13 محرّم الحرام

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

١ـ اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد
٢ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید
٣ـ شهادت عبدالله بن عفیف

1ـ اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد
در روز سیزدهم محرم سال 61 هـ .ق. بعد از آنكه سرهای مقدس شهدای كربلا را به همراه اسرای اهل بیت(علیهم السلام) در شهر كوفه گرداندند، اهل بیت امام حسین(علیهم السلام) را وارد دارالاماره ابن زیاد كردند. آن ملعون دستور داد تا سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیهم السلام) را پیش رویش قرار دهند؛ آن گاه زنان و كودكان آن حضرت را به همراه امام سجاد‌(علیهم السلام) در حالیكه با طناب بسته بودند، وارد مجلس او نمودند و در برابر آن ملعون ایستاده نگاه داشتند.
نقل شده است كه حضرت زینب‌(سلام الله علیها) به صورت ناشناس و در حالی كه لباس‌های كهنه‌ای دربر داشتند، وارد مجلس شدند و گوشه‌ای از قصر در كنار زنان نشستند. ابن زیاد سؤال كرد: «این كه بود در آنجا با گروهی از زنان نشست؟!» حضرت زینب(سلام الله علیها) پاسخ ندادند. ابن زیاد برای بار دوم و سوم سؤال خود را تكرار كرد. تا اینكه یكی از كنیزان گفت: «این بانو دختر فاطمه(سلام الله علیها)، دختر رسول خداست».
ابن زیاد روی به جانب حضرت زینب(سلام الله علیها) نمود و گفت: «خدای را سپاس كه شما را رسوا كرد و كشت! و گفته‌های شما نادرست از كار درآمد!»
حضرت زینب‌(سلام الله علیها) فرمودند: «خدای را سپاس كه ما را به پیامبر خود، حضرت محمد(صلی الله علیه و اله) گرامی داشت و از پلیدی‌ها پاك گردانید. فاسق، رسوا می‌شود و نابكار دروغ می‌گوید و چنین فردی، ما نیستیم بلكه دیگری است».
ابن زیاد ملعون گفت: «كار خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیدی؟!»
حضرت زینب‌(سلام الله علیها) فرمود: «چیزی جز نیكی و زیبایی از جانب خداوند ندیدم. آنان گروهی بودند كه خداوند شهادت را بر ایشان مقدّر فرموده بود كه به سوی جایگاه ابدی خویش شتافتند و در آن آرمیدند».
عبیدالله بن زیاد از پاسخ‌های كوبنده آن حضرت بسیار خشمگین شد و تصمیم به قتل ایشان گرفت ولی عمر بن حریث گفت: «او زن است و زن را بر سخنش ملامت نمی كنند».
هم چنین در برابر جواب‌های كوبنده حضرت سجاد‌(علیه السلام) اراده قتل آن حضرت را نمود كه با وساطت حضرت زینب‌(سلام الله علیها) از قصد پلیدش منصرف شد .
پس از برگزاری این مجلس شوم، عبیدالله دستور داد تا اهل بیت‌ امام حسین‌ (علیهم السلام) را در زندان كوفه نگه دارند و نیز قاصدان خبر قتل امام حسین‌(علیه السلام) را در همه جا منتشر كنند .

2ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید
در روز سیزدهم محرم سال 61 هـ .ق. عبیدالله به یزید نامه‌ای نوشت و او را از شهادت امام حسین‌(علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت با خبر ساخت. چون نامه به دست یزید رسید و از مضمون آن آگاه شد، در جواب نوشت تا سر مقدّس امام حسین (علیه السلام) و سایر شهدا را به همراه اسیران به سمت شام بفرستد.

3ـ شهادت عبدالله بن عفیف‌
عبدالله بن عفیف ازدی یکی از اصحاب بزرگوار امیرمؤمنان (علیه السلام) بود كه در جنگ‌های جمل و صفین در ركاب آن حضرت جنگید و دو چشم خویش را از دست داد و از آن پس مدام به عبادت مشغول بود. او در سیزدهم محرّم الحرام سال 61 هـ .ق. به دستور عبیدالله بن زیاد به شهادت رسید. جریان شهادت عبدالله بن عفیف چنین بود:
او در مسجد كوفه حاضر بود و سخنان عبیدالله بن زیاد را گوش می‌كرد. آن گاه كه ابن زیاد گفت: «حمد خدایی را كه حق و اهل حق و حقیقت را پیروز كرد و یزید و پیروانش را نصرت داد و كذّاب پسر كذّاب را بكشت!!»، او با تمام شجاعت و دلیری از جا برخاست و گفت: «ای پسر مرجانه! كذّاب تویی و پدرت و آنكس كه تو و پدرت را بر این جایگاه و سِمَت قرار داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و اله) را از دم شمشیر می‌گذرانی و این چنین جسورانه بر منبر مؤمنان سخن می‌گویی؟!
عبیدالله بن زیاد كه انتظار چنین پیش‌آمدی را نداشت با شدت عصبانیت فریاد زد: «او را نزد من بیاورید». مأموران از هر طرف هجوم آوردند تا او را بگیرند اما حمایت شدید افراد قبیله عبدالله بن عفیف آنان را ناكام گذاشت. شب هنگام مأموران پلید ابن زیاد به خانه او ریختند و آن بزرگوار را از خانه خارج كردند و با ضربات شمشیر به شهادت رساندند. آنگاه ابن زیاد ملعون دستور داد تا سر از بدنش جدا کرده،  بدنش را در كوفه به دار آویزند.