خيل ملك ملتجى به نام اباالفضل
هر كه بود در دلش فروغ هدايت
اهل وفا نيست هر كسى كه نياموخت
گر علمش سرنگون شده است بلند است
چشم فلك خيره شد چو ديد به ميدان
اهل جفا مرگ خود به چشم بديدند
ساقى همت به دشت كرببلا ريخت
تشنه درون شد به شط و تشنه برون شد
تا ببرد آب سوى خيمه طفلان
آه از آن دم كه اوفتاد به ميدان
در نفس واپسين به سوى حرم بود
صحبت حال سكينه بود و غم آب
بار گناه (سعيد) اگر چه گران است
------------------------------------------
شعری از سيد صادق حسينى يزدى