هزار بار اگر افتد به خاك پاي تو دستم
چنان به عشق تو گشتم اسير، يوسف زهرا
به ساقي و مي و جام و بهشت و حور چه حاجت
ببخش گر كه برادر زدم صدات برادر
به شوق آنكه بريزم به پات تقد جواني
دو دست گشت جدا از تن و جدا نشد از تو
تمام عمر جز ين كه نيست تاب قيامم
به پاي عشق تو يك لحظه از دو دست گذشتم
در آب رفتن و عطشان ز بحر آب گذشتن
گرفته ام همه جا لحظه لحلظه دست تو (ميثم)
------------------------------------
شعری از حاج غلامرضا سازگار