شعر: اذان غم

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

دلم گرفته برايت، براي غربت تو

و دست هاي نجيب و پر از سخاوت تو

اگر تمام جهان، دشمن دلم باشند

چه غم که مانده برايم تب رفاقت تو

به ميله هاي خيالت دخيل مي بندم

به آرزوي رسيدن به تو، طراوت تو

هوا، هواي قشنگي است، شورآواز است

دعاي شعر و اذان غم وزيارت تو

ميان اين همه گستاخ هاي بي پروا

دلم خوشست به شرم تو و نجابت تو

دوباره چشم تمام دقايقم پرشد

از ابرهاي سرازير برعبادت تو

ترانه اي بنشان در نگاه خاموشم

که پُر شود دلم از سرخي طراوت تو

----------------------
فاطمه تفقدي