و اما قسم دوم كه منسوب بالقدرة است؛ يعنى هر امير و سلطان و خليفه سفاك خونخوار فاجرى كه به قهر و غلبه و سرنيزه و دسيسه بازى بر مردم مسلط و صاحب امر نافذ باشد، اطاعتش واجب گردد. چگونه عقل زير بار رود و تسليم به اين عقيده بى معنا گردد كه اطاعت امرا و سلاطين و خلفاى سفاك بى باك و فاسق فاجر، مانند اطاعت خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله واجب باشد؟!
اگر امر چنين است، چگونه علما و مورخين و منقدين از اكابر علماى عامه خلفا و امراى سفاك ظالم را در كتب و دفاتر خود تقبيح مى نمايند؛ مانند معاويه و يزيد پليد سفاك و زياد بن ابيه و عبيداللّه و حجاج و ابوسلمه و ابومسلم و غير آنها.
و اگر فى الواقع كسى از راه لجاج بخواهد بگويد: اطاعت اين قبيل اشخاص وقتى آمر و نافذ و سلطان و خليفه بر مسلمين شدند واجب است (چنان چه بعضی از علماى عامه گفته اند) قطعا چنين اطاعتى برخلاف نص صريح قرآن مجيد و كتاب محكم آسمانى مى باشد؛ زيرا خداوند متعال در آيات چندى از قرآن مجيد، كفار و فساق و ظالمين را مورد لعن قرار داده و مسلمين را منع از اطاعت آنها نموده. پس چگونه در اين آيه شريفه امر مى كند كه اولى الامر (فاسق فاجر ظالم بلكه كافر) را اطاعت كنند!!
بديهى است نسبت دو قول متضاد به ذات اقدس پروردگار، از اقبح قبايح مى باشد و حال آن كه فخر رازى (1) كه از اكابر علماى عامه است، در تفسير اين آيه شريفه صريحا گويد: «قطعا بايستى اولى الامر، معصوم از گناه باشد والا خداوند اطاعت او را در رديف اطاعت خود و پيغمبر خاتم صلى الله عليه و آله قرار نمى داد.»
پس وقتى با همين مختصر دلايل، بطلان اين دو عقيده ثابت شد كه ممكن نيست اولى الامر منصوب بالاجماع يامنصوب بالقدرة باشد، ثابت مى ماند قسم سيم كه حتما بايستى اولى الامر منصوب و منصوص من جانب اللّه باشد ـ فثبت المطلوب.
*************************
1-تفسير رازى، ج 10، ص 142.
هر سلطان و امير باقدرتى اولى الامر نمى باشد
- بازدید: 3160