شعر: مـی نـاب الــسـت

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

يـادم آيـــد آن شـبـی را کـــز مـی نـاب الــسـت

گـشته بودم عاشقانه در فـراغـت مست مست

از پـس تـاريـکــی يـلــــدای هـــجــران حــبـيـب

نـور امــيـد وصـالـش شـد تـمـام بـود و هـسـت

سـيـنـه پـر از آتـش عشق و نـگاهم پـر ز اشـک

شسته بودم آن زمان از دين و دنيا هر دو دست

مسـت و شــيدا و خــراب نالـه هاـی نی شدم

دل ســپـردم بر خــدای عاشـقـان می پرســت

نیـنــواز آن شــبـم آهــنگ شکـوه می نـواخـت

شکـوه از جـور زمـان و شکـوه از دنـيـای پست

بـاده از اشکـم لـبالـب گشت و من مبهـوت نی

خـود ندانسـتـم چـگـونه دل ز يلــدايــم برسـت

از غـم (يلـدانشـين) آن ياســمـن پژمــرده شـد

بـا زوال يـاســمـن پـروانـه از شـاخـه بـجـسـت

نـالـه های نی دگـر فـريـاد هـجـران گشته بود

کـای همه عشاق دور از يار و ای مردان مست

والـه باشيد همچـو فـرهاد و به سر تيشه زنيد

کـز غـم هـجـران معـشـوقـه ببـايد ديـده بست

--------------------
محمد بختیاری

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page