شعر: شهریار عشق

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

گردد جهان و هر چه در او بر مدار عشق

سیارگان تمام شده بیقرار عشق

ذرات و کائنات سراسر اسیر او

گیتی محاط دائرة اقتدار عشق

هر چیز هر چه شد همه از عشق شد بلی

بیرون ز حصر کرده خدا اختیار عشق

کاین کارگاه هستی و ایوان او تمام

برگی بود زدفتر نقش و نگار عشق

عشق آن زمان که خواست تجلی کند زغیب

میخواست مظهری که بود هم عیار عشق

عاشق زیاد بود ولی عشق را چه سود

ز آنان کسی نبود که آید بکار عشق

تا آنکه از سلالة آدم شهی بنام

در شهر عشق آمد و شد شهریار عشق

شاهنشه وجود نماینده کمال

آری حسین الهه و پروردگار عشق

امروز روز سوم شعبان بود که نیست

روزی چنین بعالم لیل و نهار عشق

روزی بود که عشق تجلی نمود و دید

چشم زمانه پادشه کامکار عشق

میلاد با سعادت سلطان دین حسین

آن اوستاد معنی و آموزگار عشق

خورشید عشق سر زده اینک به میمنت

از خانة علی پدر تاجدار عشق

آری طلوع کرده از آن مشرق آفتاب

روشن نموده کشور و شهر و دیار عشق

آن عشق محض مظهر تام وجود پاک

لاجرعه سرکشیده می خوشگوار عشق

روزیکه سید الشهداء کرد عزم رزم

افزود در تمام جهان اعتبار عشق

پیمود تا طریق حقیقت بسوی حق

بنمود اهل و مال و تن جان نثار عشق

تا باخت نرد عشق شهنشاه عالمین

بنمود خاک کربلا لاله زار عشق

کی بود زادة زهرا که روز طف

تمساح عشق غوطه ور اندر بحار عشق

یحیی صفت بداد سراما سر حسین

برشد بمثل عیسی مریم بدار عشق

مردانه تاخت تا بسرا پردة یزید

بشکست سدّ کفر زمان شهسوار عشق

تا کرد آبیاری بستان دین حسین

شد سیل خون روان، همه در جویبار عشق

زین پیشوای اعظم آزادگان کنون

باید که مسلمین بپذیرند کار عشق

تا بر علیه کفر کنند این زمان قیام

تا تاج دین بسر بنهند از کنار عشق

تا در پناه پرچم اسلام در جهان

اسفند کفر بگذرد، آید بهار عشق

تا از نفاق و تفرقه ورزند اجتناب

گردند مجتمع همه اندر حصار عشق

بالجمله¬ای که خفته¬ای اندر مقام جهل

بیدار شو چو خسرو شب زنده¬دار عشق

----------------------------------
شعری از احمد شریعتی بیدار