معمار صنع ریخت چو طرح بنای عشق
بیگانه را به کعبة مقصود ره نداد
از این حضیض خاک بر افلاک پرگشای
برتر شوی زنه فلک ای دل بجان دوست
با پای عقل کی بری این راه را بسر
در طور پاسخ ارنی، لن ترانی است
با آنکه در مقام کلیمی شد استوار
آن جلوه¬ای که موسی عمران زپا فکند
کاینجا مجال عرض وجود و کمال نیست
یعنی ازین دو روزه هستی بپوش چشم
دیوانه آن کسی، که شود پای بند عقل
غیر از حسین نیست در این عرصه عاشقی
با طفل شیرخوار چه رمزی میان نهاد
دانی که کربلا زچه شد نینوا بنام
----------------------------
شعری از جعفر منصوری