واقفيه و انديشه واقفى ‏گرى پس ازامام كاظم علیه السلام

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

«ولقد اخذ الله ميثاق بنى ‏اسرائيل و بعثنا منهم اثنى عشر نقيبا»
تاريخ تشيع هماره با فراز و نشيب‏ هاى زيادى همراه بوده است تا شيعيان را دربوته آزمايش قرار داده، صفوف حق و باطل و خالص از ناخالص را جدا نمايد. شيعيان‏ حقيقى طبق روايات بسيارى كه از پيامبر اكرم (ص) و امامان معصوم (عليهم السلام)نقل شده، معتقد به دوازده جانشين براى پيامبر (ص) هستند.


جابر جعفى از اصحاب امام باقر (ع) مى‏گويد: از آن حضرت سؤال كردم، معنى اين آيه‏«ان عده الشهور عندالله اثنى عشر شهرا فى كتاب الله ...» چيست؟ (تعداد ماه ها در كتاب خداوند از ابتداى آفرينش دوازده ماه معرفى شده است.)
حضرت آهى كشيد و فرمود: مقصود خداوند از سال، جدم رسول الله (ص) است كه دوازده ماه دارد.
از اميرالمؤمنين تا من و فرزندم جعفر، پسرش موسى، فرزند او على، فرزندش محمد،فرزند او على، فرزند او حسن، فرزند او مهدى. كه دوازده امام و حجت‏خدا در بين‏مردم و نگهبانان وحى و علم خدايند ...
با اين همه، عده‏اى كه خود را شيعه‏ مى‏دانند امامان را كمتر از دوازده نفر مى‏دانند كه واقفيه از جمله اين گروه هاست ‏در بيشتر موارد، منظور از واقفيه كسانى هستند كه در امام كاظم (ع) توقف كردند و ولايت امام‏ هاى بعد از ايشان را نپذيرفتند.
واقفيه خود به دو گروه تقسيم شدند:
گروهى معتقد بودند امام موسى بن جعفر (ع) زنده و از نظرها غايب است و گروهى ‏ديگر كه اعتقاد داشتند حضرت كه آخرين امام بود، رحلت فرمود. به اين گروه قطعيه ‏مى‏گويند.
بسيارى از واقفيان مانند ابى‏نصر بزنطى با ديدن معجزات امام رضا (ع)دست از انحراف برداشتند و بقيه كه بر عناد خود اصرار ورزيدند و به مصداق‏«يريدون ليطفوا نور الله بافواههم والله متم نوره‏» پس از مدتى كوتاه اثرى‏از آنان باقى نماند و تلاش هايشان تاثيرى در روند حركت امامت نداشت. اين نيز به ‏سبب موضع ‏گيرى فكرى و سياسى ائمه (عليهم السلام) در برابر آنان بود. يونس بن‏ي عقوب مى‏گويد: از امام رضا (ع) پرسيدم:
به كسانى كه گمان دارند پدر شما زنده است، زكات پرداخت كنم؟ فرمود: هرگز!
آنان كافر، مشرك و فاسد هستند.
اين موضع امامان شيعه سبب شد تا شيعيان ازارتباط با واقفيان خوددارى كرده، از آنان كناره‏گيرى كنند. شيخ بهايى، در اين‏ باره مى‏نويسد: شيعيان از گفتگو و همنشينى با واقفيان خوددارى مى‏كردند چه رسدكه از آنها حديث نقل كنند. بلكه مى‏توان گفت‏ با آنان بيشتر مخالفت مى‏كردند، تادشمنان اهل‏بيت (عليهم السلام) چرا كه در مواردى به خاطر تقيه مجبور بودند با مخالفين اهل بيت ارتباطات داشته باشند اما انگيزه‏اى براى برقرارى ارتباط با واقفى‏ ها نمى‏ديدند تا آنجا كه به واقفيه عنوان «كلاب ممطوره‏» (سگ هاى باران‏ خورده) اطلاق مى‏كردند.
از سوى ديگر؛ در زمان امام كاظم (ع) فرهنگ و معارف شيعى‏ به شكل كامل و گسترده در ميان شيعيان روشن شده بود از اين رو، چنين انحرافاتى‏ تاثيرى در اصل تشيع نداشت.
از زمان امام باقر (ع) به بعد توسط امام صادق (ع) و امام كاظم (ع) تعداد زيادى ‏از شيعيان چنان پرورش يافتند كه هر كدام استوانه ‏اى در فقه و كلام شيعى به حساب‏ مى‏ آمدند. افرادى چون هشام بن حكم، هشام بن سالم، يونس بن عبدالرحمان و على بن ‏اسماعيل از بزرگان شيعه بودند كه از رسوخ انحراف در مذهب شيعه جلوگيرى كردند.
اما اغلب منحرفين افراد ضعيف النفسى بودند كه جز در شرايط خاصى زمينه رشد نداشتند.
عوامل پيدايش واقفيه
بى‏شك دست‏ سياست‏ بازان عباسى و مزدوران برمكى در ايجادمشكلات و موانع در مسير اهل‏بيت (عليهم السلام) نقش بسزايى داشت؛ اما انگيزه ‏هاى ‏اصلى پيدايش واقفيه را بايد در اين عوامل جستجو كرد:
1-علاقه به زخارف دنيوى
دنيا دريايى ژرف است كه بسيارى را در خود غرق كرده ‏است. پيامبران الهى و ائمه (عليهم السلام) هماره مردم را از اين خطر بزرگ آگاه‏ كرده ‏اند و آن را ريشه همه گناهان دانسته ‏اند و پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمود: دنيا باعث هلاكت شما و گذشتگان از شما بوده و هست.
بنيان گذاران واقفيه سه نفر به ‏نام هاى؛ على بن ابى‏ حمزه بطائنى، زياد بن مروان قندى و عثمان بن عيسى رواسى ازوكلاء امام كاظم (ع) بودند و اموال فراوانى كه مربوط به آن حضرت بود را دراختيار داشتند. آنان به جهت تصاحب اين اموال ادعا كردند كه موسى بن جعفر (ع)زنده و غايب است. چرا كه در صورت اقرار به امامت ‏حضرت رضا (ع) ناچار بودند آن ‏اموال را تحويل ايشان دهند. از اين روى نه تنها اموال را غصب كردند بلكه از اين امكانات جهت فريب دادن شيعيان ديگر مانند؛ حمزه بن بزيع، ابن مكارى، كرام‏ خثعمى و ديگران استفاده كردند.
يونس بن عبدالرحمان بر اين حقيقت تصريح مى‏كندو مى‏گويد: در زمان رحلت امام كاظم (ع) وكلاى حضرت اموال فراوانى را كه مربوط به ‏امام بود، در اختيار داشتند و اين، سبب توقف آنان گرديد. (زياد قندى هفتاد هزار دينار و على بن حمزه سى هزار دينار)
من با آنان مخالفت كردم و طبق وصى ‏امام كاظم (ع) مردم را به طرف امام رضا (ع) دعوت كردم، روزى آن دو نزد من آمدندو گفتند: چرا چنين سخن مى‏گويى؟! اگر مال و ثروت مى‏خواهى بى ‏نيازت مى‏كنيم. ده‏هزار دينار به تو مى‏دهيم و ساكت‏باش. به آن دو گفتم: ما از ائمه (عليهم السلام)روايت داريم كه هرگاه بدعت هايى آشكار شود، عالمان بايد علم خود را اظهار كنند وگرنه نور ايمان از آنان سلب مى‏شود و من در هر حال تلاش در راه خدا را رها نخواهم كرد. آن دو نفر كينه مرا در دل گرفتند و به من ناسزا گفتند.
سومين نفر؛ عثمان بن عيسى رواسى وكيل امام كاظم (ع) در مصر بود و اموال بسيارى (وجوهات شيعيان براى امام (ع) ) را در اختيار داشت.
امام رضا (ع) سفيرى نزد او فرستاد و دستور تحويل وجوهات را صادر فرمود؛ عثمان‏ بن عيسى در جواب نوشت:
پدر شما زنده است. حضرت در پاسخ مرقوم فرمود: پدر من ازدنيا رخت‏ بربسته و ما ارث او را تقسيم كرديم و اين خبر حتمى است. عثمان بن‏ عيسى بار ديگر در پاسخ نوشت:
اگر پدر شما زنده باشد، شما را حقى در اين اموال‏ نيست و اگر از دنيا رحلت كرده است‏ به من دستور نداد اموال را به شما تحويل‏ دهم.
درباره يكى ديگر از واقفيان؛ منصور بن يونس برزج نيز همين علت ذكر شده ‏است. او با اينكه به دستور امام كاظم (ع) خدمت على بن موسى (ع) رسيد و جانشينى‏ ايشان را تبريك گفت، ولى بعد از شهادت امام هفتم اين حقيقت را انكار كرد و تنها دليلش اين بود كه اموالى را كه مربوط به مقام امامت‏ بود، تصاحب كند.
2- سن امام جواد (ع)
امام رضا (ع) پسرى بجز امام جواد (ع) نداشتند كه در هنگام امامت ‏هفت ‏سال داشت، كسانى كه با مقام امامت آشنايى نداشتند، باور اين موضوع برايشان‏ مشكل بود؛ از اين رو در ولايت امام رضا (ع) دچار ترديد شدند.
البته هر چند اين مساله در زمان امام كاظم (ع) پديد نيامد، ولى براى كسانى كه‏از قبل به واقفيه گرويده بودند، دستاويز شد و موجبات توقف عده‏اى ديگر را فراهم ‏آورد.
شيخ مفيد در اين باره مى‏نويسد: با رحلت على بن موسى الرضا (ع) و جانشينى امام ‏جواد (ع) در سن هفت‏ سالگى، شيعيان به سه گروه تقسيم شدند:
الف: گروهى كه اكثريت را تشكيل مى‏دادند و طبق سفارش امام رضا (ع) به امامت ‏امام جواد (ع) معتقد شدند.
ب: گروهى كه دست از اعتقاد به امامت‏ امام رضا (ع) برداشتند و به واقفيه ‏گرائيدند.
ج: و گروه سوم كه به امامت احمد بن موسى (ع) (فرزند ديگر امام كاظم (ع) ) قائل‏شدند و گفتند: امام رضا (ع) به امامت او سفارش فرموده است.
دليل هر دو گروه، كم بودن سن امام جواد (ع) بود.
نوبختى؛ مولف فرق الشيعه نيز همين سخن را تاييد كرده است. كم بودن سن امام جواد (ع) موجب شگفتى بعضى‏از شيعيان نيز شد كه امام رضا (ع) ضمن مقايسه آن حضرت با عيسى بن مريم، كه درگهواره به مقام نبوت رسيده بود، در مقام زدودن اين شگفتى برآمد.
صفوان بن يحيى كه از ياران بسيار موفق امام بود، از امام رضا (ع) سؤال كرد كه ‏خداوند روزى را كه شما در ميان ما نباشيد، نياورد، ولى اگر چنين حادثه‏اى رخ‏داد، امام بعد از شما كيست؟
حضرت به امام جواد (ع) اشاره كرد (در حالى كه آن حضرت سه سال داشت).
پرسيد: ايشان كه سه سال بيشتر ندارد! فرمود: مگر ايرادى هست حضرت عيسى (ع) سه ساله ‏بود و پيغمبرى خدا را نيز بر عهده داشت.
3-غسل امام به وسيله امام
ازروايات استفاده مى‏شود كه امام را بايد امام غسل دهد، در حالى كه موسى بن‏جعفر (ع) در زندان بغداد به شهادت رسيد و امام رضا (ع) در آن زمان در مدينه بسر مى‏ برد. اين موضع دستاويزى ديگر براى واقفيه گرديد. ابوبصير مى‏گويد: يكى از وصيت‏ هاى امام باقر (ع) به امام صادق (ع) اين بود كه وقتى از دنيا رفتم، غير ازتو مرا غسل ندهد زيرا امام را فقط امام غسل مى ‏دهد. و ابومعمر مى‏گويد: از امام‏ رضا (ع) سؤال كردم: آيا امام را فقط امام غسل مى‏دهد؟ فرمود: اين، سنتى است ازموسى بن عمران (ع).
در مقابل اين ادعاى واقفيه، جوابى از سوى على بن موسى‏ الرضا (ع) نقل شده است احمد بن عمر حلال مى‏گويد:
به امام رضا (ع) عرض كردم: واقفيه در مورد انكار امامت ‏شما به اينكه امام رافقط امام غسل‏ مى ‏دهد،استدلال‏ مى‏كنند.
آنها چه مى‏دانند؟! تو چه جواب دادى؟
قربانت‏ شوم به آنها گفتم: اگر مولاى من بفرمايد پدرم را در آسمان يا درزيرزمين غسل دادم، قبول مى‏ كنم و آنچه مى‏گويد صحيح مى ‏دانم.
-چنين نگو.
-پس چه بگويم؟
بگو من او را غسل دادم.
بگويم شما آن حضرت را غسل داده ‏ايد؟
آرى.
شيخ صدوق از اين اشكال به صورتى ديگرى پاسخ داده، مى‏نويسد:
نهى ائمه (عليهم السلام) از غسل امام توسط غير امام به اين معنى است كه دخالت‏ ديگران در غسل امام حرام است نه اينكه هر كس امام را غسل داد، او امام بعداست. بنابراين كسانى كه امام كاظم (ع) را غسل داده‏ اند، مرتكب حرام شده ‏اند، نه‏ اين كه امام رضا (ع) امام نيست.
آخر سخن اينكه: احتمال مى‏رود مقصود روايات، از غسل امام توسط امام، اين باشدكه امام مسوول تجهيز امام است‏ يعنى غسل و كفن و دفن امام يا بايد توسط خود امام يا به اجازه و رضايت او باشد.
4- قائم بودن امام كاظم (ع)
يكى ديگر از عوامل پيدايش واقفيه چنانكه پيش ازآن درباره بعضى از ائمه به وجود آمد، مهدويت‏ بود كه در ميان شيعه از قوت زيادى‏برخوردار است هر چند روايات اهل سنت نيز دست كمى از آن ندارد. البته همواره ‏اين انحراف معلول فرصت‏ طلبى و سودجويى اشخاص فرصت‏ طلب نبود بلكه گاه به خاطراعتقاد به مهدى آل محمد (ص) و ندانستن مصداق واقعى آن بود كه برخى را دچار كج روى مى‏كرد. ناگفته نماند كه وجود انديشه ‏هاى غلوآميز نيز در پيدايش اين كج ‏روى بى‏ تاثير نبود، به هر حال انديشه مهدويت امام كاظم (ع) از طرف واقفيه ترويج ‏مى ‏گرديد.
رنجها و فشارهاى روحى و جسمى شيعيان سببى ديگر بود كه آنان بى ‏صبرانه ‏در انتظار قائم آل محمد (ص) باشند؛ به گونه ‏اى كه در مورد هر يك از ائمه فكركنند قائم آل محمد (ص) اوست.
علامه وحيد بهبهانى در اين مورد مى‏نويسد:
«شيعيان به علت محنت هايى كه گرفتار آنها بودند و نيز كينه ‏اى كه از دشمنان در دل‏ داشتند، پيوسته مشتاق دولت آل محمد (ص) بوده و خود را به اين آرزو اميدوار نگاه‏ مى ‏داشتند و از اين رو بود كه پيوسته از قائم سؤال مى‏كردند و برخى مى‏گفتند امام ‏بعد، قائم است. »
سبب سوم در پيدايش فكر قائميت امام كاظم (ع) رواياتى است كه ‏از بزرگان دين نقل شده است كه برخى از آنها چنين است:
يزيد صائغ مى‏گويد: وقتى خداوند موسى بن جعفر (ع) را به امام صادق (ع) عنايت ‏كرد، من زينتى از نقره تهيه كردم و هديه را به حضورش بردم. امام صادق (ع)فرمود:
به خدا قسم اين را به قائم آل محمد (ص) هديه كردى.
و در روايت ديگر كه ‏از امام على (ع) نقل شده است، برقرار كننده قسط و عدل پس از ظلم و جور همنام شكافنده‏ دريا و در حديث ديگر فرزند حميده، مادر امام كاظم (ع)، معرفى شده است.
در پاسخ بايد گفت:
بعضى از اين روايات از نظر سند مخدوش مى ‏باشند.دوم اينكه، امامان معصوم (عليهم السلام) همه قائم به امر خدايند ولى قائمى كه ‏زمين را پر از عدل و داد مى‏كند، مهدى موعود (عج)است.
عبدالعظيم حسنى مى‏گويد:
به امام جواد (ع) عرض كردم:
اميدوارم قائم ‏اهل‏بيت (عليهم السلام) كه زمين را پر از عدالت مى‏كند، همانطور كه از ستم پر شده ‏است، شما باشيد، فرمود:
هر يك از ما قائم به امر خداى عز و جل مى ‏باشيم و همه ‏ما مردم را به دين خدا دعوت مى ‏نماييم؛ ولى قائمى كه خداوند به وسيله او زمين ‏را كفر پاك مى‏كند و آن را از عدالت پر مى‏ نمايد، كسى است كه زمان ولادتش بر مردم ‏مخفى است و از ميان ايشان غايب مى‏شود و حرام است ‏بردن نامش. او هم نام ‏پيامبر (ص) است.
و جابر بن يزيد جعفى مى‏گويد:
از امام باقر (ع) درباره قائم سؤال شد، حضرت دست‏ خود را به شانه امام صادق (ع) زد و فرمود:
به خدا قسم كه اين، قائم آل محمد (ص) است.
عنبسه نيز مى‏گويد:
بعد از رحلت امام باقر (ع) خدمت امام صادق (ع) رسيدم و اين ‏حديث جابر را به اطلاع آن حضرت رساندم. فرمود:
جابر راست گفته، مگر شمانمى‏دانيد كه هر امامى قائمى به حق است.
همچنين در سخن دانشمندان دينى به غيرحضرت مهدى (عج) نيز قائم گفته شده است. شيخ مفيد در مورد امام رضا (ع) مى‏نويسد:
امام قائم بعد از موسى بن جعفر (ع) فرزند او على بن موسى الرضا (ع) بود.
سومين‏ پاسخ از روايتى به دست مى‏آيد كه حاكى است روايات قائم بودن امام كاظم (ع) تحريف ‏شده دست واقفيه است:
حسن بن قياما مى‏گويد: از امام رضا (ع) سؤال كردم چه اتفاقى براى پدر شما افتاد؟
(زنده است ‏يا رحلت كرد؟) حضرت فرمود:
از دنيا رفت همان طور كه پدران او از دنيا رفتند. گفتم:
پس اين حديث كه زرعه از محمد بن سماعه نقل كرده، چيست كه امام‏صادق (ع) مى‏فرمايد:
براى فرزندم (امام كاظم (ع) ) پنج‏ حادثه رخ خواهد داد كه ‏براى پيامبران واقع شد. مورد حسات واقع مى‏شود همان گونه كه يوسف مورد حسادت‏ واقع شد، غايب مى‏شود همان گونه كه يونس غايب شد و ...
حضرت پاسخ داد:
زرعه دروغ گفته است زيرا حديث ‏سماعه اين است كه امام صادق (ع)فرمود:
در مورد قائم پنج‏ حادثه رخ مى ‏دهد و نفرمود پسرم.
بنابراين، اضافه كردن ‏اين كلمه (ابنى) از سوى واقفيه بوده است.
5- تاخير در تولد امام جواد (ع)
بعد از امام حسين (ع) امامت هر يك از آن‏ بزرگواران به فرزندشان مى‏رسد و زنان در اين امر بهره ‏اى ندارند. از سوى ديگر امام رضا (ع) در سال‏203 رحلت كردند و امام جواد (ع) سال 195 متولد شدند؛ يعنى 8سال قبل از شهادت امام رضا (ع) . اين تاخير توانست‏ براى مدت كمى سبب شك بعضى ‏از شيعيان گردد و به دست واقفيان بهانه بدهد.
ابن قياماى واقفى نام ه‏اى خدمت امام رضا (ع) نوشت كه شما چگونه امام هستيد، درحالى كه فرزند نداريد؟ امام در جواب وى نوشتند:
از كجا دانستى من فرزندى ندارم ‏به خدا قسم اين ايام نمى ‏گذرد مگر آنكه خداوند به من فرزندى عنايت مى‏كند كه سبب ‏جدايى حق از باطل گردد.
بعد از تولد امام جواد (ع)، امام رضا (ع) ضمن اعلام اين‏خبر، بهانه‏ جويى ‏هاى واقفيه را باطل كردند و حجت را بر آنها تمام نمودند.
پايان ظلمت
عواملى كه سبب شكست واقفيان گرديد را مى‏توان بدين ترتيب برشمرد:
الف: تلاش ها و بيانات روشنگر امامان معصوم (عليهم السلام) عليه واقفيه كه به سه ‏دسته تقسيم مى‏شود:
1 سخنانى كه در نكوهش و مذمت واقفيه بيان گرديده است؛ مانند سخن امام ‏رضا (ع) در ضمن روايات متعدد، كه مى‏فرمايد:
«اينها معاند حق و برپا كننده گناه‏ هستند و برگشت‏شان به طرف جهنم خواهد بود سرگردان زندگى مى‏كنند و بى‏دين ‏مى‏ميرند. لعنت‏ خدا بر آنان باد كه بسيار دروغ مى‏گويند. آنانى كه گفتند دست‏ خدابسته است واقفيانند».
2 تاكيد بر ادامه داشتن امامت تا حضرت مهدى (عج)؛ اين مطلب را در زيارتنامه هر يك از ائمه مشاهده مى‏ نماييم. تاكيدهاى فراوان برزيارت قبر على بن موسى الرضا (ع) نيز خود اعلام مبارزه‏اى آشكار عليه واقفيه ‏مى‏باشد.
3 نبرد مالى و اقتصادى با واقفيان؛ به گونه‏اى كه شيعيان را ازپرداخت زكات به واقفيه منع كردند.
ب: تلاش شيعيان، كه بخشى از آن به صورت مناظره با بزرگان واقفيه بود؛ همچون‏ مناظره على بن اسماعيل ميثمى و يونس بن عبدالرحمان با بعضى از آنان. و بخشى‏به صورت تاليف كتاب در رد واقفيه.
نجاشى رجالى بزرگ شيعه، كتابهاى زيادى تحت عنوان «الرد على الواقفه‏» برمى‏شمرد كه از سوى اصحاب ائمه (عليهم السلام) تاليف شده است.
ج: بى‏ پايگى و بطلان واقفيه. سنت الهى بر احقاق حق و ابطال باطل است هر چند كه‏ باطل چند روزى جولان دارد؛ اما دولت از آن حق است. بطلان و بى‏اساس بودن واقفيان‏ را با توجه به عوامل پيدايش آنان و روش هاى كاربردى اين گروه مى‏توان پى برد؛ چرا كه ابزارى كه آنان در پيشبرد اهداف خود در اختيار داشتند، عبارت بود از:
تطميع، تحريف، تهديد و كتمان حقايق كه هر يك با توجه به حقايقى تاريخى اثبات‏ مى‏گردد.
--------------------------------
سيد جعفر ربانى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page