شعر: موعود كعبه

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

يك شب كه عشقت باز از دل در گذر شد

نام ترا بردم پياپى تا سحر شد

تا صبحدم آنشب بيادت گريه كردم

هر قطره اشكم در پى تو در سفرشد

قابل نبودم تا جمالت را ببينم

اما قسم بر تو كه شوقم بيشتر شد

شد علت دورى من ازتو عيوبم

دل مبتلا هر روز بر عيب دگر شد

هر بار آهم شد مؤثر بر دل تو

كار بدى كردم كه آهم بى اثر شد

خود واقفم يارى ز من بدتر ندارى

دست ولايت از سر من بر ندار

زاده شدم تا با غم خوبان بميرم

زشتم، به پايت، خوبتر از جان بميرم

خواهم به محرابم به هنگام نمازم

يا در تلاوت كردن قرآن بمير

من دوست دارم در ميان شورِ ياران

با ذكرنامت در صفِ خوبان بميرم

آلوده باشد ديده‏ام اما مدد كن

در موقع جان دادنم گريان بميرم

سلطان عشق آيد به بالينم بگويد

خوش آمدى، با ديدنش عطشان بمير

من دوست دارم مرگ را با ديدن تو

هر غصه را با لحظه‏اى خنديدن تو

من دوست دارم تا حضورت را ببينم

مستى ايام ظهورت را ببينم

اى عابر پس كوچه‏هاى دل كجايى؟

خواهم متانت در عبورت را ببينم

عالم اگر ظلمت شود باكى ندارم

اى فاطمى سيرت چو نورت را ببينم

من دوست دارم در شعاع نورِ پاكت

سر خوردگى خصم كورت را ببينم

منّت كش عالم نگردم لحظه‏اى من

در خانه دل گر حضورت را ببينم

اى حاضر و ناظر به اعمالم، كجايى؟

گريه مكن ديگر به افعالم، كجايى؟

اى گمشده در كوچه‏هاى غفلت دل

اى گوهر نشناخته در حيرت دل

ما مشرك عشقيم، كرديمت فراموش

از ياد برديمت زِ فرطِ غفلتِ دل

اى سفره دار آفرينش بى‏نگاهت

شد رزق ما محدود، رفته بركت دل

حاصل ندارد بى تو عمر نوح كردن

نسيان تو اى بهترين،شد آفت دل

ما را براى انتظارت آفريدند

ممزوج شد با انتظارت فطرت دل

جانا به راه عشق تو، ايمان ببازيم

يادى ز ماكن تا بيادت جان ببازيم

اى آيه‏ها صبح و مساء در انتظارت

قرآن، مناجات و دعا در انتظارت

خلق خدا چشم انتظارانِ ظهورت

تنها نه خلقى كه خدا در انتظارت

دست خدا، ديگر به در از آستين شو

اى ذوالفقار مرتضى در انتظارت

اى ذره‏هاى آفرينش بى قرارت

مروه، صفا، زمزم، منا در انتظارت

كو پرچم هل من معين آل زهرا؟

اى سرزمين كربلا در انتظارت

اى يوسف كنعانى زهرا كجايى؟

موعود كعبه، منجى دلها كجايى؟

اى شارع احكام دين برگرد برگرد

اى رشته حبل المتين برگرد برگرد

درياب گمراهان درعصيان فنا را

اى رهنماى متقين برگرد برگرد

گلشن، كوير غفلت از ياد تو گردد

اى لاله صحرا نشين برگرد برگرد

آيد به گوش از كربلا شبهاى جمعه

آواى بانوى حزين برگرد برگرد

ذكر شهيد كربلا اين بود وقتى

افتاد از زين بر زمين برگرد برگرد

برگرد تا خون شهيدان زنده گردد

برگرد تاشيعه به دوران زنده گردد

گويند مى‏آيى ولى مُرديم، بازآ

در شام هجران تو افسرديم، بازآ

بى تو صفا از زندگى‏ها رخت بسته

از دل طراوت رفت، پژمرديم، بازآ

عشق على و شيعه‏گى جرم است، آرى

ارثِ غريبى از على برديم بازآ

طعنه‏كِش ايام هجران تو گشتيم

ما خونِ دل در خونِ دل خورديم، بازآ

بشنو تمناى دل بيچارگان را

گرچه تو را صد بار آزرديم، بازآ

ما مجرميم اما تو خوب و باگذشتى

ديدى بدى از ما فزون اما گذشتى

نور خدايى تو، به بدخواه تو لعنت

بدرالدجايى تو، به بدخواه تو لعنت

سر تا قدم تصوير قرآن خدايى

شمس الضحايى تو، به بدخواه تو لعنت

هر جا كه هستى، جانِ ما، جانت سلامت

اصل بقايى تو، به بدخواه تو لعنت

بين قنوتت يك دعا بهر گدا كن

روح دعايى تو، به بدخواه تو لعنت

بر سرزمين قلب عشاق حسينى

فرمانروايى تو، به بدخواه تو لعنت

اصل ولايت در وجودت منجلى شد

لعنت به هركس منكر آل على شد

بگذار تا چشم انتظار تو بمانم

بگذار من هم بى قرار تو بمانم

كيشَم  مكن از بام خود، بگذار منهم

گردم پرستو، همجوار تو بمانم

جان را به كف بنهاده و سوى تو آيم

اذنم بده تا جان‏نثارِتو بمانم

جانم سپر گردد تو را در هر بلايى

گردم فدايى، پاى كار تو بمانم

ننگت نباشم، گُل شوم بر سينه تو

تا زنده‏ام در انتظار تو بمانم

ازحق بخواهم تا مرا پاكم نمايى

در كربلا با دستِ خود خاكم نمايى

-------------------------------
سيد محمد مير هاشمي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page