شعر: زمان ما بي امام نيست

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

بارها ديده بودمت
آن چنان که آب را در آب
و آسمان را در آبي
و سبز را در عشق
غبار، آينه را تهمت بست
و گرنه
زمان ِ ما بي امام نيست.
کجايي که ديدارت محض است
پاهايمان خشک است و دست هايمان بي تکليف؟
درختان برگ ريزان دوري تواند
و قرن هاست که ايستاده اند
تا جمالت را زانو زنند.
شاخه ها، سلامتي ات را هر لحظه در قنوت اند
بيابان ها،  فراق تو را ترک خورده اند
و خروش مي کنند درياها اضطراب دوري ات را.
زمين آينه دار حضور توست
تا عظمتت را بر کهکشان ها ناز برد.
فراموشي، هديه دشمنان توست
تا بشريت را به خنده فريب دهند.
ما چراغاني مي کنيم يادت را
تا پادشاه شهر کوران بداند
که چشم هايمان را فرشي ساخته ايم
تا هر چشمي چراغي باشد بر مقدم ظهور تو
----------------------
فرج الله فکوري

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page