ای سرو سرفراز ریاض رضای تو
مردانه در طریق حقایق زدی قدم
ای منشاء مظاهر انوار ذواجلال
حق بود مستحق بظهور حقایقت
خلق ارشوند جمله حسین اللهی سزاست
از خلقت وجود نبی و علی و آل
گفتا نبی حسین زمن است و من از حسین
مقصود اصفیائی و محمود اتقیا
طفل رهند موسی وعیسی و هم خلیل
سریست در مقام جلالت که ذوالجلال
بنیان حق اگر چه بپا بود استوار
ز اشراق وجه تست مشعشع فروغ شمس
در کربلای عشق، فرو کوفتی علم
از هستی و علاقه و اهل و عیال و مال
ای آیت هدایت حق الیقین عشق
حق در عوض بداد هر آنچش که بود داشت
شد تربت شریف تو مسجود حق پرست
حق خواستند محو شوند در فنای تو
دین نبی قوام گرفت از قیام تو
ملحق بحق چنان شدی الحق که حق پرست
در عالم الست برب العزیر رب
اندر قبول امر چنان دم زدی که شد
راضی شدی که زینب مضطر شود اسیر
از سوز داغ قاسم و عباس و اکبرت
شش ماهه طفل نورس و شیرین و شیرخوار
راضی شدی زناوک پیکان حرمله
آه از دمیکه تشنه فتادی بروی خاک
جبریل آورید پیامت که کردگار
لوحی که در نخست بوی خط و مهر تست
اینک بگیر لوح و هر آنچه¬ات که خواستی
بی آنکه ذرة شود از رتبه تو کم
برخیز زین مکان وسرخویش داده گیر
مگذار تا که خون رود از چشم مصطفی
مگذار تا که فاطمه گیسو کند پریش
گفتا سپس جواب بجبریل کی جمیل
بر گو حسین، عهد شکن نیست، بایدش
نقص و نقیض ندارد بعهد من
باید سرم بنوک سنان جلوه گر شود
سر بایدم گهی به تنور و گهی بدیر
هان ای شهید راه خداوند ذوالمنن
از پیشگاه لطف تو داریم در جزا
آصف زجان لقای ترا دردم ممات
-------------------------
شعری از آصف الدوله