شعر: اي حجت غايب

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اي حجت غايب زمانها

در مدح تو نارسا، بيانها

اي سايه لطف رحمت حق

سلطان زمين و آسمانها

در مكتب عشق، غيبت توست

جانكاه ترين امتحانها

بسيار شكوفه ها شكفتند

بگذشت بهارها، خزانها

بازآ كه دوباره فصل گل شد

اي زيور حسن بوستانها

بس در كه زباغها گشودند

بستند به خدمتت ميانها

در راه تو ياسمن، گل افشان

فرش قدم تو، ارغوانها

سرواست به حالت خبردار

صف بسته به رسم پادگانها

اشك غم تو به چشم نرگس

مرغان چمن سرودخوانها

چشم همه مانده بر در باغ

آماده مركبت مكانها

آنقدر نيامدي تو مهدي

تا پپر شدند، باغبانها

پروانه زبس نشست و برخاست

شد خسته دگر به گلستانها

نوميد زباغ، پرزنان رفت

بويت چو نجست بين آنها

سوي ده و شهر، رهنمونش

سوسوي چراغ خانمانها

پنداشت كه نور منزل توست

از دور، فروغ آستانها

خاكستر او كنون توان يافت

در اشك مذاب شمعدانها

از هجر تو اي هماي رحمت

بر باد شده است آشيانها

از بار غمت خميده پيران

از ياد تو خون جگر، جوانها

گويي كه فغان دوري از توست

فرياد دِراي كاروانها

تا كي ز غمت به گوش صحرا

آواي خداي ساربانها؟

با ياد تو تا به كي بگرييم؟

هم ناله ما ني شبانها

سرگشته به دشت و كوه تا چند

اي خسته دل از غم زمانها؟

يك ره بنشين، دمي بياساي

خالي ز تو مانده سايبانها

محراب، گشوده بر تو آغوش

اي جان همه نماز خوانها

بر خوان ِكـَرَم  تو ميزباني

اي منتظر تو، ميهمانها

اي نوح زمان! شكيب تا كي؟

طوفان بلا گرفت جانها

تا كشتي دل رسد به ساحل

بيچاره شدند ناوبانها

بازآي و به فرق ما قدم نه

اي نام تو بر سر زبانها

كن صحن و سراي چشم ما را

با جلوه خويش، جمكرانها

در منقبتت (حسان) چه گويد؟

اي شأن تو برتر از گمانها

-------------------------
حبیب الله چايچيان

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page