شعر: اى آفتاب چهره نهان كرده در سحاب

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

خرم جهان دوباره شد از مقدم بهار

سر زد دوباره لاله و نسرین به كوهسار

صدها شقایق از دل صحرا شكفته شد

در باغ نغمه خوان شده با صد شعف هَزار

بگذشته سوى دشت مگر آهوى خُتن

بنشسته روى كشت مگر ناقه تتار

همراه با نسیم سحر مى‌رسد به گوش

ما را نواى مرغ بهشتى ز شاخسار

عیدى قرین عید دگر گشته زان سبب

امسال از همیشه نكوتر بود بهار

زیباگلى به دامن نرگس شكفته شد

آن نوگلى كه گلشن از او یافت اعتبار

ماهى به نیمه مه شعبان طلوع كرد

ماهى كه مهر از شرف او راست پرده دار

شعبان ز یمن مقدم او یافته مگر

این شوكت و جلالت و این عزّ و افتخار

سال نو و بهار نو و روزگار نو

ساقى به یمن مقدم گل خیز و مى بیار

سالى چنین مبارك و روزى چنان بزرگ

فصلى چنین خجسته به تأیید كردگار

لب تشنگان جرعه جام ولایتش

نوشند از سبوى ولا آب خوشگوار

اى آفتاب چهره نهان كرده در سحاب

دل‌ها براى دیدن تو گشته بى قرار

خرم شود جهان و عدالت به پا شود

روزى كه در كف تو بود تیغ ذوالفقار

احیا شود به عهد تو حكم كتاب حق

اجرا شود به عصر تو آیین كردگار

تو قاسم جنان و جحیمى كه در ازل

یزدان به دست قدرت تو داده اختیار

جان‌ها براى خدمت تو گشته در تعب

دل‌ها براى دیدن تو گشته بى قرار

اى منجى بشر كه نهانى تو در حجاب

دارم امید آن كه كنى چهره آشكار

دارم امید آن كه كنى با ظهور خویش

بیرون ز جان منتظران رنج انتظار

جمعى ستاده دیده به سویت در آرزو

قومى نشسته دیده به راهت امیدوار

اى مظهر خدا به عنایت به ما نگر

اى ابر مرحمت تو به رحمت به ما ببار

تا آن زمان كه مهر درخشان بود به روز

تا آن زمان كه ماه بتابد به شام تار

از ما به پیشگاه تو صد كاروان درود

وز حق به جان پاك تو صدآفرین نثار

چون باعث ملال شود طول هر سخن

شیرین بود چكامه «خسرو» به اختصار

-----------------------
محمد خسرو نژاد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page