از پرده برون آی دلم غرق تمناست
در حلقه عشاق ز رحمت گذری کن
خون می خورم از هجر ولی با که توان گفت
چون نسیت نظر با منت از شدت رشکم
گر مست شده عالمی از جام نگاهت
چشم من دلسوخته سر چشمه خون شد
عاری نبود از حرم و دیر و کلیسا
مستانه بگیریم قدح در شب وصلت
وصل ار ندهد دست در این فرقت جان سوز
ما زنده از آنیم که در بحر تو غرقیم
گفتم به خرد یار زما رخ ز چه بنهفت
--------------------
امير احمدي