تراست باب حوائج لقب از آنكه نرفت
ز سائلین تو كس نا ا مید از آن دربار
بروز كرب و بلا بیرقت چو بر پا بود
حریم شه همه روشن ضمیر همچو بهار
چو آفتاب جما لت غروب كرد و نمود
برون ز خیمه حرم را چو كوكب شب تار
چو محو شد رخ تو همچو ماه تحت شعاع
بانكساف همی برد شاه دین رخسار
هدف ز پیكر تو تیر كین ز قوم دغا
كمان ز پشت حسین و نواز زینب زار
عجب نباشد و هر جا كه لاله شد شید
فغان بلبل و چوكان غم و ناوك خوار
سكینه از غم تو نا له ها برانگیزد
كه عندلیب شود شرمسار در گلزار
ز بازوان قلم گشته تو رفته رقم
زنند خیمه و خرگاه شاهدین را نار
فغان ز جور عدو بعد تو پراكنده
شدند اهل حرم همچو كبك در كهسار
ز بانوان حرم رفت بس بغارت زیب
گشود دست تطاول عدوی بد كردار
دلم ز عشق تو خرم فسرده زین افسون
چو شهد حنظل آمیخته پریش و نزار
بدانم آنكه سلیمان كجا غلام تو هست
بدانجهت شده ران ملخ ز من در كار
وگرنه یوسف مصری كجا كلاف كجا
شه تبار كجا وین دو بیت بی مقدار
چو یكدو جرعه ز جام می تو " صهبائی "
بسر كشیده از آنست گشته مست و خمار
-----------------------------------------
شعری از حاج ملا آقا جان زنجانی