شعر: رخ زيبــاي تـــو

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

ديـده اي نيــست نبينـــد رخ زيبــاي تـــو را

نيست گوشي كـــه هـــمي نشنود آواي تو را

هـيـچ دستــي نشـود جز بر خـــوان تــو دراز

كــس نجويد به جهــان جــز اثر پاي تـــو را

رهــرو عشقــم و از خرقــه و مسنــد بـي زار

بـه دو عــالــم ندهــم روي دل آراي تـــو را

قـــامت ســرو قدان را بـه پشيـــزي نخـــرد

آنگــه در خواب بيــند قــــد رعنــــاي تو را

بكجــا روي نمايــد كــته تو اش قبلــه نه اي

آنكه جويــد بحـــرم منــزل ومــاواي تـــو را

همه جا منزل عشق است كه يارم همه جاست

كــور دل آنــكه نيابـد به جهــان جاي تــو را

باكــه گويم كـه نديده است و نبيند به جهــان

جــز خم ابــرو و جز زلــف چليــــپاي تــــورا

دكّـــه ي علـــم وخرد بست در عشـق گشود

آنــكه مي داشت بـه سر علت سوداي تـو را

بشكنــم اين قلــم و پاره كنـــم ايـن دفتــر

نتــوان شــرح كنــم جلـــوه ي والاي تــو را

--------------------
جواد حيدري

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page