پس از مرگ «عمر بن عبدالعزيز»، «يزيد بن عبدالملك» روى كار آمد. يزيد مردى عياش و خوش گذران و لاابالى بود و به هيچ وجه به اصول اخلاقى و دينى پايبند نبود، از اينرو ايام خلافت او يكى از سياهترين و تاريكترين ادوار حكومت بنى اميه به شمار مىرود. در زمان حكومت وى هيچ فتح و پيروزى و هيچ حادثه درخشانى در جامعه اسلامى اتفاق نيفتاد/
او كه در زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز وليعهد بود، چهره حقيقى و ماهيت خود را در وراى ظاهر فريبنده و قيافه مقبولى پوشانده و از اين رهگذر افكار عمومى را به سوى خود جلب كرده بود. به همين جهت خلافت او نخست با استقبال مردم روبرو شد، خاصه آنكه وى در نخستين روزهاى زمامدارى اعلام كرد كه برنامه خليفه پيشين را ادامه خواهد داد/
اين وعده براى مردم كه طعم شيرين اجراى حق و عدالت را در زمان عمر بن عبدالعزيز (ولو به طور نسبى و در مدتى كوتاه) چشيده بودند، نويد اميد بخشى بود، ولى طولى نكشيد كه اين انتظار مبدل به ياس و نوميدى گرديد زيرا پس از آنكه چند صباحى از زمامدارى وى گذشت، برنامه عوض شد و وعدههاى همه پوچ از آب در آمد!
شهادت دروغين
يزيد براى آنكه سرپوشى بر اعمال نارواى خود بگذارد، و براى آنكه خود را از هر گونه گناه و انحرافى تبرئه كند، با تمهيداتى، چهل نفر از رجال و پيرمردان را وادار نمود تا به مصونيت او از گناه و عصيان شهادت بدهند، اين عده شهادت دادند كه هيچ گونه حساب و عذابى متوجه خلفا نيست! (1)
البته شهادت اين عده به اين سادگى نبود، بلكه گوشهاى از سياستهاى مزورانه بنى اميه به منظور تثبيت حكومت خود به شمار مىرفت، زيرا بنى اميه براى تامين مقاصد سياسى خود، يك جمعيت فكرى مانند «مرجئه»(2)به وجود آورده بودند كه فعاليت فكرى آنها وسيلهاى براى تثبيت پايههاى حكومت اموى زير پوشش دين بود/
اين گونه جمعيتها، كه به استخدام حكومت اموى در آمده بودند، با يك سلسله تفسيرها و توجيهات دينى، اعمال ضد اسلامى زمامداران اموى را توجيه مىكردند!
«ابن قتيبه دينورى» مىنويسد:
«يزيد ابتدأاً به خاطر اخلاق فريبنده خود، در ميان قريش محبوبيت داشت و اگر پس از رسيدن به خلافت، طبق روش عمر بن عبدالعزيز رفتار مىكرد، مردم از او شكايت نمىكردند؛ ولى وى برخلاف انتظار همه، پس از رسيدن به قدرت، بكلى تغيير روش داد و عيناً رفتار نامطلوب برادرش وليد را در پيش گرفت. رفتار او موج نفرت مسلمانان را بر ضد او برانگيخت، به طورى كه مردم تصميم گرفتند او را از خلافت بركنار سازند. يزيد به اندازهاى به حقوق و خواستههاى مردم بى اعتنا بود كه حتى گروهى از قريش وعدهاى از بنى اميه نيز به اعمال او اعتراض كردند/
يزيد، به جاى آنكه به انتقادهاى مردم گوش داد. و در روش خود تجديد نظر نمايد، بر خشونت و سختگيرى خود افزود و عدهاى از اشراف قريش و بزرگان بنى اميه را به اخلال در نظم عمومى و شورش و كودتا متهم كرد و به عموى خود «محمد بن مروان»، دستور داد آنها را بازداشت نموده به زندان افكند. اين عده قريب دو سال در زندان ماندند، آنگاه محمد آنها را به وسيله زهر مسموم نمود و همه را به قتل رسانيد!
يزيد غير از اين عده، تعداد سى نفر از رجال قريش را دستگير كرد و پس از آنكه مبالغ زيادى جريمه از آنان گرفت و اموال و دارايى و مستغلاتشان را مصادره نمود، آنان را مورد آزار و شكنجه سخت قرار داد و از هستى ساقط كرد، به طورى كه افراد مزبور در گوشه و كنار شام و ساير نقاط پراكنده شده با فقر و تنگدستى به سر مىبردند.يزيد به اين هم اكتفا نكرد، بلكه دستور داد تمام كسانى را كه با آنان تماس داشتند، به اتهام همكارى با شورشيان و مخالفان حكومت، به دار كشيدند»! (3)
ساز و آواز و قمار
خلفاى پيشين بنى اميه در اوقات فراغت خويش به اخبار جنگها و داستانهاى شجاعان قديم عرب و قصائد شعرا گوش مىدادند، ولى در زمان خلفاى بعدى و از آن جمله «يزيد بن عبدالملك» ساز و آواز جاى قصائد و اشعار را گرفت و در بزمهاى شبانه دربار خلافت، به جاى قصائد حماسى شعرا و داستانهاى جنگى، ساز و آواز رايج گرديد/
هشام بن عبدالملك
هشام مردى بخيل، خشن، جسور، ستمگر، بيرحم و سخنور بود.(4) او در جمع آورى ثروت و عمران و آبادى مىكوشيد و در زمان خلافتش بعضى از صنايع دستى رونق يافت ؛ لكن از آنجا كه وى شخصى بى عاطفه و سختگير بود، در دوران حكومت او، زندگى برمردم سخت شد و احساسات و عواطف انسانى در جامعه روبه زوال رفت و رسم نيكوكارى و تعاون برچيده شد، به طورى كه هيچ كس نسبت به ديگرى دلسوزى و كمك نمىكرد! (5)
نفوذ عناصر فاسد و منحرف
«سيد امير على»، مورخ و دانشمند معروف، وضع اجتماعى - سياسى آن روز جامعه اسلامى را بخوبى ترسيم نموده اخلاق و رفتار هشام را به نحو روشنى تشريح مىكند:
«با مرگ يزيد دوم، خلافت به برادرش هشام رسيد؛ لكن خلافت او زمانى استقرار يافت كه آشوبها و نهضتهاى داخلى را سركوب نمود و آتش جنگهاى خارجى را خاموش ساخت، زيرا در آن زمان، از طرف شمال، قبايل تركمن خزر به دولت مركزى فشاروارد مىآوردند، و درشرق، رهبران عباسى مخفيانه سرگرم فراهم ساختن مقدمات براى درهم شكستن پايههاى حكومت اموى بودند. در داخل كشور نيز آتش خشم و كينه خوارج، كه مردمى دلير و سلحشور بودند، شعله ور شده بود/
در اين كشمكشها، بهترين جوانان عرب، يا در جنگهاى داخلى كشته شدند و يا قربانى سياست بدبينى و حسادت دربار فاسد خلافت گشتند، زيرا در اثر اطمينان كوركورانهاى كه خليفه قبلى از وزرا و درباريان خود داشت، حكومت و قدرت به دست افراد خود خواه و ناشايستى افتاده بود كه مردم را به خاطر عجر و ناتوانى خود و سؤ اداره كشور متنفر ساخته بودند/
البته رجال بزرگ و چهرههاى درخشان انگشت شمارى بودند كه با كمال همت و دلسوزى نسبت به دين و آيين در ميان مردم سست و كم فروغ شده و در ميان درباريان و عوامل وابسته به حكومت رو به زوال بود، زيرا آنان عموماً عناصرى بودند كه جز تامين منافع خود، هيچ هدفى نداشتند/
در آن عصر خطير، جامعه اسلامى نيازمند بازوى توانايى بود كه كشتى متزلزل حكومت را از غرق شدن نجات بدهد، از اينرو طبعاً هشام به مزايا و خصوصياتى نيازمند بود كه بتواند در پرتو آن، با دشواريها و مشكلاتى كه جامعه اسلامى را از هر طرف احاطه كرده بود، مقابله كند/
در اينكه هشام بهتر از خليفه قبلى (يزيد) بود شكى نيست، زيرا در زمان هشام دربار خلافت از عناصر ناپاك تصفيه شد، وقار و سنگينى جايگزين سبكسرى و بوالهوسى گرديد، و جامعه از وجود افراد طفيلى كه سربار جامعه بودند پيراسته گشت/
ولى سختگيرى بيش از اندازه هشام، به سرحد خشونت رسيد و صرفه جوييهاى وى جنبه بخل يافت و بعضى از كمبودهاى اخلاقى و انسانى وى اوضاع را بدتر كرد، زيرا او فردى كوتاه فكر و مستبد و شكاك و بدبين بود، از اينرو، به هيچ كس اعتماد نمىكرد، بلكه براى خنثى كردن توطئههايى كه بر ضد او چيده مىشد، به عمليات مكارانه و جاسوسى متوسل مىشد و از انجا كه آدم زود باورى بود،با يك بدگويى و سؤ ظن بهترين رجال كشور را از بين مىبرد. اين بدبينى افراطى باعث شد كه عزل و نصب متوالى و بيش از حد فرمانروايان و حكام شهرستانها، نتايج فوق العاده به بار آورد».(6)
----------------------------------
1-سيوطى، تاريخ الخلفأ، الطبعه الثانية، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، قاهره، مطبعه المدنى (افست مكتبه المثنى- بغداد) ص 246/
2-مرجئه فرقهاى بودند كه ايمان را عبارت از اعتقاد قلبى مىدانستند و هيچ يك از گناهان و اعمال ضد اسلامى را با ايمان منافى نمىدانستند!
3-الامامة و السياسة، الطبعة الثالثة، قاهره، مطبعه مصطفى البابى الحلبى، 1382 ه'.ق، ج 2، ص 125/
4-ابن واضح، تاريخ يعقوبى، نجف، منشورات المكتبه الحيدرية، ج3، ص 70/
5-مسعودى، مروج الذهب، بيروت، دارالاندلس، ج 3، ص 205/
6-سيد اميرعلى، همان ماخذ، ص 139/
--------------------------
مهدى پيشوايى
يزيد بن عبدالملك
- بازدید: 4639