گلي گم کردهام ميجويم او را
به هر گل ميرسم ميبويم او را
گل من ني بود اين و نه آنست
گل من مهدي صاحب زمان است
دلم اندر هوايش ميزند پر
شرر افکنده بر جانم چو آذر
خوش آن روزي که باشم ياور او
به مانند گدايان بر در او
خوش آن روزي که من پروانه باشم
فداي آن گل يکدانه باشم
خوش آن روزي که من بر عهد ديرين
نثار او کنم اين جان شيرين
الا اي گل کجايي جان فدايت
چه باشد گر که گردم خاک پايت
ز درد انتظارت جان به لب شد
تن فرسودهام در تاب و تب شد
بسي رفتند و مردند از فراقت
نديدند در جهان آن روي ماهت
------------------
نبوي گرگاني