت مطهر ثابت شده اين است كه ولايت طفل صغير صحيح نيست، پس چگونه شيعيان به خود اجازه داده و گمان بر امامت كسى دارند كه عمر او هنگام رسيدن به امامت بيش از پنج سال نبوده است)).(1)
احمد كاتب مى نويسد: ((معقول نيست كه خداوند طفل صغيرى را به رهبرى مسلمين منصوب كند)).(2)
167: آيا قرآن مؤ يد امامت و نبوت كودك است؟
از نظر قرآن امامت، نبوت و ولايت در سنين كودكى نه تنها امرى ممكن است بلكه از وقوع آن نيز خبر داده است.
الف: خداوند متعال خطاب به حضرت يحيى مى فرمايد:يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا (3)؛ ((اى يحيى تو كتاب آسمانى ما رابه قوت فراگير و به او در كودكى مقام نبوت داديم.))
فخر رازى درباره حكمى كه خداوند متعال به حضرت يحيى عليه السلام داد مى گويد: ((مراد از حكم در آيه شريفه همان نبوت است؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در كودكى محكم و كامل كرد و به او وحى فرستاد، چرا كه خداوند حضرت يحيى و عيسى را در كودكى به پيامبرى برگزيد، بر خلاف حضرت موسى و محمد صلى الله عليه و آله كه آنان را در بزرگسالى به رسالت مبعوث نمود)).(4)
ب: و نيز در مورد حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد:فاءشارت اليه قالوا كيف نكلم من كان فى المهد صبيا * قال انى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا (5)؛ ((مريم [در پاسخ ملامت گران] به طفل اشاره كرد. آن ها گفتند: چگونه با طفل گهواره اى سخن گوييم؟ آن طفل گفت: همانا من بنده خدايم كه مرا كتاب آسمانى و شرف نبوت عطا فرمود...)).
قندوزى حنفى بعد از ذكر ولادت امام مهدى عليه السلام مى نويسد: ((گفته اند كه خداوند تبارك و تعالى او را در سن طفوليت حكمت و فصل الخطاب عنايت نمود، و او را نشانه اى براى عالميان قرار داد، همان گونه كه در شان حضرت يحيى عليه السلام فرمود:يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا. و نيز در شاءن حضرت عيسى عليه السلام فرمود:قالوا كيف نكلم من كان فى المهد صبيا * قال انى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا. خداوند عمر حضرت مهدى عليه السلام را به مانند عمر حضرت خضر طولانى گردانيد)).(6)
قطب راوندى و ديگران با سند از يزيد كناسى نقل كرده اند كه از حضرت ابى جعفر عليه السلام سؤ ال كردم:اءكان عيسى ابن مريم عليه السلام حين تكلم فى المهد حجة الله على اهل زمانه؟ فقال كان يومئذ نبيا حجة لله غير مرسل اما تسمع لقوله حين قال:
(انى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا * و جعلنى مباركا اءين ما كنت و اءوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمت حيا) قلت فكان يومئذ حجة لله على زكريا فى تلك الحال و هو فى المهد؟ فقال: كان عيسى فى تلك الحال آية للناس و رحمة من الله لمريم حين تكلم فعبر عنها و كان نبيا حجة على من سمع كلامه فى تلك الحال، ثم صمت فلم يتكلم حتى مضيت له سنتان و كان زكريا الحجة لله عزوجل على الناس بعد صمت عيسى بسنتين ثم مات زكريا فورثه ابنه يحيى الكتاب و الحكمة و هو صبى صغير، اءما تسمع لقوله عزوجل: (يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا) فلما بلغ عيسى عليه السلام سبع سنين تكلم بالنبوة و الرسالة حين اوحى الله تعالى اليه، فكان عيسى الحجة على يحيى و على الناس اجمعين و ليس تبقى الارض يا ابا خالد يوما واحدا بغير حجة لله على الناس منذ يوم خلق الله آدم عليه السلام... (7)؛ ((آيا عيسى عليه السلام هنگامى كه در گهواره سخن گفت حجت خدا بر اهل زمان خود بود؟ حضرت فرمود: ((عيسى در آن روز پيامبر و حجت غير مرسل خدا بود. آيا نشنيده اى قول خدا را هنگامى كه فرمود: ((من بنده خدايم، او كتاب [آسمانى ] به من داده و مرا پيامبر قرار داده است. و مرا - هر جا كه باشم - وجودى پر بركت قرار داده و تا زمانى كه زنده ام مرا به نماز و زكات توصيه كرده است.)) عرض كردم: پس در آن روز عيسى حجت خدا بر زكريا در آن حال بود در حالى كه در گهواره به سر مى برد؟ حضرت فرمود: عيسى در آن حال نشانه اى براى مردم و رحمتى از جانب خدا براى مريم بود آن هنگامى كه سخن گفت و از او تعبير كرد. (و نيز) پيامبر و حجت بود بر هر كه كلام او را در آن حال شنيد. سپس عيسى ساكت شد و تا دو سال با كسى سخن نگفت و در اين مدت زكريا عليه السلام حجت بر مردم بود. پس از فوت او يحيى عليه السلام در سنين كودكى وارث كتاب و حكمت شد. آيا نشنيده اى قول خداوند عزوجل را كه فرمود: ((اى يحيى! كتاب [خدا] را با قوت بگير! و ما فرمان نبوت [و عقل كافى ] در كودكى به او داديم.)) عيسى وقتى به هفت سالگى رسيد با اولين وحى كه بر او نازل شد خبر از نبوت خود داد. در اين هنگام او حجت بر يحيى و تمام مردم شد. اى ابا خالد از هنگام خلقت آدم، حتى يك روز نيز زمين خالى از حجت خدا بر مردم نبوده است...)) .
كسى اشكال نكند كه در مورد حضرت عيسى اگر چه قرآن لفظ ماضى را به كار برده ولى در حقيقت به عناى مضارع و زمان آينده است زيرا در جواب مى گوييم:
اولا:
اين احتمال خلاف ظاهر لفظ ماضى است و هم بر خلاف آن احتياج به دليل و قرينه دارد در حالى كه رينه اى در بين نيست.
ثانيا:
فرق است بين نبى و رسول در مورد قصه حضرت عيسى تعبير نبى آمده نه رسول، و لذا ممكن است كه طفلى در سنى كودكى به مقام نبوت رسيده باشد گر چه به جهت طفوليت هنوز به مقام رسالت نرسيده است.
168: آيا از منظر تاريخ امامت در كودك تجسم يافته است؟
با مراجعه به تاريخ پى مى بريم كه مساءله امامت و رهبرى كودك واقع شده است و فلاسفه و حكما مى گويند: قوى ترين دليل بر امكان شى ء وقوع آن است.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در سال سوم هجرت بعد از نزول آيه شريفهو اءنذر عشيرتك الاقربينعلى بن ابى طالب را كه نوجوانى بيش نبود به خلافت و وصايت منصوب كرد و به قوم خود دستور داد كه سخنان او را گوش فرا داده و از او اطاعت كنند.(8)
شيخ مفيد رحمة الله عليه مى نويسد: ((عموم شيعه و اهل سنت بر اين امر اتفاق دارند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت على عليه السلام را دعوت به وزارت و خلافت و وصايت كرد، در حالى كه سن او كم بود و از ديگر كودكان دعوت به عمل نياورد...)).(9)
169: آيا عقل، امامت كودك را تاءييد مى كند؟
برخى مى گويند: امامت در سنين كودكى عقلا محال است. در پاسخ مى گوييم:
امر محال بر سه قسم است:
1- محال ذاتى: كه فى حد نفسه محال است بدون در نظر گرفتن امرى ديگر، مثل اجتماع نقيضين يا ارتفاع نقيضين.
2- محال وقوعى: كه وقوع آن محال است مثل وقوع معلول بدون علت.
3- محال عادى: كه وقوع آن طبق قوانين شناخته شده طبيعت محال است ولى نه ذاتا محال است و نه مستلزم محال. همانند كارهايى كه بر آن معجزه صدق مى كند.
در مورد امامت در سنين كودكى مى گوييم: اين مساءله محال ذاتى يا وقوعى نيست زيرا خداوند متعال قادر است تا تمام شرايط رسالت و امامت را در كودك قرار دهد. عقل انسان اين مطالب را بعيد نمى داند و نبوت حضرت يحيى و عيسى عليهما السلام بهترين شاهد صدق بر اين مدعا است.
محمد بن حسن صفار به سند خود از على بن اسباط نقل كرده كه گفت:راءيت ابا جعفر عليه السلام قد خرج على فاحددت النظر اليه و الى راسه و الى رجله لاصف قامته لاصحابنا بمصر، فخر ساجدا. فقال ان الله احتج فى الامامة مثل ما احتج فى النبوة. قال الله تعالى: و آتيناه الحكم صبيا (10) و قال الله: فلما بلغ اشده و بلغ اربعين سنة (11). فقد يجوز ان يوتى الحكمة و هو صبى و يجوز ان يوتى و هو ابن اربعين سنة (12)؛ ((ابا جعفر عليه السلام را در حالى كه بر من وارد مى شد مشاهده كردم. خوب به سر و پاى مباركش نظاره كردم تا بتوانم بر اصحاب خود در مصر آن حضرت را توصيف نمايم. ناگهان مشاهده كردم كه حضرت به سجده افتاد و فرمود: ((خداوند احتجاج نموده در امر امامت به آنچه در امر نبوت احتجاج كرده است، و مى فرمايد:و آتيناه الحكم صبياو نيز مى فرمايد:فلما بلغ اشده و بلغ اربعين سنة. ((پس گاهى ممكن است كه خداوند به كسى حكمت عطا كند در حالى كه كودكى بيش نيست همان گونه كه جايز است به كسى ديگر در سنين چهل سالگى حكمت عطا فرمايد.))
170: آيا طفل در سنين كودكى مى تواند رشد عقلى داشته باشد؟
دانشمندان مى گويند: براى رشد عقلى سن معينى وجود ندارد زيرا چه بسا شخصى رشيد است اما سن او بيش از پنج سال نيست؛ چون قوه عاقله او به قدرت خداوند به حد كافى رشد كرده است چه مانعى دارد كه خداوند متعال سن رشد را در امام عليه السلام به پنج سالگى قرار دهد؟
علامه حلى مى فرمايد: ((طبيعت كودكان با دوستى و محبت پدر و مادر و ميل به آن در آميخته است لذا كناره گيرى كودك از آنان و توجه به خداوند متعال دليل بر قوت كمال اوست)) .
او در ادامه مى نويسد: ((طبيعت كودكان با نظر و تامل در امور عقلى و تكاليف الهى ناسازگار و متناسب با بازى و لهو و لعب است پس اگر كودكى با امورى كه ناسازگار با طبع كودكانه است انس گرفته دليل رسيدن او به كمال است)).(13)
صفوان بن يحيى مى گويد: هنگامى كه امام رضا عليه السلام به امام جواد عليه السلام اشاره كرد و او را به امامت منصوب نمود در حالى كه سن او از سه سال تجاوز نمى كرد به آن حضرت عرض كردم: فدايت گردم فرزند شما سه سال بيشتر ندارد؟ حضرت فرمود:... و ما يضره من ذلك شى ء قد قام عيسى عليه السلام بالحجة و هو بن ثلاثة سنين (14)؛ ((چه اشكالى دارد در حالى كه عيسى عليه السلام نيز در سنين سه سالگى حجت خدا گشت.))
به امام جواد عليه السلام عرض شد: مردم به جهت كمى سن شما امامت شما را انكار مى كنند. حضرت پاسخ فرمود:و ما ينكرون من ذلك قول الله عزوجل؟ لقد قال الله عزوجل لنبيه صلى الله عليه و آله: (قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى) فوالله ما تبعه الا على عليه السلام و له تسع سنين و انا ابن تسع سنين (15)؛ ((چرا انكار مى كنند در حالى كه خداوند به نبى خود فرمود: اى رسول ما! امت را بگو: طريقه من و پيروانم همين است كه خلق را با بينايى و بصيرت به سوى خدا دعوت كنيم پس به خدا سوگند در آن هنگام او را متابعت نكرد مگر على عليه السلام در حالى كه نه سال بيشتر نداشت و من نيز فرزند نه ساله هستم.))
171: آيا شيعيان به امامت امامان در سنين كودكى اطمينان داشتند؟
دانش آموختگان مدرسه اهل بيت عليهم السلام در طول تاريخ فداكارى و جانفشانى هاى زيادى را در راه تثبيت عقيده خود در مساءله امامت داشته اند؛ زيرا داشتن چنين عقيده و فكرى منشا دشمنى و خصومت دستگاه خلفا با دوست داران اهل بيت بود. و اين امر منجر به درگيرى نظام حاكم با اهل بيت عليهم السلام و ياران آنها بود، لذا عده زيادى را زندانى و گروهى را نيز مى كشتند. و اين نشان مى دهد كه اعتقاد به ولايت اهل بيت عليهم السلام حتى در سنين كودكى براى آنها چنان روشن و مسلم شده بود كه از جان و مال خود مايه مى گذاشتند.
172: آيا اعتقاد به امامت و ولايت امامان در كودكى با تهديد و تحميل بزرگان شيعه بوده است؟
اين فرضيه به طور حتم باطل است زيرا با ورع و قداست بزرگان طايفه اماميه سازگارى ندارد. هيچ گاه نمى توان باور كرد كه آنان با تهديد و زور مردم را به اطاعت امامان دعوت كرده باشند به ويژه آنكه آنان در طول مدت امامت اهل بيت عليهم السلام در شديدترين وضع - به جهت پذيرش دعوت آنها - به سر مى برند.
پذيرش دعوت اهل بيت و دعوت به آنان سود مادى و مقام ظاهرى نداشته است تا توهم طمع به آن امور باعث شود كه چنين دعوتى را داشته باشند. پذيرفتنى نيست كه علماى اماميه به نادرستى بر امامت شخصى در كودكى تبانى و اتفاق داشته باشند در حالى كه اين كار سبب ايجاد انواع محروميت ها براى آنان بود. اين نيست مگر آنكه دعوت آنها ناشى از اعتقاد به امامت امامان در سنين كودكى بوده است.
173: آيا خلفا بر امامت امامان در سنين كودكى اذعان داشتند؟
خلفاى معاصر به فضايل اخلاقى و كمالات معنوى و علمى امامانى كه در سن كودكى بودند اذعان داشتند و لذا آن را زنگ خطرى براى خود و خلافت غاصبانه خويش مى دانستند. بر اين اساس تمام توان خود را براى از بين بردن امامان و فضايلشان به كار مى گرفتند.
با توجه به اين مطب به خوبى روشن مى شود كه مساءله امامت شخص - هر چند در سنين كودكى - امرى ثابت بوده است خصوصا آنكه به طور مكرر آنها را امتحان كرده به فضل و كمالاتشان پى برده بودند.
174: آيا از امامان قبل نصى بر امامت امامان كودك بوده است؟
در مورد هر يك از امامان كه در سنين كودكى به امامت رسيده اند از امام قبل خود به طور صريح و ضمنى بر امامت آنها اشاره شده است.
الف. نص بر امام جواد عليه السلام
محمد بن ابى نصر مى گويد: فرزند نجاشى به من گفت: امام بعد از صاحبت كيست؟ دوست دارم پاسخ آن را بدانم. محمد بن ابى نصر مى گويد: نزد امام رضا عليه السلام رفتم و سؤال فرزند نجاشى را به امام عرض كردم. حضرت فرمود:الامام ابنى (16)؛ ((امام، فرزند من است.))
ب. نص بر امام مهدى عليه السلام
محمد بن على بن بلال مى گويد: ((از ناحيه امام عسكرى - دو سال قبل از وفاتش - نامه اى به دستم رسيد كه در آن خبر از جانشين بعد از خود داده بود و نيز سه روز قبل از وفاتش نامه اى ديگر براى من فرستاد و در آن از جانشين بعد از خود خبر داد)).(17)
عمرو اهوازى مى گويد: امام عسكرى عليه السلام فرزند خود را به من نشان داد و فرمود:هذا صاحبكم من بعدى (18)؛ ((اين صاحب و امام شما بعد از من است.))
حمدان قلانسى مى گويد: ((به عمرى عرض كردم: آيا امام عسكرى عليه السلام از دنيا رحلت نمود؟ فرمود: آرى، ولى كسى را به جانشينى خود قرار داد كه گردنش مثل اين بود. اشاره به دست خود نمود)).(19)
175: كودكى كه ممنوع از تصرف در اموال است چگونه مى تواند امام باشد؟
برخى مى گويند: شما چگونه به امامت كودك اعتقاد داريد در حالى كه خداوند مى فرمايد:وابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الهيم اموالهم (20)؛ حال اگر خداوند كسى را كه به حد بلوغ نرسيده از تصرف در اموالش منع مى كند پس چگونه ممكن است او را امام قرار دهد؛ زيرا امام، ولى بر خلق در تمام امور دين و دنيا است و صحيح نيست كه والى و سرپرست تمام اموال از قبيل صدقه ها و خمس ها و امين بر شريعت و احكام و... كسى باشد كه ولايت بر درهمى از اموال خود را هم ندارد.
پاسخ: اين اشكال از كسى صادر مى شود كه بصيرتى در دين ندارد زيرا آيه اى را كه مخالفان در اين باب به آن اعتماد كرده اند خاص است و شامل امام معصوم نمى شود، به جهت آنكه خداوند با برهان عقلى و دليل نقلى امامت آنان را ثابت نموده است و اين مى رساند كه امام مخاطب آيه فوق نمى باشد و از زمره ايتام خارج است هيچ اختلافى بين امت نيست كه آيه فوق مربوط به كسانى است كه عقلشان ناقص است و هيچ ربطى به آنان كه عقلشان به عنايت الهى به حد كمال رسيده ندارد، اگر چه كودك باشند لذا آيه شريف شامل ائمه اهل بيت عليهم السلام نمى شود.(21)
پاسخ ديگرى كه مى توان داد اين است كه: عنوان حقيقى و اصلى براى حكم به وجوب دفع مال به يتيمان رشد عقلى است نه بلوغ و اگر تعبير به بلوغ در آيه به حد نكاح ذكر شده به جهت عنوان مشير به رشد عقلانى است، زيرا غالبا در اين هنگام است كه انسان رشيد مى شود و شاهد اين مطلب اينكه: اگر كسى از حد بلوغ بگذرد و حتى به سنين بالايى از عمر خود برسد ولى رشيد نشده باشد اموالش را به او نمى دهند از اينجا معلوم مى شود كه ملاك رشد عقلانى است كه در امام معصوم از ابتداى سنين كودكى وجود دارد.
از اينجا پاسخ پرسش هاى ديگر نيز درباره امامت كودك داده مى شود مثل اينكه طفل چگونه مى تواند امام باشد در حالى كه نمى تواند حتى امام جماعت باشد؟ طفل چگونه مى تواند امام باشد با آنكه معامله با او صحيح نيست؟ طفل چگونه مى تواند امام باشد در حالى كه عقد او باطل است؟ طفل چگونه مى تواند امام باشد در حالى كه گواهى او جز در موارد خاص مورد قبول نيست؟
176: طفل پنج ساله چگونه نمازش بر جنازه امام صحيح است؟
منشاء اين اشكال و اشكالات مشابه اين است كه امام را با ديگران مقايسه كرده اند و براى او امتياز خاص قائل نيستند. ولى اگر معتقد شويم كه امام - اگر چه كودك باشد - كسى است كه با معجزه و نص، امامتش ثابت شده و عقلش به عنايت الهى كامل گرديده است ديگر او را با مردم عوام مقايسه نمى كنيم. و نيز پاسخ اين سؤ ال داده مى شود كه چگونه ممكن است طفلى هدايت تكوينى و تشريعى و باطنى داشته باشد در حالى كه هر يك از آنها وظيفه بسيار سنگينى است كه احتياج به قابليت هاى خاص دارد؟
پاسخ همان است كه قبلا اشاره شد، زيرا اگر خداوند به كسى مقام هدايت و امامت مى دهد قابليتش را نيز عنايت مى كند و عقل او را به حد اعلاى رشد و كمال مى رساند، اگر چه اختيار خود نيز در رسيدن به كمال دخيل است ولى همه به لطف و عنايت الهى است.
امامت در سنين كودكى
- بازدید: 4514