قلم اجازه بده تا كه عرض حال كنم
دلم گرفت و دلم را به يك نوا دادم
غروب جمعه رسيده است و عطر شوق تو باز
تمام هفته ي ما روي جاده ها سر شد
تمام هفته ي ما بي تو سرد و غمگين بود
كبوتري به بلنداي آسمان نپريد
جهان لباس سياهي و مرگ پوشيده است
تمام حجم خيابان هجوم تابوت است
و عشق واژه ي تكرار هر غزل شده است
و آنچه در دل ما نيست پاكي ذات است
دوباره باغچه آتش گرفت و بلبل سوخت
چقدر چلچله ها يك شبه يتيم شدند
اگر چه دست توسّل به طور سينين است
و در تمام جهان يك ستاره روشن نيست
خدا كند كه در اين سال، سال بي لبخند
خدا كند كه در اين روزهاي مرگ و گناه
غروب جمعه اي آن آفتاب سر بزند
در انتظار چه ساعت نشسته اي آقا!
گناه كردن ما را عذاب بيخود نيست
قلم اجازه بده تا كه عرض حال كنم
-------------------------------
هادي مهري خوانساري