شعر: كيمياي نظر

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

ز سوز عشق تو چون گرم التهاب شوم

چو شمع شعله كشم آنقدر كه آب شوم

هزار چشمه نور از تو در دلم جاريست

به كهكشان روم و رشك آفتاب شوم

تو اي سلاله خورشيد، ذرّه پرور باش

مباد آن كه چو زلفت به پيچ و تاب شوم

مشام من ز گل روي خود معطّر كن

كه با نسيم سبك سير هم ركاب شوم

به شوق چشمه وصل تو آمدم، مپسند

كه در كوير غمت خسته از سراب شوم

كنون كه دامنم از اشك شوق لبريزست

بيا كه من ز وصال تو كامياب شوم

هزار شكوه نا گفته در دلم باقيست

ولي چو لب به سخن آوري مجاب شوم

من و غلامي درگاه مهدي موعود

كه با شنيدن نامش در انقلاب شوم

در آن حريم كه نامحرم ست مهر منير

كيم كه ذرّه ناچيز آن جناب شوم؟

به گرد شعله چو "پروانه" سوختم اي دوست

بدين اميد كه از عاشقان حساب شوم

---------------------------
محمّد علي مجاهدي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page